جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » روایت‌ها از تسخیر سفارت آمریكا. آیت الله خمینی در ماجرای طرح و برنامه ریزی و اجرای حمله و تصرف سفارت آمریکا و گروگانگیری دخالت و حتی اطلاع قبلی نداشت!

روایت‌ها از تسخیر سفارت آمریكا. آیت الله خمینی در ماجرای طرح و برنامه ریزی و اجرای حمله و تصرف سفارت آمریکا و گروگانگیری دخالت و حتی اطلاع قبلی نداشت!

وقتی آیت الله خمینی از ماجرای حمله و تصرف سفارت آمریکا خبردار شد گفت: حالا که در ساختمان سفارت داخل شده اید، آنجا را محکم نگهدارید!

آخوند محمد موسوی خوئینی ها – رهبر و فرمانده گروهی که بعدها موسوم به دانشجویان پیرو خط امام شدند؛  و طرّاح حمله به سفارت آمریکا و تصرف آن مجموعه، و به راه انداختن ماجرای 444 روزه گروگانگیری  – درباره نحوه اطلاع امام(ره) از تسخیر سفارت آمریكا گفت: در روز تسخیر سفارت و در همان دقایق اول با دفتر امام تماس گرفتم و ماجرا را برای امام(ره) گفتم. خود حاج احمد آقا بعداً با تعجب به من گفت كه امام اصلاً نگفتند كه صبر كنید یا بگذارید فكر كنم بعد از نماز دوم نظرم را می‌گویم، بلكه بلافاصله گفتند “به فلانی (محمدموسوی خوئینیها) بگویید كه خوب جایی را گرفتید، آن را محكم نگه دارید.”

روایت‌های موجود از تسخیر سفارت امریكا می‌تواند بسیار جالب باشد. در كتاب “دانشجویان و گروگان‌ها (تاریخ شفاهی دانشجویان پیرو خط امام)” كه “توسط مركز اسناد انقلاب اسلامی” منتشر شده است، به نمونه‌هایی از این روایت‌ها كه راویان آن از نزدیك شاهد فعل و انفعالات آن روزها بودند اشاره می‌شود كه در ادامه می‌توانید بخشی از این خاطرات را مطالعه كنید.

پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی؛ جنایت‌های آمریكا در ایران طی سال‌های مختلف، دلیل موجهی بر تسخیر سفارت آمریكا بود، به علاوه اینكه مقامات كاخ سفید در اواخر عمر رژیم پهلوی، به شدت از محمدرضا پهلوی حمایت می‌كردند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با پناه دادن به او و عدم تحویل وی به دادگاه انقلاب، بیش از پیش خشم مردم ایران را برانگیختند. از طرف دیگر، سفارت آمریكا در تهران به محلی برای جاسوسی ماموران سیا تبدیل شده بود و نیروهای اطلاعاتی سیا در پوشش ماموران سفارت اقدام به جاسوسی می‌كردند؛ این موضوع بعدها توسط اسناد كشف شده از سفارت آمریكا ثابت شد. از همین رو دانشجویان پیرو خط امام، اقدام به تسخیر لانه جاسوسی كردند.

*** نحوه اطلاع امام خمینی(ره) از تسخیر سفارت آمریكا ***

 “سید محمد موسوی خوئینی‌ها” درباره نحوه اطلاع امام خمینی(ره) از تسخیر سفارت آمریكا توسط دانشجویان پیرو خط امام و عكس‌العمل ایشان به این موضوع می‌گوید: من بنا به ارتباط نزدیكی كه با مرحوم حاج احمد آقا داشتم، تقریباً هر روز با او تماس تلفنی داشتم ولی ماجرا را نگفتم تا اینكه در روز تسخیر سفارت و در همان دقایق اول با دفتر امام تماس گرفتم و با حاج احمد آقا صحبت كردم. برای وی توضیح دادم و گفتم عدهای از دانشجویان كه كاملاً افراد امین و مطمئنی هستند و پیرو نظر امام، آمدند و در اعتراض به سیاستهای آمریكا چنین كاری را كردند.

 مرحوم حاج احمد آقا رفت و بازگشت و چند دقیقهای طول كشید، طوری كه حتی تلفن را قطع هم نكردم. حاج احمد آقا گفتند دلیل این تأخیر نماز خواندن امام بوده است. من صبر كردم تا نماز امام تمام شد بعد ماجرا را برای امام گفتم. خود حاج احمد آقا بعداً با تعجب به من گفت كه امام اصلاً نگفتند كه صبر كنید یا بگذارید فكر كنم بعد از نماز دوم نظرم را میگویم، بلكه بلافاصله گفتند “به فلانی بگویید كه خوب جایی را گرفتید، آن را محكم نگه دارید.” من وقتی نظر امام را برای دانشجویان نقل كردم، شور عجیبی بین آنها حاكم شد و بسیار خوشحال شدند. شاید از اصل حادثه برایشان مهمتر بود كه كاری كردند كه باعث خرسندی امام شده است. با این تعبیر كه خوب جایی را گرفتید و محكم هم نگه دارید.

*** نحوه برخورد دانشجویان با گروگان‌های آمریكایی ***

 از آنجا كه برخی از گروگان‌ها پس از آزادی، از برخوردهای سختگیرانه، سلول‌های انفرادی و اعمال شكنجه‌ها،‌ ادعاهایی به میان آورده بودند، موسوی خوئینی‌ها درباره نحوه برخورد دانشجویان با افرادی كه در لانه جاسوسی آمریكا دستگیر شده بودند گفت: وجود سلول انفرادی را صد در صد تكذیب می‌كنم. بهترین دلیل هم آزاد كردن تعدادی از زنها و سیاهپوستها در همان هفتههای اول بود. اگر چنین برنامههایی وجود داشت طبیعتاً باید در همان لحظات اول آزادی اعلام میكردند كه شكنجه یا اذیت میشدند. ضمن آنكه اساساً دلیلی برای شكنجه آنها وجود نداشت تا بخواهیم اسرار ناگفتهای از آنها بشنویم.

