روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
2- سابقه نداشته رئیس سازمان سیا از سیاستمداری در ایران صراحتاً جانبداری کند، همچنان که سابقه نداشته فرد مورد حمایت در قبال این ننگ سکوت نماید و لااقل به دهان دشمن نزند. 8 مرداد 95 بود که «جان برنان» به همایش امنیتی اسپن رفت و گفت: «تصور میکنم توافق هستهای، کار درستی بود و آقای ]…[ را که از دید ما در میان عناصر فعال در ایران فردی بسیار میانهروتر به شمار میآید، تقویت کرد. او باید دستاوردهای بیشتری داشته باشد تا حمایت بیشتری جلب کند؛ به این دلیل که در حکومت ایران بین تندروها و میانهروها رقابت وجود دارد. برخلاف تصور، ایران کشور یک دستی نیست. بنابراین در حالی که آنها سال آینده انتخابات برگزار میکنند، ما به دقت اوضاع را تحت نظر خواهیم داشت تا ببینیم موازنه قدرت چگونه پیش میرود. نگرانی من این است که بسیاری از ایرانیها انتظار داشتند با آزاد شدن داراییها، پول به زندگی آنها سرازیر شود اما خوب، این مسئله زمان میبرد». سازمان سیا که حتی سیاستمدار لائیکی مانند مصدق را تحمل نکرد، اکنون به چه چیزی امید بسته است؟
3- جاذبه و دافعههای مدیریت اشرافی، کمابیش دارای همان ویژگیهای خطرناکی است که امیر مؤمنان (ع) هشدار میدهد؛ «بازی با بیتالمال، مایملک انگاری مردم، حرب با صالحان و تشکیل حزب بافاسقان». مردم در این تلقی، لشکر قابلمه به دست و پرتوقعی محسوب میشوند که یارانه 45 هزار تومانی پرداختی به آنها عین مصیبت عظما و عزاست. اما همزمان، هم حزبیها و مؤتلفان، سرمایههای نابغه و مدیران شایستهای قلمداد میشوند که مجازند 30 یا 110 برابر یک شهروند معمولی- 57 یا 234 میلیون تومان- حقوق بگیرند بیآنکه صاحبان عزای یارانه، حتی خمی بر ابروی مبارکشان بنشیند. در این نگاه، هر مدیر اشرافی بالاتر از حداقل 15 بلکه صدها شهروند است. یا فلان مدیر مجاز است تسهیلات چند صد میلیونی و میلیاردی بگیرد اما وام 10 میلیونی ازدواج برای جوانان فراهم نیست؛ حتی اگر سر جمع اعتبار لازم برای وام جوانان (7 هزار میلیارد تومان)، 1/7 درصد کل تسهیلات اعتباری بانکها (417 هزار میلیارد تومان) باشد.
4- مدیریت اشرافی به غایت پرهزینه و کمبهره است. خسارتهای نجومی برجای میگذارد و به ارزشها میتازد و ناراضی و ناامید میتراشد اما دریغ از کارگشایی و تسهیل معیشت مردم و گرهگشایی از فضای کسب و کار عمومی. آیا میدانید فساد 8 هزار میلیارد تومانی عوامل حزب مشارکت و کارگزاران در صندوق ذخیره فرهنگیان، بیشتر از یارانه پرداختی به کل مردم ایران در 2 ماه است؟! یک قلم خسارت نجومی مدیریت لافزن و بیکفایت، قرارداد پرمفسده کرسنت در دولت اصلاحات و توسط وزیری است که همچنان برکرسی صدارت تکیه زده و حلوا حلوا میشود. او میگوید برای پرداخت یارانه به مردم عزا میگیرد اما نمیگوید چرا به مفسدانی مانند «مهدی-هـ» و… مجال داد تا ضمن اخذ رشوههای نجومی، گاز ایران را برای 25 سال، 14 برابر زیر قیمت به امارات بفروشند؟ حالا که کار به دادگاه لاهه کشیده، خبرها از جریمه 18 میلیارد دلاری علیه ایران حکایت میکند. چرا دولت حاضر نیست وزیر را برکنار کند تا ادعای درست تبانی و فساد در انعقاد قرارداد کرسنت، برای دادگاه تائید شود؟ مگر یک مدیر مقصر چه قدر میارزد که او را مهمتر از پرداخت 18 میلیارد دلار جریمه بیزبان تلقی کنیم؟
5- 18میلیارد دلار (هر دلار 3600 تومان) معادل 64 هزار و 800 میلیارد تومان است یعنی حدوداً به اندازه یارانه 17 ماه پرداختی به کل مردم ایران. یا به عبارتی، یارانهای که میتوان به یک میلیارد و 440 میلیون نفر در یک ماه پرداخت کرد! چرا وزیران نفت یا اقتصاد برای چنین خسارت هنگفتی، اعلام مصیبت و عزا نمیکنند؟ برای مقایسه کافی است بدانیم کل درآمد نفتی کشور در لایحه بودجه امسال، حدود 66 هزار میلیارد و سهم بودجه عمرانی حدود 60 هزار میلیارد تومان پیشبینی شده بود! چرا باید به واسطه امتیازهای هنگفت واگذار شده در برجام کلاً به 10-12 میلیارد دلار از داراییهای بلوکه شدهمان دسترسی پیدا کنیم اما به سادگی، 18 میلیارد دلارجریمه وزیری را بدهیم که آقای روحانی (دبیر شورای عالی امنیت ملی) در سال 81 و در نامه به رئیسجمهور وقت، از پاسخگو نبودن او برای قرارداد کرسنت و نادیده گرفته شدن حقوق ایران به عنوان یک تجربه تلخ و نگران کننده یاد کرد؟ چرا هاضمه دولت دیر جذب میکند و آسان از دست میدهد؟ و چرا وزیر ورزش را میتوان بیدلیل برکنار کرد اما مثلاً وزیر هزار میلیاردی صنعت (رئیس ستاد انتخاباتی آقای روحانی در سال 92) یا وزیران ناکارآمد نفت و راه و شهرسازی را نه؟!
6- ابراهیم اصغرزاده، همان اصلاحطلبی که 13 اسفند 92 با صدای بلند به روزنامه قانون گفت «دولت، رحم اجارهای اصلاحطلبان است»، 16 مرداد امسال در مصاحبه با روزنامه اعتماد روی موضوع مهمی انگشت گذاشت. او میگوید «دولتمردان و مدیران دولتی به نظر میرسد مشکل اقتصادی ندارند؛ زندگی راحتی دارند؛ بچههایشان در خارج تحصیل میکنند و اینجا از مواهب استفاده میکنند و فیشهای حقوقی بالا میگیرند… دولتی که به مردم میگوید 45 هزار تومان یارانه را نگیرید تا بتوانیم توسعه را پیشببریم اما از آن سو نمیتواند به مدیرانش بگوید شما هم باید فداکاری کنید، فاقد صلاحیت اخلاقی میشود؛ دولتی میشود که از طبقه خاص و منافع طبقه خاصی حمایت میکند اما منافع تودههای مردم را نمیتواند بفهمد. دائماً ناله میکند که مجبورم هر ماه یارانه بپردازم اما حواسش نیست که چه مقدار حقوقهای آن چنانی حیف و میل میشود». او چند روز بعد، به مجله مهرنامه گفت «در دولت هاشمی، طلاق عاطفی با مردم روی داده بود… یادتان رفته که سیاست تعدیل در آن دولت، به چه بلبشویی در اقتصاد کشور و واکنشهای خیابانی و حتی شورش انجامید؟ اواخر دولت هاشمی، شکاف دولت- ملت به بیشترین عمقش پس از انقلاب رسید».
