سریال «معمای شاه» یک بار دیگر -این بار به صورت شبانه و نه هفتگی- از تلویزیون کشورمان پخش میشود. نمایش این سریال بیش از هر مسئلهای برای مخاطب حرفهای و همچنین منتقد سینما و تلویزیون، این واقعیت را عیان میسازد که چگونه یک سلسله انتخابهای اشتباه میتواند یک سریال تاریخی پرهزینه را آنچنان ضعیف نماید که بر ضدخودش تبدیل شود و دقیقاً برخلاف هدف گذاری در نظر گرفته شده برای روایت نقادانه تاریخ سلطنت پهلوی عمل میکند.
انتخاب اشتباه محمدرضا ورزی با آن سوابق تولید سریالهای ضعیف، انتخاب اشتباه کارشناسان تاریخی سریال، انتخاب اشتباه در شیوه نگارش، انتخاب اشتباه شماری از بازیگران، انتخاب اشتباه لوکیشنها و… منجر به تولید محصولی غیرقابل دفاع است که اگرچه برخی مسئولان برای جلوگیری از تضعیف روحیه سازندگانش تشویقشان کردهاند اما وقتی پای میلیاردها تومان هزینه تولید این مجموعه به میان میآید، باید یک نگاه کارشناسی نیز به این مجموعه داست.
تاکنون دهها مطلب درباره شمار بالای اشتباهات تاریخی در این سریال منتشر شده اما ای کاش همه چیز به همین اشتباهات ختم میشد. متاسفانه در اغلب اوقات دکوپاژ و دیالوگها دست به دست هم میدهند تا تماشاچی برخی از واقعیتهایی که در این سریال بیان میشود را نیز باور نکند! به عنوان نمونه وقتی قرار بر یادآوری یکی از مفاسد اخلاقی یا مالی خاندان پهلوی است، آن عضو خاندان پهلوی تمامی جزئیات فساد مالی که قصد دارد انجام دهد را میگوید! طبیعتاً یک دانشجوی ترم یک رشته کارگردانی، با تعلیق و جذابیت بیشتری چنین مفاسدی را به تصویر میکشد.
برای درک بهتر فرم به عنوان ابزار بیان بخشی از تاریخ ایران که سریال «معمای شاه» فاقد آن است، میتوان به پخش یک مستند از بی بی سی فارسی تحت عنوان «مهمانی بزرگ شاه؛ جشنهای 2500 ساله» اشاره کرد؛ مستندی که پس از چهل و پنج سال از برگزاری جشنهای دوهزار و پانصد ساله پهلوی توسط این شبکه خریداری و پخش شد و ابعاد تازهای از این واقعه را نشان داد. میزان دقت این مستند درباره وضعیت آن دوران مردم ایران و بستری که شاه بر آن مستند را ساخت، آنچنان موثر بود که سلطنت طلبان به بی بی سی فارسی به شدت حمله کردند.
نکته مهم اینکه این مستند توسط یکی از طرفداران جمهوری اسلامی ایران ساخته نشده و اکثر راویان این مستند نیز مخالفان و منتقدان نظام مستقر به انضمام گروهی از وابستگان خاندان پهلوی و مسئولان برگزاری جشنهای دوهزارو پانصد ساله هستند اما در نهایت خروجی این مستند، بیان وضع فلاکت بار مردم ایران در دورانی است که محمدرضا شاه با پول مردم ایران قصد نمایش شکوهی از ایران را داشت که فقط در تخت جمشید قابل مشاهده بود و در سایر نقاط ایرانی اثری از آن قابل مشاهده نبود.
همانگونه که پیشتر اشاره شد، محمدرضا شاه که پایگاه ملی و مذهبی نداشت، قصد داشت با تکیه بر تاریخ هخامنشی، سلسله پهلوی را در ادامه سلسله هخامنشی بخواند و حکومت پلیسی که رضا پهلوی به عنوان یک دهقانزاده برپا کرده بود را با برگزاری چنین مراسمی به خاندانهای پادشاهی باستانی ایران متصل کند.
درآمد کلان نفتی ایران باعث شده بود تا محمدرضا پهلوی دست به بلندپروازیهای متعددی بزند که ارائه وامهای کلان به بسیاری از کشورهای جهان برای تعریف نقش ایران به عنوان یک کشور ثروتمند و تاثیرگذار، بخشی از این بلندپروازی بود. بخش دیگری از این بلندپروازی، برگزاری جشنهای دوهزار پانصد ساله برای ارائه چهرهای تازه از خاندان پهلوی به عنوان یک خاندان پادشاهی باشکوه است و دعوت سران هفتاد کشور برای حضور در این جشنها نیز در تلاش برای نمایش این چهره به سایر ملل بود.
همین رویکرد باعث شده بود سران برخی کشورها از جمله چندین پادشاه و ملکه ترجیح دهند در این جشن حضور نیابند و در رقابت نمایش شکوه یک خاندان سلطنتی، مهمان نباشند. ملکه بریتانیا شاخصترین چهرهای بود که با همین انگیزه حاضر نشد به ایران بیاید و در این جشن شرکت کند و تماشاچی نمایش پهلویها باشد.
یک نیمنگاه به مستند «جشن های 2500 ساله»، هر ناظر منصفی را قانع میسازد که این مستند با هزینه تولید حداکثر دویست هزار دلار (750 میلیون تومان)، به مراتب تاثیرگذارتر از «معمای شاه» با هزینه چند میلیارد تومانی عمل کرده و به خوبی میتوان به هر هنرجویی آموزش داد که گاهی دشمن میتواند محصولی بهتر و با فرم و محتوای قویتر از محصول یک دوست برای روایت بخشی از تاریخ بسازد و عرضه نماید! این مقایسه به خوبی نشان میدهد با همین اعتبارات محدود رسانه ملی میتوان محصولات بسیار باکیفیتتر و موثرتری ساخت، مشروط به آنکه تولید را از امثال ورزی -که سابقه درخشانی که تولید آثار کمکیفیت دارند- گرفت و به نیروهای دارای استاندارد کیفی بالا در تولید سپرد.