جمعه , ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
صفحه اول » فرق و ادیان » پیام رهبر نظام در مورد فوت حاج شیخ عباس پورمحمدی رفسنجانی

پیام رهبر نظام در مورد فوت حاج شیخ عباس پورمحمدی رفسنجانی

آخوندی موسوم به عباس رمضانی‌پور -امام جمعه رفسنجان-۳ روز “عزای عمومی”(!!!) در رفسنجان  اعلام کرد!!

حجت‌ الاسلام پورمحمدی

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان؛ آخوند شیخ عباس پورمحمدی، پدر “اصغر پورمحمدی” – مدیر شبکه سه سیما-، عمویِ مصطفی پورمحمدی – وزیر دادگستری کابینه حسن روحانی-  و پدرِ زنِ ” حسینی”- وزیر سابق ارشاد- بود. وی شامگاه دوشنبه 24 آبان‌ماه جاری به علت کهولت در سن 92 سالگی دار فانی را وداع گفت.

مراسم تشييع مرحوم حاج شيخ عباس پورمحمدی از پيشگامان نهضت امام خمينی و يار ديرين مقام معظم رهبری روز چهارشنبه ٩ صبح از درب منزل مرحوم به طرف مسجد امام(ره) رفسنجان صورت می‌گيرد تا در جوار شهدای گمنام آرام گيرد. مراسم ختم او نیز روز پنج‌شنبه ساعت ١۴ الى ١۶ در مسجد امام رفسنجان برگزار می‌شود.

در این مراسم که با حضور مصطفی پور‌محمدی وزیر دادگستری، آیت‌الله سیدیحیی جعفری نماینده ولی‌فقیه و امام جمعه کرمان و سایر مسئولین برگزار شد، آیت‌الله جعفری بر پیکر مرحوم حجت‌الاسلام پورمحمدی نماز خواند.

عباس پورمحمدی در دوران انقلاب رفسنجان را به  محل رفت و آمد عمامه به سرهای منتقد شاه تبدیل کرده بود،

رهبر نظام  نیز در پیامی درگذشت حاج شیخ عباس پورمحمدی رفسنجانی را تسلیت گفت. متن پیام تسلیت به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

با اندوه و تأسف خبر درگذشت روحانی مبارز و پارسا و مردمی، رفیق صمیمی و قدیمی جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ عباس پورمحمدی رفسنجانی را دریافت کردم.

زندگی سراسر تلاش و خدمت همراه با اخلاص و سلامت نفس و بی‌اعتنائی به جلوه‌ها و زخارف مادی، خصوصیت برجسته این روحانی کم نظیر در همه دوران‌های حیات او است. در دوران اختناق طاغوتی، با شجاعت و صراحت، پرچم نام و راه امام راحل را بر دوش داشت و در دوران نظام مقدس جمهوری اسلامی، پیشرو خدمات رسانی به محرومان و اقدام‌های فرهنگی و اجتماعی در گستره‌ای وسیع بود. در همه دوران‌ها هرگز از مردم و بخصوص طبقات محروم جدا نشد و هرگز جز راه خدا نپیمود. رحمت و غفران الهی شامل حال او باد.

به خاندان مکرم، همسر گرامی و فرزندان و دیگر بازماندگان و همه دوستداران و آشنایان ایشان صمیمانه تسلیت عرض می‌کنم.

سید علی خامنه ای

25 آبان 1395

به گزارش تسنیم، مراسم تشییع از چهار راه طلاب‌خانه به سمت مسجد امام خمینی‌(ره) برگزار و  در جوارشهدای گمنام رفسنجان مدفون شد.

انتهای پیام/

رفیق صمیمی و قدیمی رهبر نظام

خاطراتی از دوران روضه خوانی و منبری بودن رهبرنظام میگوید:

مركز اسناد انقلاب اسلامی منتشر كرد

حجت الاسلام عباس پورمحمدی كه یكی از مبارزان انقلابی در دوران نهضت اسلامی بود، در سال 1347 برای اولین بار با مقام معظم رهبری دیدار كرد كه این دیدار در اسناد شهربانی هم منعكس شد.