7- اما اصغرزاده تنها حامی دلواپس دولت و نگران از بازتولید برخی سیاستهای نافرجام لیبرالها نیست. فرشاد مؤمنی پریروز در مصاحبه با روزنامه شرق درباره قراردادهای نفتی جدید و سوابق تاریک وزیر در دوره اصلاحات هشدار داده است؛ «وزارت نفت در دوره قبل از دولت قبلی ]دوره وزارت زنگنه در دولت اصلاحات[ ذیل عنوان قراردادهای بیع متقابل، سهلانگاریها و خطاهای بسیار بزرگی صورت داده بود. همان زمان نامهای با امضای بیش از 100 کارشناس امضا کردیم و با کمال تأسف همه پیشبینیهای نامه در دوره قبلی مسئولیت مهندس زنگنه در کادر قراردادهای بیع متقابل محقق شد. بنابراین به طور طبیعی، به اعتبار آن تجربه تاریخی و ضریب بالای سرنوشتسازی قراردادهای نفتی، باید به قراردادهای جدید نفتی [IPC] به مثابه یک مسئله ملی توجه شود. قراردادهای قبلی سهلانگارانه امضا شد… همه هزینهها را 10 سال گذشته پرداخت کردهایم، بنابراین به جای اینکه بیهوده نوعی اضطراب در جامعه راه بیندازیم، بهتر است با خرد کارشناسی و با استفاده از حداکثر ذخیره دانایی جامعه، قراردادها را ارزیابی کنیم و قراردادها، حساب و کتاب جدیتری داشته باشد».
8- قریب 9 ماه پس از اجرای برجام، گزارش بانک جهانی از سقوط دو پلهای ایران در رتبهبندی جهانی «فضای کسب و کار» حکایت میکند. بازار مسکن به دوره رکود معاملات بازگشته اما قیمتها رو به افزایش است. قیمت دلار بیسر و صدا رو به صعود دارد و مطبوعات حامی دولت هشدار میدهند که ممکن است فنر تورم به دلایل عدیده ناگهان در برود و تا بالای 20 درصد صعود کند؛ آن هم بدون اینکه رشد اقتصادی با کیفیتی تدارک شده باشد. در چنین فضایی آیا دستروی دست گذاشتن و دل بستن به وعدههای ایمیلی آمریکا، یا وعدههای دل خوش کنک فلان مقام اروپایی یا فرانسوی و آلمانی مبنی بر اینکه دغدغه اشتغال برای جوانان ایران را دارد یا متعهد به اجرای برجام است و… خطرناک نیست؟ و آیا جای تعجب خواهد بود فلان جریان سیاسی غربگرا و قائل به مدیریت ناکارآمد اشرافی- که به جای اعتراض به بدعهدی و خباثت آمریکا، به حذف شعار مرگ بر شیطان بزرگ اصرار دارد- از سوی رئیس سازمان سیا یا وزیر خارجه آمریکا نشان شده باشد؟! اگر به قول آن مدیر فرهنگی نهاد ریاست جمهوری، امالمشاغلهایی در دولت هستند که سوئیسی حرف میزنند اما آفریقایی عمل میکنند، چرا نباید شوق و طمع را در دشمنان ملت ایران برانگیزند؟
ملت یعنی من!
صادق فرامرزی در وطن امروز نوشت:
اینها نه سخنانی از جانب منتقدان دهه 90 هاشمیرفسنجانی که بخشی از رنجنامه دیروز حامیان امروز ایشان است که در دهه 70 خبرساز شد و ادبیات سیاسی را با واژه «عالیجناب سرخپوش» آشنا کرد. قصد ورود به فراز و نشیب رابطه سینوسی اصلاحات و هاشمی نیست، اینکه چگونه یک روز عالیجناب سرخپوش و روز دیگر استوانه نظام و شناسنامه انقلاب لقب میگیرد خود شرحی میخواهد فارغ از این حاشیه. این صرفا یک مقدمه بود!
هاشمی و خانوادهاش خود را مرکز ثقل همه معادلات سیاسی میدانند، آنها به جای شرع، قانون و رأی مردم شاخص همه امور هستند و این مردمند که محکوم به همراه شدن با این الیگارشی خانوادگی هستند نه بالعکس و الا خطبه نماز جمعه پس از پیروزی خفیف هاشمی در انتخابات ریاستجمهوری سال72 که در آن گفته شد «هفته پیش بچه فاطی لب پنجره ایستاده بود که به او گفتم بیا کنار ممکن است بیفتی پایین و همانجا نوه من به مادرش گفت بلند شو برویم به جاسبی رای بدهیم!» خود گویای این حقیقت است که حتی اگر قرار بر پیروزی او باشد باز هم نگاهی که در این الیگارشی بر اقلیت مخالف اوست در حد همان طفل بازیگوشی است که صلاح مملکتش را باید خسروان به او بیاموزند.