 سفیر و كاردار و تمام مقامات بلندپایه سفارت ایران را ترك كرده بودند و بیشتر كسانی كه دستگیر شده بودند كارمندهای اجرایی سفارت بودند. مستشاران نظامی نیز خارج از محوطهی سفارت بودند. البته در این میان افرادی بودند كه به سبب كارهایی كه میكردند مثل اقدام برای فرار، چند روزی آنها را به عنوان تنبیه در یك اتاق تنها قرار میدادیم. اصلاً در آنجا سلول نبود و تنها اتاق بود. بهعلاوه دانشجویان تخصصی در این امور نداشتند. از سوی دیگر، این افراد باید بالاخره آزاد میشدند، چطور میشود افرادی را كه هر روز در معرض دید نهادهای بینالمللی قرار دارند، از صلیب سرخ گرفته تا كشیشی كه جهت انجام مراسم مذهبی نزد آنها میآمد شكنجه كرد و هیچ كس متوجه نشود؟ اینها كاملاً حرفهای بیاساس است و به هیچ وجه مستند نیست.

*** تلاش آمریكا برای نفوذ در بین اطرافیان امام خمینی(ره)***

 “حسین شیخ الاسلام” درباره اسنادی كه از سفارت آمریكا در تهران كشف شد به اسناد مربوط به ابوالحسن بنی‌صدر اشاره كرده و می‌گوید: من در اسناد سیا جالبترین را سندهای بنیصدر میدانم. این سندها دلیل بر بیكفایتی بنیصدر به مجلس شورای اسلامی هم تسلیم شد. آمریكاییها فهمیده بودند مشكلشان این است كه با امام(ره) و اطرافیان امام تماس ندارند. وقتی امام پاریس بوده، سیا تصمیم میگیرد كه باید بین اطرافیان امام آدم داشته باشد تا بتواند اطلاعات بگیرد. روی همه افراد مطالعه میكند. به این نتیجه میرسد كه بنیصدر اهلش است. میشود با او تماس داشت و كار كرد. یك نفر به عنوان كارخانهدار و تاجر از پاریس با او تماس میگیرد.

 یكی از موضوعاتی كه آهرن از آن ناراحت بود همین بود. او میگفت: این بزرگترین كیس آمریكا بود، اما اصلاً اجازه نمیدادند من در آن دخالت كنم. آهرن برای آن آقا كه از پاریس تماس گرفته بود فقط لجستیك تهیه میكرد، هتل و ماشین میگرفت. او از پاریس میآمد و با بنیصدر ملاقات میكرد. معلوم نبود خیلی مسائل مطرح شده در جلسه را در ملاقاتها به آهرن بدهد یا نه.

در آن اسناد هست كه میگوید: من نزد بنیصدر رفتم، شكمش چاق شده. معلوم است كه خوب میخورد و ورزش هم نمیكند. یك ساعت طلا به او هدیه كردهاند، خیلی از ساعت خوشش میآید چون هر چند لحظه به آن نگاه میكند. رابط بنیصدر با سیا چند بار به تهران میآید. در آخرین اسنادی كه در این زمینه پیدا شد آمده بود: «من به او پول دادم اما از او چیزی نخواستم، فكر میكنم او فهمید معنی این كار چیست؟» این گونه با بنیصدر كار میكردند. نه اینكه بنیصدر پتانسیل این كار را نداشته باشد. او این پتانسیل را داشت. آدمی كه میخواست رئیسجمهور ایران شود، از یك آمریكایی پول میگرفته. حالا مثلاً گفته میخواهم به عنوان مشاور اقتصادی در ایران سرمایهگذاری كنم. او را به اینجا میرساند كه میگوید من به او پول دادم و از او چیزی نخواستم. وقتی توانستیم اولین سند را درست كنیم، خیلی خوشحال شدیم. سند خیلی مهم بود. یك نفر رئیسجمهور میشود و تو با او رابطه اطلاعاتی داشته باشی، به او پول داده باشی و آدم تو باشد، آن هم بعد از یك انقلاب.

*** عنوان “دانشجویان پیرو خط امام” چگونه انتخاب شد؟***

 معصومه نورمحمدی جامی، یكی از دانشجویان پیرو خط امام درباره اینكه عنوان “دانشجویان پیرو خط امام” چگونه انتخاب شد می‌گوید: در همان صحبت اولیهای كه درجلسات شورای هماهنگی تحكیم وحدت انجام شد كه من اصلاً جزو تصمیمگیرندهها نبودم. من دعوت شدم و جزو معتمدین آن جمع بودم. این اسم دقیق و خوب مشخص شده بود. یعنی دقیقاً حساب كرده بودند كه با این كار نشان میدهیم ما با مجاهدین فرق داریم، با تودهایها و فدائیان خلق فرق داریم و با این تنشهایی كه در انجمنها احیاناً به وجود آمده فاصله داریم. چون آن موقع تازه تفكیك انجمنها شروع شده بود. انجمن اسلامی و دانشجویان مسلمان، در دانشكده ادبیات بچهها دو گروه شدند. گروهی كه قسمت زیرزمین در اختیارشان قرار گرفت كه بچههای دانشجویان مسلمان بودند كه گرایشهایی با منافقین داشتند و بعد رفتند در تشكیلات آنها و همكار كردند و بچههای انجمن كه پیرو امام خمینی(ره) بودند و دنبالهرو فرمایشات حضرت امام و به قول روشنفكران آن دوره دگمها و عقبافتادهها و جریان «حزبالله» الان.