گروه سیاسی: حجت الاسلام عباس پورمحمدی از مبارزان انقلابی در دوران نهضت اسلامی بود كه خاطراتش توسط مركز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است.  یكی از بخش‌های خاطرات حجت‌الاسلام پورمحمدی مربوط به نحوه آشنایی وی با مقام معظم رهبری است. حجت‌الاسلام پورمحمدی در سال 1347 برای اولین بار با مقام معظم رهبری دیدار كرد كه این دیدار در اسناد شهربانی هم منعكس شد كه در سند زیر می بینید.

خاطره حجت‌الاسلام عباس پورمحمدی از آشنایی با مقام معظم رهبری

گزارش شهربانی از ارتباط آقای خامنه ای و آقای عباس پورمحمدی

به گزارش بولتن نيوز،در سال 1346 در دهه‌ آخر ماه صفر اتوبوسی از رفسنجان حامل هیئت عزاداری از حسینیه‌ علی‌آباد عازم مشهد مقدس برای زیارت حضرت امام رضا(ع) می‌شود. در نزدیكی‌های فردوس تصادف می‌كند و یكی از عزاداران فوت می‌كند و اتوبوس هم خراب می‌شود. مردم شهر فردوس وقتی مطلع می‌شوند مسافرین اتوبوس عزاداران امام حسین(ع) و زوار امام رضا(ع) هستند كمك بسیاری می‌كنند تشییع جنازه می‌كنند و همان‌جا دفن می‌كنند و از هیئتی‌ها پذیرایی می‌كنند و اتوبوس را درست می‌كنند و هیئت عازم مشهد می‌شود. سال بعد در سال 1347 در منطقه‌ گناباد و فردوس و كاخك زلزله‌ای اتفاق می‌افتد. به پاس خوبی‌های مردم فردوس، هیئتی‌ها و دیگر مردم با سرپرستی حاج شیخ عباس پورمحمدی كمك‌های نقدی و غیرنقدی را جمع‌آوری و عازم منطقه‌ی زلزله‌زده می‌شوند. وقتی می‌روند آنجا می‌بینند دولت كمك قابل‌توجهی نكرده است و یك آقای سیدروحانی مسئول تمام كارهاست و شاگردان ایشان نیز از مشهد آمده‌اند و كمك می‌كنند ایشان كسی نبوده جز آیت‌الله العظمی خامنه‌ای كه آن موقع 25 سال سن داشتند. حضرت آقای خامنه‌ای نیز تعجب می‌كنند كه از رفسنجان با این هم فاصله زیاد كاروانی برای كمك‌رسانی آمده است و یك روحانی هم از بالای كامیون با لباس مشغول پایین آوردن اجناس و بارها می‌باشد. آقای پورمحمدی همان‌جا شیفته این طلبه‌ سید جوان می‌شوند و از ایشان دعوت می‌كنند كه ماه رمضان تشریف‌فرمای رفسنجان شوند. ایشان هم می‌پذیرند و این اولین آشنایی حاج آقای پورمحمدی با ایشان بود و جالب است بدانید كه هیئتی‌ها نام حسینیه‌ خود را “فردوس” گذاشتند و نام خیابانی را كه مهم‌ترین خیابان شهر رفسنجان و قدیمی‌ترین است نیز فردوس گذاشتند كه در حال حاضر به نام خیابان انقلاب است.»

حاج عباس پورمحمدی در خاطرات خود كه توسط مركز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده درباره ارتباطش با مقام معظم رهبری در سال‌های تبعید و پس از آن می‌گوید:

« [من و آقای خامنه‌ای] همزمان‌ تبعید بودیم‌ اما هر كدام‌ جای‌ دیگر بودیم‌. من‌ زابل‌ و سراوان‌ بودم‌. ایشان‌ ایرانشهر بودند. مرتب‌ پیش‌ ایشان می‌رفتیم‌. یك‌ وقتی‌ ما با لباس‌ بلوچی‌ آنجا رفتیم‌، خدمت‌ ایشان‌ آقا یك‌ چند لحظه‌ای‌ نگاه‌ كردند تا دریافتند كه‌ من‌ هستم‌. من‌ را بغل‌ كردند احوالپرسی‌ كردند. اولین‌ بار كه‌ ما با ایشان آشنا شدیم‌، زلزله‌ فردوس‌ بود یك‌ مقدار پول‌ جمع‌ كردیم‌ مشهد رفتیم‌ یك‌ دوستی‌ داشتیم‌ گفتیم‌ چه‌ كار كنیم‌؟ گفت‌ كه‌ دو گروه‌ هستند كه‌ خدمت‌ می‌كنند؛ یكی‌ گروه‌ آقای‌ میلانی‌، یكی‌ گروه‌ آقای‌ قمی‌، بعد از یك‌ لحظه‌ای‌ گفت‌ كه‌ آن‌ گروه‌ آقای‌ قمی‌ یك‌ امتیاز دارد گفتم‌ چیست‌؟ گفت‌ چهار نفر آنجا هستند. گفتم‌ چه‌ كسانی‌ هستند؟ گفت‌ آقای‌ طبسی‌، آقای‌ خامنه‌ای‌، آقای‌ مهامی‌، و آقای هاشمی‌نژاد.  ما فوری‌ ماشین‌ گرفتیم‌ و به آن‌ محل‌ رفتیم‌. آن‌ شب‌ نوبت‌ آقا بود اولین‌ باری‌ كه‌ ما با آقای‌ خامنه‌ای‌ برخورد كردیم‌، آن‌ شب‌ بود دیگر تا سحرها هم‌ همین‌ طور با هم‌ درددل‌ می‌كردیم‌ صحبت‌ می‌كردیم‌ پول‌هایی‌ را كه‌ داشتیم‌، به‌ ایشان‌ دادیم‌ و بعد هم‌ ایشان‌ را دعوت‌ كردیم‌ كه‌ ماه‌ رمضان‌ رفسنجان‌ بیایند. گفتند چشم‌. ایشان در ماه رمضان در خانه‌ ما بودند. این‌ اولین‌ بار بود، هم‌ آشنایی‌ ما با آقا، هم‌ اینكه‌ تشریف‌فرمایی‌ ایشان. البته ایشان‌ چهار مرتبه‌ دیگر رفسنجان‌ آمدند؛ سه‌ مرتبه‌ برای‌ منبر رفتن‌ دعوت‌ شدند و یك‌ مرتبه‌ هم‌ عید نوروز بود با زن‌ و بچه‌ رفسنجان‌ آمدند. یك‌ هفته‌ای‌ منزل‌ ما بودند كه‌ دیدار نوروزی‌. این‌ آشنایی‌ ما از آن‌ سال‌ شروع‌ شد. حالا هم‌ دیگر خیلی‌ وقتی‌ خدمت‌ ایشان‌ می‌روم‌، احترام‌ می‌كنند. باعزت‌ برخورد می‌كنند حالا یك‌ مقام‌ والا بالایی‌ هستند، این‌ عواطف‌ خود را تغییر نداده‌اند این‌ خیلی‌ ارزش‌ دارد.»

زندگینامه برادرزاده حاج عباس پورمحمدی، یعنی مصطفی پورمحمدی به قلم خودش و به نقل از سایت خودش:

زندگی‌نامه مصطفی پورمحمدی

من، مصطفي‌ پورمحمدي‌، فرزند‌ مرحوم حاج‌ حسين‌ پورمحمدي‌ (شرافت)  رفسنجانی و منصوره‌السادات‌ مدرسي‌ سريزدي‌ هستم‌. در اول‌ زمستان‌ 1338 مصادف‌ با شب‌ ولادت‌ حضرت‌ فاطمه‌ زهرا (س‌) در محله‌ گذر جَدّا،‌ از محلات‌ قديمي‌ قم،‌ متولد شدم.

مرحوم پدرم‌ خياط بود و لباس‌ آقایان روحاني را می دوخت. پدرم‌، اگرچه يك‌ شاغل‌ معمولي‌ بود،‌ اما به‌ دليل انس‌ با علما، به‌ مسائل‌ فرهنگي‌، كتاب‌، مجالس‌ سخنراني‌ و ‌محافل علمی و اسلامي‌ علاقه مند بود و با آنها‌ ارتباط‌ داشت.

او روحيه‌ ای انقلابي‌ داشت‌ و در‌ حوادث انقلاب،‌ بخصوص‌ ماجرای پانزده خرداد‌ 1342 و پس‌ از آن‌، پرتحرك‌ بود. پدر، براستی مرد خدا بود و هرگز لقمه حرام و ناروا بر سر سفره خانواده نیاورد.‌

مادرم‌ از خانواده عالمان قم و از نوادگان‌ حضرت‌ آيت‌ الله العظمي‌ حاج‌ شيخ‌ عبدالكريم‌ حائري‌ يزدی بود. او علوم دینی را در حوزه علمیه خوانده و چند سالی هم در درس خارج فقه و اصول، در محضر عالمان قم، تلمذ کرده بود.