سالانه حدود 4800 عابر پیاده در کشور ما جان خود را از دست می دهند، بنا بر آمار منتشر شده توسط معاونت پزشکی و آزمایشگاهی سازمان پزشکی قانونی در سال 91 به طور متوسط روزانه 13 عابر پیاده یعنی 4745 عابر طی یک سال جان باخته اند. آمار اعلام شده در فروردین سال جاری توسط رئیس ترافیک شهری پلیس راهور ناجا نیز از کشته شدن 3365 عابر پیاده از فروردین تا بهمن 94 حکایت می کند که از این تعداد 200 عابر در راه های روستایی، 1256 نفر در مسیرهای برون شهری و 1909 نفر عابر پیاده در شهرها قربانی حوادث و تصادفات رانندگی شده اند. توجه داشته باشیم که این آمار جدا از آمار چند هزار نفری عابران پیاده ای است که بر اثر تصادفات رانندگی، مجروح، مصدوم و یا دچار معلولیت های جدی می شوند. کشته شدن چند هزار انسان آن هم عابر پیاده در تصادفات رانندگی فاجعه ای بس تأسف بار است هم به لحاظ از دست دادن انسان هایی که هر کدام نقشی در زندگی خانواده، جامعه و کشور داشته اند و هم از نظر تبعات منفی گوناگونی که در مسیر ادامه زندگی خانواده و وابستگان این افراد به وجود می آورد و هم به لحاظ هزینه های سنگین اقتصادی و روانی که از جهات گوناگون بر جامعه و کشور تحمیل می کند دیگر این که از دست دادن این تعداد انسان مشکلات عاطفی سنگینی برای خانواده ها به وجود می آورد و از همه مهم تر این که جان باختن این تعداد انسان، ضایعه ای جبران ناپذیر به خاطر از دست رفتن سرمایه های انسانی کشور محسوب می شود.پس حتماً لازم است حداقل برای کاهش کشته شدگان تصادفات جاده ای که در برخی سال ها متأسفانه آمار آن بالغ بر 27000 نفر بوده است و همچنین کاهش تعداد عابران پیاده قربانی حوادث رانندگی اقداماتی جدی و موثر انجام شود.اما درباره علل و عوامل جان باختن عابران پیاده و راهکارهای کاهش قربانیان این گونه حوادث، توجه به چند نکته ضروری به نظر می رسد.
2 – رعایت حقوق عابران پیاده و حرمت قائل شدن برای حقوق، امنیت، سلامت و جان انسان ها باید در جامعه نهادینه شود که اگر جان عابران پیاده برای همه رانندگان اعم از راکبان موتورسیکلت ها که تعدادی از آنان واقعاً «مرگ آفرین» شده اند و همچنین برای همه رانندگان انواع خودروها، اهمیت می داشت، این همه عابر پیاده در کشور جان نمی باختند.
3 – برخورد جدی قانونی با متخلفانی که حقوق عابران پیاده را رعایت نمی کنند و تعیین مجازات های بازدارنده برای چنین متخلفانی از جمله راهکارهای موثر در کاهش آمار مرگ و میر عابران پیاده است.
4 – تعیین و مشخص کردن معبرهای عبور مجاز و البته مناسب، برای عابران پیاده نیز می تواند تأثیر قابل توجهی در کاهش صدمات و تلفات داشته باشد خصوصاً که در بسیاری از شهرهای کشورمان اکثر قابل توجه دارندگان و رانندگان خودروها به دلایل مختلف انسانی و فرهنگی قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت می کنند و تعداد رانندگان خاطی و متخلف به مراتب کمتر است.
5 – رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی و خصوصاً مراعات سرعت مجاز توسط راکبان موتور سیکلت ها و رانندگان خودروها، نیز نقش قابل توجهی در حفظ امنیت جانی عابران پیاده دارد.