***كمك به دانشجویان برای بازسازی اسناد توسط یكی از گروگان‌ها***

 نورمحمدی جامی  درباره همكاری یكی از گروگان‌ها با دانشجویان و ترمیم اسناد توسط وی می‌گوید: خانم سوئیفت به شدت اهل مطالعه بود؛ به طوری كه فكر میكنم در آن مدت، كتابخانه آنجا را تمام كرد و یكی از ذوقهایش این بود كه برای ما این اسناد را بچسباند. شاید بالاترین آمار و بالاترین خدمت را در چسباندن این سندها خانم “سوئیفت” كرده است. وی یك چسبی را به ما نشان داد كه از فروشگاهشان آورده بود كه یك تكه بود و میشد روی كاغذ بگذاری و برداری و در عین حال اثرش نماند. او در حقیقت به بچهها آموزش داد و خودش تا 4 و 3 صبح مینشست. اوایل كتاب میخواند اما بعداً چسباندن اسناد برای او مثل جدول حلكردن شده بود. میگفتم اگر آمریكاییها بفهمند پدرش را در میآورند. سوئیفت خیلی سند برای ما درست كرده است؛ سندهای دقیق.

 من اوایل میگفتم كه چطور به او اعتماد دارید اما واقعاً قابل اعتماد بود. بعد شنیدم كه وقتی رفته است به آمریكا در نخستین مصاحبه به او گفته بودند كه شنیدهایم خیلی با شما بدرفتاری شده و پسرهای سفارت به شما تعرض كردهاند و این صحبتها بوده كه خودش بلند شده بود و از دانشجویان دفاع كرده بود كه نه، اینها بچههای عمیقاً مذهبی بودند. اینها خیلی رفتارشان انسانی بود و چون مذهبی بودند این حرفها به آنها نمیچسبد. خیلی خوب گفته بود و من فكر میكنم اینكه وی دیگر بروزی ندارد برای این است كه از جریانی كه او را یك سال محصور كرده بودند، خیلی خوب دفاع كرده بود.

*** تلاش ناموفق یكی از گروگان‌ها برای فرار***

 یكی دیگر از اتفاقاتی كه پس از تسخیر لانه جاسوسی رخ داد، تلاش یكی از گروگان‌ها برای فرار بود كه معصومه نورمحمدی جامی در این باره میگویید: یك بار در یكی از این فرارها 80 -70 درصد از كارشان پیش رفته بود و داشت به نتیجه میرسید كه مرحله آخرش به تور من خورد.

  یك گروگانی بود كه حدود 40 سال سن داشت و وابستههای نظامی بود. وابسته نظامی معنیاش این است كه در ویتنام بوده، دورههای نظامی و رنجری دیده و از لحاظ نظامی افراد دوره دیده و قوی هستند.

 وی داخل ساختمان سفید همان ساختمانی كه حالت كاباره را داشت، داخل طبقه دوم و با راهپلهاش به نوعی سوم 3 -2 تا اتاق بود و در یكی از اتاقها به عنوان گروگان از او پاسداری میشد. زمانی بود كه محافظت از گروگانها بالا بود. آن طور كه من محاسبه میكردم او توانسته بود از پنج محافظ رد شود. یعنی توانسته بود پنج محافظ را پشت سر بگذارد. محافظی كه بیرون اتاقش بود، محافظ داخل اتاقش كه آن موقع نبود. برنامهریزی كرده بود كه از پنجره برود پایین مثل این فیلمها، و ملحفه و وسایلش را جمع كرده بود كه مدل بدنش را در روی تختش ایجاد كند تا كسی شك نكند. بعد از طریق پنجره به خودش ملحفه بسته بود و پایین آمده بود و در پایین به دو تا پاس دیگر از بچهها برخورد میكند كه به هر تدبیری توانسته بود از آنها هم رد شود.

 در قسمت شمالی سفارت محوطه‌‌ای بود كه وسایل ساكنان سفارت در آنجا بود، تخت و آهن پاره و مایحتاج یك خانواده را كنار هم گذاشته بودند. برف سختی آمده بود و هوا بسیار سرد و زمین یخزده بود. من هم پاس ساعت یك تا سه نیمه شب بودم. یعنی بدترین زمان شب از لحاظ خوابآلودگی. هیچ دورهی نظامی هم نگذارنده بودم. خدا رحمتش كند شهید “شهرام فر” را كه برای ما یك دوره آموزش نظامی را شروع كرده بودند كه فقط یادم بود كه خال سیاه بالا، خال سیاه پایین و رگبار این بود و در این حد میدانستم. ممكن بود در دوره انقلاب چیزهایی یاد گرفته باشیم، اما تا آن موقع تیراندازی نكرده بودم و قرار بود بعد از اینكه این دورهها را تمام كردیم ما را ببرند رزم شبانه كه بعدها خیلی كامل برای ما آموزش نظامی انجام دادند.

 من ایستاده بودم در جایی كه یك حالت سكو مانندی با ارتفاع یك متر و نیم از سطح زمین فاصله داشت و بقیه هم یك محوطه وسیعی بود كه ماشین پارك شده بود و یا وسایلی كه میگفتم دپو شده بود. انتهای این قسمت هم یك دیوار كوتاهی بود كه میخورد به خانههای كوچه پشتی سفارت و خانههایی كه ما همیشه به آنها مشكوك بودیم. همه میگفتند كه از اینها اهتراز كنید كه به احتمال زیاد با آمریكاییها ارتباط دارند. بیرون سفارت را سپاه كنترل میكرد و دور تا دور سفارت پاس میدادند. این قسمتی كه من بودم یك مقدار نخالههای آهنی قراضه بود كه با یك دریچهای وصل میشد به آن قسمتی كه این آقا از آنجا كه حالت باغ بود وارد شد. او راه را بلد بود، از آن در وارد شد؛ من هم بالای سكو بودم و محوطه هم با یك نورافكنی به طرف او روشن بود.

 سلاح ژ3 در دستانم بود. یادم هست هوا خیلی سرد و ساعت 3 نصف شب بود. من خیلی لباس پوشیده بودم و یك پانچو هم روی لباسها بر تن كرده بودم. چون برف میبارید و روسریام را دور سرم بسته بودم، ولی خوشبختانه بند اسلحه را به گردنم انداخته بودم و از من جدا نبود، وگرنه من فكر میكنم كه میتوانست اسلحه را از من بگیرد.