من، در چنین خانواده‌ای، با فضا و مسائل‌ انقلابي‌، سياسي‌ و دینی انس گرفتم. فراموش نمی کنم‌ بعدازظهرها که، دست در دست پدر، به خیاط خانه کوچک او می رفتم، شنیدن مباحث داغ سياسي‌ عليه‌ رژيم‌، چقدر برایم جذاب بود. در مسائل‌ اخلاقي‌ و تربيتي‌ هم‌‌ همين‌ معاشرت‌ ها مرا در فضایی روحانی قرار می‌داد.

حضور در نماز جماعت عالم ربانی، مرحوم آيت‌ الله بهجت، در ‌مسجد فاطميه‌ قم‌‌ در محله‌ «گذرخان‌‌«‌، کودکی های مرا با معنويت‌ خاصي‌ می‌آمیخت.

سال‌ 45-44 مرا، به عنوان‌ مستمع‌ آزاد، در کلاس اول مدرسه‌ جعفري‌ قم گذاشتند. اگرچه آن سال در سن قانونی تحصیل نبودم، ولی به دلیل درک توانایی‌ من از سوی مدیر مدرسه، سال اول ابتدایی را با همکلاسی های بزرگ‌تر از خودم خواندم. کلاس دوم و سوم را هم در قم گذراندم.

بعد از آن به تهران آمدیم. آن سال‌ها پدرم‌ با يكي‌ از عموهايم، که در تهران تجارتی به هم زده بود، ‌شراكت داشت ‌و ما نیز بناچار در محله سراسیب دولاب و بعد در حوالی خیابان پیروزی، پایتخت نشین شدیم.

دو ـ سه سالی در تهران بودم. اين‌ سال‌های تهران نشینی برایم ‌بياد ماندني‌ بود. در مدرسه تابش، وضع‌ تحصيلي‌ و معلمان خوبی داشتم.

مادرم‌ زندگی در تهران‌ را خوش نمی‌داشت و پدرم‌ هم‌ در کسب و کار جدیدش، گرفتار مشكلاتي‌ شد و بد آورد؛ پس به وطن مألوف خودمان، قم، برگشتیم و‌ پدر دوباره‌ با شغل سابقش آرام گرفت. بازگشت به قم براي‌ من اسباب‌ توفيق‌ بزرگي‌ شد و زمینه طلبه شدنم را فراهم کرد.

براي‌ تكميل‌ دوره‌ دبستان‌ نظام‌ قديم،‌ در مدرسه‌ اميركبير قم‌‌ ثبت‌ نام‌ كردم‌‌ که از مدارس‌ قديمي‌ و معتبر آن سامان بود. آن سال در امتحانات نهایی، دوم شدم. ذهنيت‌ و علاقه‌اي‌ كه‌ از كودكي‌ در من‌ ايجاد شده‌ بود، سبب‌ شد سال‌ بعد براي‌ شروع‌ درس‌ طلبگي‌ آماده شوم.

مدرسه‌ حقاني‌ در آن روزگار، به نظم علمی و داشتن روحیه انقلابی معروف‌ بود. سال 1350 مدرسه حقانی طلبه جدید ثبت نام نمی کرد؛ بنابراین، سال اول طلبگی را در مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی خواندم. همزمان‌ با درس‌ طلبگي‌، و به تشویق پدرم،‌ در‌ دبيرستان‌ شبانه‌ هم ثبت نام کردم. ‌سال‌ بعد وارد مدرسه حقاني‌ شدم‌. كار طلبگي‌ جدي‌ من‌ با تحصيل‌ در‌ این مدرسه شروع‌ شد.گلستان سعدی، اعتقادات، ادبيات‌ و صرف‌ و نحو و حفظ‌ قرآن، از جمله دروسی بود که ما در سال اول در این مدرسه دورانساز می خواندیم. از خوش اقبالی من بود که در همان‌ سال‌ اول،‌ با چهره‌ مصمم‌، منضبط‌، دقيق‌، مقيد و تأثیرگذار مرحوم‌ “آيت‌ الله قدوسي”‌ آشنا شدم‌.