6 – احترام به حقوق عابران پیاده در اکثر قریب به اتفاق کشورهای جهان به یک فرهنگ عمومی و کاملاً پذیرفته تبدیل شده است حتی در کشورهای عقب افتاده اما متأسفانه در کشور ما برخی از رانندگان به حق عابران پیاده حتی هنگام عبور مردم از روی خط عابر کمترین توجهی نمی کنند و اگر چه بعضی «بد رانندگی کردن ها» ریشه در تربیت و شخصیت افراد دارد اما بازی با جان مردم و عابران گناهی بزرگ، بازی خطرناک و البته به دور از منش و رفتار انسانی است.
7 – آیا اگر همه رانندگان وسایل نقلیه، کودکان و زنان و مردان و کلاً عابران پیاده را اعضای خانواده خود، فرزند، برادر، خواهر، پدر و مادر خویش محسوب کنند باز هم سالانه حدود 5000 عابر پیاده هموطن ما جان خود را از دست می دهند؟ قطعاً اگر همه راکبان موتورسیکلت ها و رانندگان خودروها لااقل گاهی اوقات خود را به جا و در جایگاه و موقعیت عابران پیاده ببینند و حس کنند بسیاری از اتفاقات ناگوار به وقوع نمی پیوندد.
8 – اگر همه عابران پیاده قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت کنند و از گذرگاه ها و معبرهای مخصوص خود استفاده کنند و برخی عابران بی محابا خود را در خیابان ها و جاده ها با موتورها و خودروها رو در رو و شاخ به شاخ نکنند قطعاً این تعداد عابران پیاده جان خود را از دست نمی دهند.
همچنین اگر هر جا که لازم است محلی برای گذر و عبور ایمن و مناسب عابران وجود داشته باشد و عابران نیز خود را به استفاده از این گذرگاه ها و معابر ملزم کنند حتماً آمار مرگ و میرها کاهش می یابد.
9 – آیا اگر برخی رانندگان مغرور، خودخواه، قانون شکن، بی توجه به حقوق مردم و بعضاً بی رحم و متکی به «بیمه نامه» عابران را فقط لحظاتی به چشم یک انسان با هزار و یک امید و آرزو و به عنوان یکی از اعضای خانواده خود نگاه کنند باز هم این تعداد انسان در کوچه ها و خیابان ها و حتی پیاده روها بر اثر برخورد با موتورسیکلت ها و خودروها جان می بازند؟!
10 – و آیا برخی از این اتفاقات دلخراش و مرگ و میرها به خاطر «خفتگی وجدان» و یا اتکای بعضی از ما به «بیمه نامه»هایمان نیست؟! بیمه نامه هایی که به هیچ وجه برای به بازی گرفتن و به خطر انداختن جان و سرنوشت انسان ها صادر نمی شود.
اظهارات اخير «جانکري»، وزير امور خارجه امريکا که ماههاي پاياني عمر دولت اوباما را سپري ميکند، حاوي نکات مهمي از گذشته و حال سياستهاي رژيم ايالاتمتحده امريکا بود؛ سياستهايي که گرچه در تاکتيکها تفاوت کرده، اما در ماهيت کلي و اهداف راهبردي همچنان بر مدار قبلي است.
امريکاييها در حالي كه ميکوشند در مورد 28 مرداد خود را پشيمان نشان دهند، همهروزه در حال وارد آوردن ضربات متعدد بر منافع ملت ايران هستند و جالب اينجاست که در دوره موسوم به «پسابرجام» نيز اين روند کاهش نيافته است.
اما فراز ديگري از سخنان کري به موضوعي اختصاص يافت که واکاوي در آن ميتواند از سناريوي آتي نظام سلطه عليه جمهوري اسلامي ايران رمزگشايي نمايد. کري در اظهاراتي مداخلهآميز مدعي شد: «بين آنچه «مردم پارس» ناميده ميشوند که تعداد زيادي هم هستند با حکومت انقلابي که يک رويکردي کاملاً افراطي در قبال جهان، امريکا و منطقه، دنبال ميکند، شکاف بزرگي وجود دارد.» کري در ادامه از کساني در ايران سخن گفته که خواهان «ايراني متفاوت» هستند، ايراني که به ادعاي او «با جهان تعامل ميکند، با مردم تعامل ميکند و با احترام و پذيرش وارد جامعه جهاني ميشود.» کري به اين ترتيب، مدعي شده است که امريکا با اين بخش از جامعه ايران که به ادعاي او «جمعيت بزرگي» هم هستند، اتحاد طبيعي دارد. البته کري ميگويد کساني هم در ايران هستند که با توافق هستهاي با امريکا مخالفند و «با هرگونه تماسي با غرب مخالفت ميکنند.» به خاطر همين، تصويري که وزير خارجه اوباما از ايران ارائه ميکند جامعهاي درگير تنش است: «بنابراين نوعي تنش در آنجا وجود دارد.»