 گاهی پاسبخشها میآمدند یك سری میزدند و خدا قوتی میگفتند و میرفتند. در حال خودم بودم كه متوجه شدم فردی در تاریكی به طرف من میآید. در مرحله اول فكر كردم كه یكی از این برادرها پاسش تمام شده و دارد گذری رد می‌‌شود. او از آن عقب آمد، محوطه كه روشن بود تمام شد و به من كه رسید نور كمتر بود. من ایست دادم؛ رسم بر این بود كه اسم شب 3 تكهای میگفتیم. وی یك چیزی گفت؛ من مجدداً از او خواستم اسم شب را تكرار كند. من در آن حالت احساس كردم لحن او فارسی نیست. یعنی حس كردم كه كلمات را فارسی نمیگوید و حالتی است كه میخواهد مرا گول بزند. شاید در این چند ثانیه هزار جور فكر كردم. محاسبه كردم نكند این آمریكایی است، چون از دور همین طور كه وارد میشد دیدم كه یك چیزی روی سرش افتاده است. او تیشرت و بلوزش را روی سرش كشیده بود، شاید فكر كرده بود كه از ظاهرش هم ممكن است شناسایی شود و به نوعی خودش را پوشانده بود. من دائم میگفتم اسم شب را بگویید و او همین طور به سمت من میآمد. اینطور نبود كه بایستد و اسم شب را بگوید. به این نتیجه رسیدم كه او یكی از گروگانها است. به این نتیجه رسیدن خیلی سخت بود؛ چون اصلاً چنین موضوعی نداشتیم و خدا به ذهن من خطور كرد.

 بیشتر به خاطر لحن انگلیسیاش بود و من فكر كردم كه دیگر باید از او محكم بخواهم كه سرجایش بایستد. هرچه ایست ایست گفتم، شتابش را سریعتر كرد و طرف من آمد؛ یعنی من فكر میكنم اگر وی عاقلانه رفتار كرده بود میتوانست از لانه فرار كند. هر لحظه سرعتش زیادتر میشد تا اینكه خودش را طرف پای من پرتاب كرد و دست انداخت زیر پای من و مرا كشید. دستش را دراز كرد تا اسلحه را از من بگیرد و مانع سلاح من شود و بتواند فرار كند؛ چون قطعاً قصدش این نبود كه سروصدایی بلند شود.

 شوكه شده بودم و نمیتوانستم تصمیم درستی بگیرم. با خودم گفتم كه جا دارد تیراندازی كنم؛ خدا شاهد است در آن موقعیت واقعاً یاد این جمله شهید شهرامفر افتادم كه گفت اگر كسی از نزدیك تیر بخورد، خونریزی شدید دارد و میمیرد. به این فكر كردم كه اگر به او تیر بزنم چون نزدیك است خونریزی میكند و میمیرد و میگویند كه ما گروگان كشتیم. من فقط در آن حالت كه او با من گلاویز شده بود، یك تیر هوایی شلیك كردم. به محض اینكه شلیك كردم مرا رها كرد و شروع كرد به صورت سینهخیز به طرف ماشینها حركت كردن كه به نظرم آمد باید تیر دوم را شلیك كنم كه تیر دوم را هم زدم. اما تیر سوم را احساس كردم كه او دارد میرود؛ نشستم كه نشانه بگیرم و بزنم هرچه سعی كردم دیدم تفنگ شلیك نمیكند.

 نگو در این گیر و دار، خشاب مرا شل كرده بود و خشاب درآمده بود و آن فشنگ دومی داخل گلنگدن اسلحه مانده بود. من دو تیر شلیك كردم و تیر سوم را كه به قصد زدن او بود، خواست خدا بود كه شلیك نكرد. دیدم كه او همان طور رفت اما به طرف دیوار نرفت. من در همان شرایط داد هم میزدم؛ پشت سر من دیواری بود كه به باغ باز میشد. یكی از دانشجویان خانم آنجا پاس میداد؛ من فریاد زدم كه… گروگانه گروگانه، چون صدای تیر را شنیده بود، من داد میزدم و از آن طرف صدای شلیك كه بلند شد، بچههای سپاه هم متوجه شده بودند.

 خانم دانشجو كه متوجه میشود 6 – 5 تا تیر هوایی شلیك میكند. آمریكایی كاملاً ترسید و به طرف دیوار نرفت و رفت به طرف ساختمان كاردار كه جای پردرختی است. به نظرم آمد كه رفت روی درخت. بچههای پاسداشت 6 – 5 دقیقه بعدش آقای زحمتكش و دیگران آمدند و گفتند: خواهر چه شده است و با یك حالت مسخرهبازی؛ چون یك سگ داخل سفارت بود كه اذیت میكرد. گفتند چی شده سگ بهت پریده یا از سگ ترسیدی؟ گفتم: خدا شاهد است گروگان بوده و من با او درگیر شدم و الان اینجاست. كمكم متوجه شدند كه قضیه جدی است. دویدند رفتند. این گروگان روی درخت رفته بود، دیده بود كه بچههای پاسبخش آمدهاند، برگشته بود یك سطل آشغال بزرگی زیر درخت قرار داشت كه رفته بود داخل آن و پنهان شده بود. آقای زحمتكش كه آمده بود طرف درخت دستش را گذاشته بود روی سطل كه احساس كرده بود به صورت غیرمعمولی در آن سرمای هوا، گرم است و متوجه حضور او در سطل شده بود. الحمدلله موفق نشد از سفارت خارج شود و او را گرفتند، اما بعداً شنیدم كه گفته بود با یك رنجر دختر درگیر شدم. در صورتی كه من تا آن موقع تیر هم نینداخته بودم.