انتساب خاندان ما، از سوی مادر، به خانواده شیخ مؤسس، “آيت‌ الله العظمي‌ حائري”،‌ یادآور خاطرات معنوی بسیاری است. به یاد دارم دختر بزرگ‌ ايشان‌، كه‌ مادربزرگ‌ من بود و او را «بي‌ بي‌ جان‌« صدا می زدیم،‌ تا دوازده‌ سالگي‌‌ من‌‌ در قيد حيات‌ بود. من‌‌ به‌ ايشان‌‌ علاقه‌ فراوان داشتم‌. رفتار زاهدانه‌ و دقيق‌ شیخ به‌ بچه‌ها‌ هم‌ منتقل‌ شده‌ بود. زندگي‌ ساده و محقر حاج‌ شيخ‌ مرتضي‌‌ حائری، که ما‌ آن را از نزديك‌ مي‌ديدیم‌، زبانزد خاص‌ و عام‌ بود.

در مدرسه حقانی و در سال های نخست طلبگی، کتاب های مرسوم حوزوی در منطق و ادبیات و تاریخ‌ و معارف و فقه و اصول فقه را خواندم. طلاب مدارس علمیه، پس از تحصیل مقدمات علم دینی، از مدرسه بیرون آمده، به انتخاب خود، در یکی از درس های آزاد حوزه شرکت می کنند. من در دورس آزاد، یک جلد از اصول‌ فقه،‌ نگاشته مرحوم مظفر، را ‌با “آيت‌الله جنتي” و، سال ها بعد، بخش از «كفايه الاصول»‌ “آخوند خراسانی” را با “مرحوم آيت الله‌ فاضل‌ لنكراني” خواندم. بخش دیگر کفایه را بعدها در سال 1361و زمانی که دادستان استان خراسان شدم، به پایان بردم. ‌در آن سال های بابرکت، آقايان‌ طاهري‌ خرم‌ آبادي،‌ نهج‌ البلاغه و خزعلي‌ تفسير می گفتند. سه سال‌ در درس تفسیر آیت الله خزعلی در مسجد آبشار قم شرکت کردم.

پیش از پیرزوی انقلاب‌، بر حسب مدارج حوزوی، در اواخر دوره سطح‌ تحصیل می کردم.‌ پس از انقلاب، تحصیل در دوره خارج فقه و اصول را در مشهد آغاز کردم. با آيت‌ الله شاهرودی، فقه و با آقا سيد علي ‌اصغر علم‌ الهدي‌، دو سال‌ خارج‌ اصول‌ خواندم.‌ علم‌ الهدي‌، از عالمان‌ دقيق‌النظر حوزه‌‌ مشهد و از شاگردان‌ ممتاز آيت‌ الله ميلاني‌ بود و در سبك‌ و سياق مرحوم‌ كمپاني‌ بزرگ درس‌ مي‌گفت.

پس‌ از آن‌، يك‌ سال‌ تحصيلي ‌‌(1365) به قم‌ آمدم‌ و به‌ درس‌ فقه آيت‌ الله منتظري‌ رفتم‌. موضوع بحث ایشان، احكام‌ سلطانيه و زکات، از مباحث‌ حكومت‌ اسلامي‌ و ولایت فقیه، بود. در همان سال، در درس‌ فقه الطهاره ميرزا جوادآقا تبريزي‌ و اصول آیت الله مؤمن قمی حاضر می شدم.

پس از خروج از وزارت اطلاعات در دولت آقای خاتمی، تا زمان رحلت استادم مرحوم آیت الله حاج‌ آقامجتبي‌ تهراني، پیوسته در درس پربار و دوست داشتنی اصول‌ و فقه‌ ايشان‌ شركت‌ کردم‌.

از سال 79 تا 84 در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد فلسفه سیاسی در دانشگاه امام صادق (ص)، مبانی نظری حکومت دینی و فقه سیاسی تدریس کردم. پس از آن در مدرسه مروی برای طلاب، فقه می‌گفتم که تا امسال نیز ادامه داشت.

در سال 1380 مدرک علمی سطح چهار (معادل دکترا) از حوزه قم دریافت کردم. در همین سال‌ها مقالات و نیز دو جلد کتاب در موضوع “مبانی نظری اندیشه سیاسی در اسلام” نوشتم. اگرچه مسئولیت های اجرایی پی در پی، نگذاشت، چنانکه دوست می داشتم، درس بخوانم، اما جذبه درس خواندن به شیوه طلبگی و سروکارداشتن با کتاب، تا امروز مرا رها نکرده‌است.