پیامد «رأی اعتماد» دوری از حاشیه سازی های سیاسی
مسعود پزشکیان در ایران نوشت:
در آستانه برگزاری جلسه رأی اعتماد سه وزیر پیشنهادی دولت به مجلس همچنان گروههای منتقد این موضوع را مطرح میکنند که چرا تغییرات در کابینه در سطح سه وزارتخانه ارشاد، آموزش و پرورش و ورزش و جوانان رقم خورده است؟ این سؤال از زوایای زیادی میتواند حتی صحیح باشد اما در یافتن پاسخ آن یک مسأله مورد غفلت جدی است و آن هم توضیح دولت برای این تصمیم است. به عبارتی در این بین خواسته یا ناخواسته تلاش میشود تا دلایل دولت برای این تغییرات به اندازه کافی باز نشود.
جلسه راي اعتماد به سه وزير پيشنهادي دولت را بايد نخستين آزمون جدي مجلس دهم نام گذاشت. آزموني كه افكار عمومي نيز به آن چشم دوختهاند و حساسيت بيشتري نسبت به آن در مقايسه با ساير موضوعات دارند، ميتواند كارنامهاي مثبت از نمايندگان جديدالورود به ثبت برساند. واقعيت اين است كه با گذشت ٥ ماه از عمر مجلس دهم، آنچه تاكنون از آن شاهد بودهايم، فضاي آرام و ساكتي بوده كه اتفاق خاصي در آن روي نداده است، هرچند كه نمايندگان هم نشان دادند كه علاقه ندارند وارد موضوعات پر سر و صدايي شوند. در واقع اين مجلس نه همانند دور ششم است كه نمايندگاني آنچنان فعال در آن حضور داشته باشند و نه همچون دور نهم كه جولانگاه برخي عناصر تندروي راست بوده باشد. اين مجلس تركيبي مساوي از دو جريان سياسي كشور است كه همه به خوبي از چينش نمايندگان در آن خبر داريم. تركيبي تقريبا متوازن كه هيچ گروهي اكثريت قطعي در آن ندارد، ميتواند دولت را به تاييد وزراي پيشنهادي اميدوار سازد. اما در اين ميان آنچه باعث اميدواري بيشتري ميشود، تعداد حاميان دولت است. مجموعه كساني كه با ليست اميد به خانه ملت راه يافتهاند و وزن قابل توجهي را در اين دور از مجلس به خود اختصاص دادهاند، ميتوانند نقشي تعيينكننده و اثرگذار در جلسه راي اعتماد داشته باشند. در جناح روبهرو هم شاهد چنين حمايتي هستيم. بنابراين مجموعه هواداران اصولگرا رايي نزديك به حاميان دولت روحاني دارند. حال اگر فرض كنيم كه هواداران علي لاريجاني و كاظم جلالي، موافق و حامي دولت باشند ميتوان اين انتظار را داشت تا وزراي پيشنهادي به سلامتي از مرحله راي اعتماد عبور كنند. البته نبايد اين احتمال را ناديده گرفت كه در برخي مواقع فضايي ايجاد شود و مشكلاتي پيش روي راي اعتماد به وزرا قرار گيرد كه دولت را از مسير پيشبينيها خارج كند. هرچند اينگونه مسائل در همه مجالس روي داده است اما با يك محاسبه سرانگشتي، شواهد موجود نشان ميدهد كه وزراي پيشنهادي حسن روحاني چيزي بين ٦٠ تا ٦٥ درصد از آراي نمايندگان را خواهند داشت مگر آنكه جوسازيهايي كه در بالا به آن اشاره شد شكل بگيرد. البته اميدواريم كه مجلس دهم نشان دهد كه اسير جوسازيها نميشود. به هر حال، جامعه از مجلسي كه تشكيل شده است، انتظار همراهي دارد نه تقابل و سنگاندازي. هرچند توقعات از تشكيل مجلس دهم بيشتر از آنچه كه شكل گرفته، بود اما احساس آرامشي كه پس از انتخابات مجلس دهم دست داده است، خود براي تلطيف فضاي سياسي كشور كافي بود. مردم اگرچه انتظار عملكردي همچون عملكرد مجلس ششم را از نمايندگان ندارند اما، همراهي با دولت كمترين درخواستي است كه از مجلس دهم خواهند داشت. انتظاري كه نمايندگان جديد را از شباهت به آنچه كه در مجلس گذشته روي داده و در تقابل با دولت بوده، دور ميكند. جلسه روز سهشنبه نيز همانند ساير جلسات راي اعتماد با صحبتهاي موافقين و مخالفين همراه خواهد بود اما مهم تركيب نهايي آرا است كه اميدواريم دولت با حمايت مجلسيان بتواند با تكميل كابينه به مسير خود ادامه دهد.