*** برگرفته از كتاب: “دانشجویان و گروگان‌ها (تاریخ شفاهی دانشجویان پیرو خط امام)”

اگرچه تصور همگان این است که اولین تسخیر سفارت در ایران، در سال 58 و توسط گروه موسوم به “دانشجویان پیرو خط امام” اتفاق افتاد ولیکن اسناد تاریخی خلاف این را نشان می دهد.تا قبل از آنکه دانشجویان پیرو خط امام، سفارت آمریکا را اشغال کنند، دوبار این سفارتخانه اشغال شد. یک بار در دی ماه ۵۷ و قبل از انقلاب و بار دوم در ۲۴ بهمن یعنی دو روز بعد از پیروزی انقلاب و هردوبار توسط عناصر سازمان کمونیستی موسوم به “چریکهای فدائی خلق ایران”(زیر مجموعه حزب کمونیستی توده ایران وابسته به سفارت شوروی)

روایتی کوتاه از انقلاب 444 روزه ملت ایران/چرا سفارت آمریکا تسخیر شد؟/استاد اخلاق لانه جاسوسی چه کسی بود؟+عکس

به گزارش گلستان 24 :.

خبرگزاری ها اشغال سفارت امریکا در 25 بهمن را چنین گزارش دادند که «در ساعت 10:30صبح روز ۲۵ بهمن در‌‌‌ همان زمانی که مهندس بازرگان وزیران و معاونین خود را به خبرنگاران معرفی می‌کرد، یک گروه از افراد مسلح احتمالاً از هواداران سازمان مارکسیست انقلابی موسوم به چریکهای فدایی خلق ایران به سفارت آمریکا در تهران حمله بردند.

سفارت

دو ساعت تیراندازی مدام ادامه داشت، تفنگ داران دریایی آمریکا سنگر گرفته در داخل سفارت با شلیک گازهای اشک آور مانع از ورود مردم به داخل محوطه می‌شدند. در‌‌‌ همان زمان سولیوان سفیر آمریکا می‌کوشید تا از اعضای دولت موقت کسانی را پای تلفن بکشد که سرانجام موفق شد. دقایقی بعد سولیوان از اتاق خود بیرون آمد به تفنگ داران دستور داد تیراندازی نکنند. در این زمان چریک‌ها وارد ساختمان شده بودند و از همه می‌خواستند که دست‌هایشان را روی سر بگذارند. همه افراد در سفارت تسلیم شدند. اما دقایقی بعد دکتر یزدی از سوی دولت وارد صحنه شد

به دستور دکتر یزدی در‌‌‌ همان آغاز کلیه درهای ورودی و خروجی سفارت بسته می‌شود و سپس دستور شناسایی کلیه کسانی را می‌دهد که وارد محوطه سفارت شده‌اند. با شروع همین اولین قدم، مهاجمین به تدریج و به سرعت و بدون هیچ گونه مقاومتی محوطه را ترک کردند و از لا به لای میله‌ها و از بالای میله‌ها به بیرون گریختند.

 پس از پایان این مأموریت، بلافاصله برای دادن گزارش عملیات به امام به مدرسه علوی و سپس برای مهندس بازرگان به مدرسه رفاه می‌رود. هم امام و هم آقای مهندس بازرگان اقدام انجام شده را تأیید و از وی تشکر کردند.

اما مهمترین تسخیر و بلندمدت ترین آن به روز 13 آبان 58 بازمی گردد. در این روز گروهی از دانشجویان چهار دانشگاه تهران که خود را «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» می‌نامیدند، سفارت ایالات متحده آمریکا در تهران را اشغال کردند و دیپلمات‌های حاضر در ساختمان را به گروگان گرفتند.

این اقدام در واکنش به پذیرش شاه مخلوع ایران در آمریکا بود. آخرین شاه ایران بعد از مدتی سرگردانی در کشورهای مختلف سرانجام به آمریکا رفت. این موضوع باعث خشم دانشجویان مسلمانی شد که از فردای انقلاب در پی محاکمه شاه بودند. این‌چنین بود که آنان تصمیم گرفتند در جریان برگزاری راهپیمایی به مناسبت سالروز کشتار دانش‌آموزان در سال ۱۳۵۷ که به عنوان روز دانش‌آموز شناخته می‌شد، سفارت ایالات متحده را تسخیر کنند.

 روزنامه کیهان بعدازظهر ۱۳ آبان در گزارشی که به چاپ سوم روزنامه منجر شد، در این باره نوشت: «صبح امروز گروهی که در جمع تظاهرکنندگان مراسم دانشگاه شرکت داشتند و از خیابان طالقانی عازم دانشگاه بودند جلو سفارت آمریکا شروع به دادن شعارهای ضدامپریالیستی کردند و از بالای در و دیوار سفارت خود را به محوطه سفارت رساندند و آنجا را اشغال کردند. این جریان در ساعت ۱۱ صبح امروز اتفاق افتاد و گروهی که وارد سفارتخانه شده‌اند بین ۱۵ تا ۳۰ نفر هستند. جریان اشغال سفارت به کلانتری ۷ و کمیته انقلاب منطقه ۶ اطلاع داده شد و پاسداران این کمیته اقدامات فوق‌العاده‌ای را برای خارج کردن تظاهرکنندگان آغاز کردند.

گوهری مسئول ارشاد کمیته انقلاب منطقه ۶، ساعت ۱۲:۱۵ ظهر امروز در این مورد به خبرنگار کیهان گفت: نظر به مساله راهپیمایی اقدامات احتیاطی لازم را انجام دادیم و گروهی از پاسداران این منطقه و گروهی دیگر که مربوط به منطقه دیگر بودند پشت دیوارهای سفارت آمریکا گماردیم تا آنان از وارد شدن به داخل سفارت جلوگیری کنند ولی علی‌رغم تلاش برادران پاسدار ما، هجوم مردم برای داخل شدن به سفارت باعث شد تا گروهی وارد سفارت شوند. از طرف کمیته اقدامات لازم برای خارج کردن مهاجمین و تظاهرکنندگان صادر شده است و چون پاسداران ما اجازه ورود به داخل سفارتخانه را ندارند به این خاطر تلاش آنان بر این است که از ورود اشخاص جلوگیری نمایند. از سوی دیگر چون امروز روز یکشنبه است و سفارت آمریکا تعطیل رسمی می‌باشد، ظاهرا کسی در داخل سفارتخانه نبوده است و ما هنوز نمی‌دانیم با چه اقدامی کسانی را که در داخل سفارت شده‌اند از آنجا بیرون کنیم و در این باره منتظر اخذ دستور از مقامات بالا هستیم. از سوی دیگر کلانتری ۷ تهران موضوع اشغال سفارت آمریکا را از سوی گروهی از تظاهرکنندگان تایید کرد و یکی از افسران کلانتری گفت: جریان اشغال سفارت به کلانتری اطلاع داده شده است و اقدامات لازم از سوی کلانتری انجام شده است. این افسر از تعداد کسانی که وارد سفارت شده‌اند اظهار بی‌اطلاعی کرد.

سفارت-امریکا

کمیته منطقه ۶ در این مورد گفت: طبق اطلاعات رسیده، در پی اشغال سفارت، افراد سفارت برای جلوگیری از ورود تظاهرکنندگان به داخل سفارت شروع به پرتاب گاز اشک‌آور کرده‌اند. یکی از مسئولان کمیته در مورد اینکه چه اقدامی برای خارج کردن مسالمت‌آمیز افراد اشغالگر انجام داده یا خواهید داد، گفت: در پی این ماجرای تاسف‌بار ابتدا ما تصمیم گرفتیم چند تن از برادران پاسدارمان را بدون سلاح داخل سفارت بفرستیم تا با مذاکره از راه مسالمت‌آمیز مهاجمان را وادار به خروج از داخل سفارت کنیم، ولی نظر به اینکه ورود بدون اجازه به داخل سفارت ممکن نیست، این اقدام عملی نشد.»

به نوشته روزنامه کیهان ساعت ۱۲:۱۵ همان روز یک مقام بلندپایه وزارت خارجه در تماسی با این روزنامه درباره اشغال سفارت آمریکا توسط گروهی نا‌شناس گفت: «از صبح که به ما موضوع را گزارش دادند، نخست‌وزیری، سپاه پاسداران و شهربانی اقدامات لازم را از طریق سفارت انجام داده‌اند. تاکنون عده‌ای از این تظاهرکنندگان وارد زیرزمین سفارت شده‌اند و از طرف سفارت هم با پرتاب گاز اشک‌آور اقدام به متفرق کردن آن‌ها شده است. تظاهرکنندگان مشغول قرائت قطعنامه هستند. پاسداران و کمیته‌ها حفاظت ساختمان را برعهده گرفته‌اند.» وی افزود: «۵۰ نفر داخل ساختمان شده‌اند، منتها در زیرزمین ساختمان مستقر شده‌اند البته درگیری هنوز وجود دارد و پاسداران و افراد شهربانی و کمیته‌ها مشغول جلوگیری از ورود آنان به ساختمان هستند.»

 از ساعت ۱۶‌‌ همان روز، آزاد کردن گروهی از ایرانیانی که به عنوان ارباب رجوع یا کارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمریکایی‌ها با چشم بسته به محل دیگری منتقل شدند. همزمان یکی از متحصنین که در داخل سفارت بود، پس از خارج شدن از آنجا در گفت‌وگو با روزنامه‌ها گفت ما به عنوان اعتراض به سیاست آمریکا اینجا را اشغال کرده‌ایم و گروهی از دانشجویان در محوطه متحصن شده‌اند و اعلام کرده‌اند که تحصن آن‌ها ادامه خواهد داشت.

فردای آن روز روزنامه‌ها پر بود از گزارش‌های اختصاصی از اشغال سفارت آمریکا. موضوعی که حالا به بزرگ‌ترین بحران در روابط ایران و آمریکا تبدیل شده بود. امام به مناسبت ۱۳ آبان پیامی داده بود که در آن آمده بود: «بر دانش‌آموزان، دانشگاهیان، محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام حملات خود را علیه آمریکا و اسراییل گسترش داده تا آمریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند.» پیامی که مطلع نخستین اطلاعیه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام شد. آنان در این اطلاعیه با اعلام اینکه «انقلاب ایران موقعیت آمریکا را در ابعاد سیاسی، اقتصادی و استراتژیکی در منطقه برهم زده است»، افزودند: «ما دانشجویان مسلمان پیرو خط امام خمینی ضمن دفاع از موضع قاطعانه امام در مقابل آمریکای جهان‌خوار به منظور اعتراض به دسیسه‌های امپریالیستی و صهیونیستی سفارت جاسوسی آمریکا در تهران را به تصرف درآورده‌ایم تا اعتراض خویش را به گوش جهانیان برسانیم.»

اعتراض نسبت به پذیرش شاه از سوی دولت آمریکا، اعتراض به عملکرد دولت موقت، شناسایی جاسوسان آمریکایی و عوامل داخلی آن‏‌ها، پایان دادن به توطئه‌گری و سلطه جویی‏های آمریکاییان در ایران، نشان دادن ضربه شستی به ایالات متحده به تلافی طراحی و اجرای کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، اعتراض به آمریکا به علت ایجاد فشار تبلیغاتی انحصاری و کمک و حمایت از افراد ضدانقلاب و فراری علیه انقلاب اسلامی از جمله مواردی بود که از سوی دانشجویان به عنوان دلایل تسخیر سفارت عنوان شد.

همزمان با این تحولات رسانه‌های بین‌المللی خواسته‌های دانشجویان را پوشش خبری می‌دادند. از آن جمله رادیو مسکو بود که صبح روز ۱۴ آبان در خبری اعلام کرد: گزارش رسیده از تهران حاکیست که دیروز صد‌ها تن از تظاهرکنندگان در برابر سفارت آمریکا در تهران اجتماع کردند و خواستار تسلیم شاه مخلوع که برای معالجه اجازه ورود به آمریکا یافته است شدند. رادیو لندن هم در خبری اعلام کرد: دیروز ۳۰۰ نفر دانشجو، سفارتخانه آمریکا در تهران را اشغال کردند و می‌خواهند آمریکا شاه سابق را تحویل ایران بدهد تا محاکمه گردد. آن‌ها بسیاری از کارمندان سفارتخانه را گروگان گرفتند.