آموزشوپرورش به عنوان یکی از وزارتخانههای تأثیرگذار در امر دانش، آموزش و فرهنگ کشور، نیازمند توجه واقعی و غیرشعاری از سوی همه ارکان کشور است. این حوزه بااهمیت که نسل آینده کشور در آن تربیت میشود، فقط با نگاه حمایتی دولت نمیتواند به نتیجه لازم دست یابد. سایر بخشها و البته خود مردم میتوانند در این زمینه مؤثر عمل کنند. آنچه مشخص است اگر وضعیت این وزارتخانه حیاتی با همین منوال و روال پیش برود و دیدگاه نسبت به آموزشوپرورش همانند گذشته باشد، هیچگاه نباید منتظر جهش آن در زمینه بنیه علمی دانشآموزان، تقویت نظام آموزشی و البته بهبود وضعیت فرهنگیان باشیم. توجه ویژه به شأن و منزلت اجتماعی معلمان، رسیدگی به مطالبات رفاهی و معیشتی آنان در کنار ایجاد یک نظام جامع ارتباط اولیا و مربیان در راستای ترکیب تربیت دانشآموزان در دو نهاد خانه و مدرسه، در گرو تغییر نگرشها به این وزارتخانه است. میدانیم فرهنگ و آموزشوپرورش زیربنای توسعه در هر کشوری است و نیازمند برنامهریزیهای میانمدت و بلندمدت برای مطابقت آموزشها با نیازهای روز است. درحالحاضر هرکسی بر کرسی وزارت آموزشوپرورش بنشیند، با انبوهی از مشکلات و تعهدات بهجامانده از گذشته مواجه خواهد شد و این مسئله، فرصت برنامهریزی و پیادهسازی دیدگاههای جدید را از وزیر و تیم همراه او میگیرد.
کارشناسی دقیق و آسیبشناسی کاستیهای نظام آموزشی و البته مسائل صنفی و معیشتی معلمان، اگرچه امری ضروری است اما حتما نیازمند عبور از مقام حرف به عمل است. متأسفانه در سالهای اخیر، فسادهای مالی رخداده با ارقام تصورنشدنی، بخشی از بنیه مالی کشور را به هدر داده و البته تاکنون، برنامه جامعی برای فسادزدایی از ساختارها ارائه نشده است. بخشی از این اتلاف اموال عمومی میتواند مشکلات آموزشوپرورش و تعهدات گذشته به فرهنگیان و مسئله دریافتیهای فعلی آنان و نیروهای حقالتدریس را به طور کلی برطرف کند. بههرحال اگر تغییر نگرش لازم رخ ندهد، وزرا به این مجموعه میآیند و میروند، بیآنکه بتوانند گامی به جلو بردارند. تا همین امروز بعضی معلمان دلسوز و ازجانگذشته که خود را وقف آموزش و تعلیم دانشآموزان کردهاند، تلاش برای بالانگهداشتن سطح علمی آنان را وظیفه انسانی و دینی قلمداد کردهاند. این روحیه باید به یک سامانه مدرن تعمیم یابد تا در همه نقاط کشور، کاستیهای آموزشی برطرف شود که پیشزمینه آن، تأمین نیازها و خواستههای صنفی، فرهنگی و معیشتی کارکنان آموزشوپرورش است. دکتر دانشآشتیانی، وزیر پیشنهادی رئیسجمهور برای وزارت آموزشوپرورش، فردی از خانواده آموزشوپرورش با تجربه موفق اداره مؤسسه آموزشی شناختهشده است که توانسته نظام خاص آموزشی – تربیتی را در آن به کار گیرد. او فردی متعهد، متدین و متخصص است که بهخوبی مسائل و مشکلات این وزارتخانه را میشناسد و برنامههای جامعی برای آن مهیا کرده است. تسلط دانش بر حوزه آموزشوپرورش و آموزش عالی، از او گزینهای مطلوب ساخته است که البته برای بهثمررساندن برنامههای خود نیازمند افزایش بودجه و همراهی دولت و همه بخشهای کشور است. نمایندگان محترم مجلس نیز در چند روز گذشته در جلسات فشرده با ایشان، گفتوگوهای مثبتی با وی داشتهاند.
جملگی نمایندگان دلسوز مردم و کشور هستند و میدانند با توجه به فرصت باقیمانده تا پایان دولت یازدهم، آموزشوپرورش ظرفیت تغییر و تحول دیگری ندارد و باید بهسرعت برنامههای جدید در آن آغاز شود. نگارنده با شناخت کلی از فضای مجلس دهم و حسن نیت نمایندگان، امیدوار به برگزاری جلسه رأی اعتماد با رویکرد کارشناسی و نقد و نظر منصفانه بوده و بهرأیآوردن دکتر فخرالدین دانشآشتیانی خوشبین هستم.
نگاه امنیتی به فرهنگ
شاید این سؤال یا شبهه در افکار عمومی وجود داشته باشد که با وجود نهادها و دستگاههای متعدد فرهنگی نقش و جایگاه وزارت فرهنگوارشاد اسلامی چیست؟ اگرچه دیدگاههایی عمدتاً در طیف اصلاحطلبان از انحلال یا خنثیسازی وزارت ارشاد سخن میگویند اما از منظر قانون وزارت فرهنگوارشاد اسلامی، مسوول اجرای سیاستهای رسمی نظام جمهوری اسلامی در زمینه فرهنگ عمومی است و از این لحاظ جایگاه این وزارتخانه در پیشبرد اهداف فرهنگی انقلاب اسلامی نقشی بسیار مهم و کلیدی است. البته اینکه این وزارتخانه از ابتدای انقلاب تاکنون در انجام این مأموریت چقدر موفق بوده و در عمل چه اندازه با اهداف ترسیمشده فاصله دارد، بحث این نوشتار نیست لکن آنچه مهم است وظیفه اعمال سیاستهای فرهنگی است که گلوگاههای اصلی آن در اختیار وزارت فرهنگوارشاد اسلامی قرار دارد. با این وجود اما دولت تدبیر و امید در حوزه فرهنگ در سه سالواندی که عمر آن میگذرد، پروندهای بس ضعیف و پرچالش ارائه کرده است و اینک که در سال پایانی خود مجبور شده تا بهدلیل شخصی وزیر سابق را کنار بگذارد، فردی را برای جایگزینی پیشنهاد کرده که نه تنها سابقهای در حوزه فرهنگ ندارد بلکه عمده سوابق وی در حوزه اطلاعاتی و امنیتی است. البته بیشک در میان نیروهای امنیتی اشخاص توانمند در مدیریتهای خرد و کلان وجود دارند اما افکار عمومی فراموش نمیکند که رییس دولت اعتدال از ابتدا با ژست مخالفت با نگاه نظامی و امنیتی به صحنه آمد و خود را حقوقدان معرفی کرد. حالا اما به غیر از رییس دولت که عمده سوابق وی نظامی و امنیتی است، حوزه فرهنگی و اجتماعی بیش از گذشته رنگوبوی امنیتی میگیرد. با چنین رویکردی آیا مشکل اعتبارات حوزه فرهنگ حل خواهد شد یا قرار است اهالی فرهنگوهنر برای اجرای سیاستهای دولت اعتدال بهخط شوند؟!