یک روز پس از حمله به سفارت، مهندس مهدی بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت استعفانامه خود را تقدیم امام کرد، موضوعی که با استقبال دانشجویان مواجه شد. آنان با انتقاد از شیوه مدیریت کشور در دوران بازرگان، معتقد بودند دولت به جای اینکه به استقلال سیاسی و فرهنگی و اقتصادی برسد در جهت عکس می‌رود.

طی روزهای بعد از تسخیر سفارت آمریکا دانشجویان در گفت‌وگو با رسانه‌ها بار‌ها تاکید کردند که سفارت آمریکا لانه جاسوسی و مرکز توطئه‌ها و طرح‌های ضدانقلاب است. اما در عین حال تاکید کردند این حرکت یعنی اشغال سفارت محدود خواهد بود. دو روز بعد بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز با استقبال از حرکت دانشجویان گفت: «مرکزی که جوان‌های ما گرفته‌اند مرکز جاسوسی و توطئه بوده است.» امام خمینی افزود: «آمریکا توقع دارد که شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه، پایگاهی هم اینجا برای توطئه درست کنند، و جوان‌های ما بنشینند و تماشا کنند. باز ریشه‏‌های فاسد به فعالیت افتاده بودند که ما هم دخالتی بکنیم و جوان‌ها را بگوییم که شما بیرون بیایید از آنجایی که رفتند. جوان‌ها یک کاری کردند برای اینکه دیدند، آخر ناراحت کردند این جوان‌ها را.»

ساعت پانزده و چهل دقیقه روز چهاردهم آبان ماه ۱۳۵۸، حجت‌الاسلام حاج سیداحمد خمینی، فرزند امام خمینی وارد محوطه اشغالی سفارت آمریکا شد و مورد استقبال دانشجویان قرار گرفت. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که از روز گذشته سفارت آمریکا را تصرف کرده بودند در اعلامیه شماره ۹ خود از سیداحمد خمینی دعوت کردند تا برای آگاهی از چگونگی اوضاع داخل سفارت به دانشجویان بپیوندند. سیداحمد خمینی هم این دعوت را پذیرفت و عصر‌‌ همان روز وارد سفارت آمریکا شد. سیداحمد خمینی سپس در یک مصاحبه مطبوعاتی که در همان جا برگزار شد، شرکت کرد. او در آن مصاحبه گفت: «من به دعوت برادران پیرو خط امام به اینجا آمده‌ام اما هنوز با آن‌ها گفت‌وگویی انجام نداده‌ام.» وقتی درباره پیام امام برای دانشجویان سؤال شد، فرزند امام گفت: «تمام مردم ایران از این عمل پشتیبانی می‌کنند.» او افزود: «به نظر من اقدام دانشجویان، اشغال سفارت آمریکا محسوب نمی‌شود بلکه جوانان دلیر ما لانه جاسوسی را تصرف کرده‌اند تا اشغالگران را بیرون رانند.»

بعد از سخنرانی امام و انقلاب دوم خواندن حرکت دانشجویان، مردم به پشتیبانی گسترده از این حرکت پرداختند و با راهپیمایی‌های گسترده و شبانه‌روزی در اطراف سفارت حمایت خود را از آنان اعلام کردند. پس از چندی امام خمینی در سخنانی اعلام کرد زنان و سیاهپوستانی که در میان گروگان‌ها بودند آزاد و بقیه که ارکان سفارت آمریکا در تهران بودند به عنوان گروگان باقی می‌مانند. یک روز بعد دانشجویان پیرو خط امام که در داخل سفارت مستقر بودند، پس از آماده کردن لیست ۱۳ گروگان زن و سیاهپوست طی نامه‌ای از سیداحمد خمینی خواستند که برای مراقبت و نظارت در امر نقل و انتقال گروگان‌ها به سفارت بیاید تا هنگام آزادی آنان را تا محل وزارت خارجه و از آنجا به فرود‌گاه مهرآباد همراهی نماید.

هرچند حرکت دانشجویان در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ مورد استقبال اکثریت قاطع نیروهای سیاسی و مردم قرار گرفت اما با افشاگری‌هایی که طی روزهای بعد با استناد به اسناد به دست آمده از سفارت علیه برخی گروه‌های سیاسی صورت گرفت حرکت دانشجویان تا حدودی به درگیری‌ها و جناح‌بندی‌های سیاسی کشیده شد.

 حمایت مردمی از دانشجویان و موضع محکم امام در قبال گروگانها کار را به جایی کشاند که در دهمفروردین 59، کارتر رئیس جمهور آمریکا در نامه ای به امام خمینی(ره) واکنش دانشجویان را طبیعی بداند و از امام بخواهد تا در این رابطه به آنها کمک کنند. این نامه مدتی بعد رسانه ای شد و آبروی آمریکا بابت آن رفت و آنان مجبور به تکذیب آن شدند.

از سوی دیگر دولت آمریکا که حاضر نشده بود شاه را تحویل دهد، طی ماه‌های بعد با واسطه کردن بسیاری از چهره‌های جهانی از جمله پاپ خواستار آزادی گروگان‌ها شد اما وقتی با مخالفت ایران روبرو شد، ناامید از راه حل سیاسی، تصمیم به اجرای طرحی نظامی برای نجات گروگان‌ها گرفت و با یک برنامه از پیش تنظیم شده، در تاریخ ۵ اردیبهشت ۵۹ با هشت فروند هلیکوپتر و یک هواپیما به خاک ایران حمله کرد اما با وقوع طوفان شن در صحرای طبس این عملیات به شکست انجامید و نیروهای آمریکایی با ۹ نفر کشته و بی‌آنکه موفقیتی به دست بیاورند به کشورشان بازگشتند.

اشغال سفارت که در ابتدا قرار بود «محدود به زمان» باشد حدود ۴۴۴ روز به طول انجامید. یکسال پس از آغاز گروگان‌گیری تصمیم‌گیری درباره این موضوع به مجلس کشیده شد. سرانجام در ۱۱ آبان ۵۹ چهار شرط پیشنهادی کمیسیون ویژه درباره گروگان‌های آمریکایی به تصویب رسید: آزاد گذاشتن تمامی سرمایه‌های ایران، لغو تمام ادعاهای آمریکا علیه ایران، تضمین عدم دخالت سیاسی و نظامی‌ آمریکا در ایران و باز پس دادن اموال شاه.

هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات خود در این باره می‌نویسد: «سرانجام این چهار شرط به تصویب و به دولت برای اجرا ابلاغ شد. کیفیت اجرا هم برعهده دولت گذاشته شد. آنچه مجلس می‌خواست این بود که چهار شرط تصویبی به نتیجه برسد. قرار شد اگر آمریکا شرایط را پذیرفت، اقدامات اجرایی صورت بگیرد و اگر نپذیرفت، پیش‌بینی شده بود که قوه قضائیه خود را برای محاکمه جاسوس‌های آمریکایی آماده کند.»

پس از مصوبه مجلس، دانشجویان پیرو خط امام با بنیانگذار انقلاب ملاقات کردند. امام ضمن تایید مصوبه مجلس، مسئولیت نگهداری گروگان‌ها را به دولت واگذار کرد. دولت هم با تعیین بهزاد نبوی، مشاور امور اجرایی نخست وزیر در غیاب وزیر خارجه پیگیری مساله را آغاز کرد. در این میان با توجه به ممنوعیت مذاکره مستقیم با آمریکا که در مصوبه مجلس بر آن تاکید شده بود، حضور یک میانجی بین ایران و آمریکا ضروری بود که این کار به دولت الجزایر که حافظ منافع ایران در آمریکا بود، سپرده شد. پس از گذشت چند روز از مصوبه مجلس، مذاکرات آغاز شد.

پس از ماه‌ها مذاکره و مشورت‌های گسترده، مذاکرات به مراحل حساسی رسید. ‌هاشمی رفسنجانی می‌گوید: «در مراحل اولیه این مذاکرات مشخص شد که آمریکایی‌ها حاضر به پذیرش تمام و کمال مصوبه مجلس نیستند و تلاش می‌کنند به بهانه‌های مختلف و با تفسیرهای گوناگون از اجرای آن شانه خالی کنند. گاهی دولت ایران را از رونالد ریگان، رئیس‌جمهور آینده آمریکا می‌ترساندند و گاهی هم از حمله نظامی، تحریم اقتصادی و ایجاد بحران‌های سیاسی. اما سرانجام پس از ماه‌ها مذاکره و مشورت‌های گسترده، با درایت و دقت نمایندگان ایران و الجزایر، مذاکرات به نقطه قابل قبولی رسید و با دو لایحه‌ای که دولت توسط آقای بهزاد نبوی [در تاریخ ۲۲ دی ۱۳۵۹] در ارتباط با حل و فصل اختلافات مالی و حقوقی ایران و آمریکا و بازپس گرفتن اموالی شاه و بستگانش، به مجلس ارائه کرد و به تصویب رسید، مذاکرات سرعت بیشتری گرفت و به امضای سه سند [در تاریخ ۲۹ دی ۱۳۵۹] که به بیانیه الجزایر معروف گردید، منجر شد.» در این بیانیه بر عدم مداخله آمریکا در امور ایران، استرداد دارایی‌های ایران که در اختیار بانک‌های آمریکایی بود، لغو تحریم‌های تجاری و ادعاهای بی‌اساس آمریکایی‌ها و نیز برگشت دارایی‌های خانواده شاه سابق تاکید شده بود.

 سرانجام پس از کش و قوس‌های فراوان و بعد از آنکه دولت‌ آمریکا، بیانیه حل و فصل اختلافات را که توسط دولت الجزایر و با توافق طرفین تنظیم شده بود، امضا کرد و عملا شرایط آن بیانیه را پذیرفت اما محمدعلی رجایی نخست وزیر وقت ایران پاسخ را مبهم می‌خواند و گروگان‌ها را از فرودگاه برمی‌گرداند. ایران دائما تعلل می‌کرد و به هواپیمای حامل گروگان‌ها درست در لحظه‌ای اجازه پرواز و ترک ایران داده شد که ریگان وارد کاخ سفید وکار‌تر از آن خارج شده بودروزنامه اشپیگل در این باره می‌نویسد: «زمانی ایالات متحده می‌توانست تصمیم بگیرد که چه کسی در ایران بر مسند قدرت بنشیند، اما امروز در ۱۹۸۰ آیت اللهی در تهران می‌تواند سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده را تعیین کند.»

در نهایت بیش از ۵۰ گروگان آمریکایی پس از ۴۴۴ روز، اجازه خروج از ایران را در تاریخ ۳۰ دی ۱۳۵۹ به دست آوردند.

اما یک نکته اساسی که از آن نباید غافل شد، تغییر موضع عوامل موثر در تسخیر سفارت آمریکا است. برخی از افراد موثر در این اقدام همچون ابراهیم اصغرزاده که حتی از او به عنوان طراح حمله به سفارت یاد می شود، گفته که حاضر است از آمریکایی ها بابت تسخیر سفارت آمریکا عذرخواهی کند! «از هیچ تلاشی که در چارچوب منافع ایران، به حل و فصل کدورت میان ایران و امریکا بر سر ماجرای گروگانگیری بینجامد، فروگذار نمی‌کنم، حتی اگر متضمن عذرخواهی باشد». البته این تغییر موضع زیاد هم دور از تصور نبوده و نیست. دانشجویان در دوران تسخیر سفارت، ارتباط تنگاتنگی با موسوی خوئینی ها داشتند و او به عنوان امام جماعت و استاد اخلاق در سفارت آمریکا حضور داشت. جدای از او یکی از اساتید و سخنرانها در داخل سفارت آمریکا سعید حجاریان بوده است. با نگاهی بر گذشته و عملکرد این دو تن در فتنه 88، می توان تغییر موضع افرادی همچون اصغرزاده را طبیعی و منطقی دانست!