فیلم به خوبی داستان را شروع می کند، طرح مسئله دارد و با گذشت زمان هم داستان را باز کرده و میگستراند و هم کم کم و به مرور شخصیتها را هم صیقل میدهد و از اشخاص به شخصیت میرسیم.
خبرگزاری فارس– گروه سینما: بهروز شعیبی که با فیلم دهلیز و سریال خوش نام «پرده نشین» توانسته بود خودی نشان بدهد، حالا با فیلم سیانور هم خوب درخشیده و هم جایگاه خود را تثبیت کرده است. حالا با قاطعیت می توان گفت که درخشش کارهای قبلیش نه از سر اتفاق و تصادف که براساس فهم و کاربلدی او حاصل شده است. از همین الآن می توان گفت که بهروز شعیبی یکی از امیدهای آینده سینمای ایران است. امیدی که اگر انشاء الله دچار اعوجاج و خودباختگی و غرور نشود می تواند حاتمیکیای نسل خود باشد و چه بسا فراتر از آن.
«سیانور» فیلمی درست است. براساس فهمی روشن و تشخیصی درست جلوی دوربین برده شده است. فیلنامه محکمی دارد که بشدت قابل دفاع است. مهم تر آنکه موضوعی بکر و درست دارد که از قضا می تواند با وضعیت کنونی جامعه هم ارتباط بگیرد. از یکسو موضوع فیلم بخش مهمی از تاریخ چریکیسم پیش از پیروزی انقلاب اسلامی است که تاکنون برپرده سینما روایت نشده بوده و از سوی دیگر ناظر بر بینش و روایت های افراطی و غلط از مسیر مبارزه و دین ستیزی است به بهانه ای که بر مدعیانش هم چندان روشن نبود.
سیانور البته بخشی از تاریخ روشنفکری چپ هم محسوب می شود. روشنفکری چپ زده ای که با مطلق کردن مبارزه و با انجماد نوع و شیوه مبارزه در تفنگ (در سکانس مناظره مرتضی صمدیه لباف با بازی بابک حمیدیان با وحید افراخته با بازی حامد کمیلی) و با تکیه بر منطق غلط هدف وسیله را توجیه می کند، نه تنها هیچ بن بستی را نمی گشاید بلکه گره ای در مبارزه اهالی خانه های تیمی ایجاد می کند که به تعبیر مجید شریف واقفی در فیلم با بازی بهروز شعیبی؛ زیرپای خدا را هم برای مبارزین جارو میکند و آنها را به مشتی چریک وازده ی بی خدا و بریده تبدیل میکند. به نوعی ماشین ترور و آدمکشی.
موضوع فیلم بخش مهمی از تاریخ چریکیسم پیش از پیروزی انقلاب اسلامی است که تاکنون برپرده سینما روایت نشده بوده و از سوی دیگر ناظر بر بینش و روایت های افراطی و غلط از مسیر مبارزه و دین ستیزی است به بهانه ای که بر مدعیانش هم چندان روشن نبود.
در سیانور با فیلمی قصه گو مواجهیم که به خوبی وجوه انتاگونیستی و پاراتاگونیستی را در خود مضمر دارد. از دیگر سو فیلم آشنازدایی هم می کند آنهم به بهترین وجه ممکن. یک کلیشه زدایی درست و حساب شده از تصویر ساواک بر پرده سینما. افسران ساواک در سیانور یک مشت آدمهای کودن با سبیل های پرپشت که کاری جز شکنجه بلد نیستند به نمایش در نیامده اند. آنها آدمهایی باهوش، کارکشته و در امور امنیتی بشدت حرفه ای تصویر شده اند که قرار است مهدی هاشمی در قالب شخصیت بهمنش، تصویرگرشان باشد. و چقدر خوب مهدی هاشمی این نقش را ایفاء کرده است. یک ساواکی باهوش و بافراست که خوب میداند چکار کند و چطور به پاسخ سئوال هایش برسد. البته در کنار اینها خشونت ساواک که لازمه کارش بوده است نیز تصویر شده ، اما تصویر مرکزی قاب ساواک نمی شود و این از هوشمندی شعیبی است.
فیلم به خوبی داستان را شروع می کند، طرح مسئله دارد و با گذشت زمان هم داستان را باز کرده و می گستراند و هم کم کم و به مرور شخصیت ها را هم صیقل می دهد و از اشخاص به شخصیت می رسیم. شخصیت بهمنش، شخصیت صمدیه لباف، شریف واقفی و لیلا زمردیان و دیگران.
بازی ها عالیست. همه چیز به اندازه و درست است. بازی ها اغراق ندارد، کم هم ندارد. دیالوگ ها بسیار حساب شده و سرجای خود هستند. ریتم فیلم خوب است و با فیلمی ریتمیک در ژانر پلیسی و جاسوسی مواجهیم اگر چه سویه های سیاسی فیلم هم لحاظ شده اند. شخصیت ها خیلی استادانه طراحی شده اند. شخصیت بهمنش بسیار خوب و به جاست. درخشان ترین بازی ها از آن مهدی هاشمی و بابک حمیدیان است. تنها بازی پدرام شریفی است که به نظرم در قد و قواره دیگران نیست و دچار افت محسوسی است .
روایت داستان البته جاهایی دچار افت و افتادگی می شود و جاهایی راوی داستان را گم می کنیم. یعنی یکی از نقصانهای فیلم به نظرم تعدد خط روایی است و بعضی جاها نمی فهمیم از زاویه چه کسی داریم روایت را می بینیم. با این حال سیانور یکی از آن فیلم های خوبی است که بعد از دیدن فیلم حسابی روحیه را تغییر میدهد و ذائقه و کاممان را شیرین می کند. اگر چه پایان فیلم تراژیک است، اما یک پایان عبرت آموز است و برخلاف عرف امروز سینمای ایران، پایانی باز نیست. دیدن سیانور برای رفتن به بخشی از تاریخ انقلاب بسیار به موقع و دلنشین است.
یادداشت از علی عبدی
کارگردان فیلم سیانور:سینما به لحاظ گستردگی گونههای مختلف در حال کوچک شدن است/ کوچک شدن سینما باعث مهجوریت کارگردانان بزرگ شده است
کارگردان فیلم سیانور گفت: کوچک شدن سینما باعث شده پیشکسوتان و کارگردانان ماهر که میتوانند در گونههای مختلف فیلم بسازند مهجور بمانند و کمتر آنها را در عرصه فیلمسازی ببینیم.
به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، بهروز شعیبی شنبهشب در نشست خبری فیلم سینمایی سیانور که در محل پردیس سینما هویزه مشهد برگزار شد، عنوان کرد: من بهعنوان یکی از شهرستانیهایی که در حال حاضر مقیم تهران است از اینکه تمام امکانات و تمام جریان کاری متمرکز شد در شهر تهران متأسفم، در حالی که خاستگاه و علاقه من در جای دیگری است.
وی ادامه داد: اگر تقسیم انرژی، امکانات و جریان کار در همه کشور یکسان شود، اولین جایی که من برای کار انتخاب میکنم مشهد است و شاید در مشهد ماندگار شوم.
کارگردان فیلم سیانور بابیان اینکه به نظر من این کار یک جریان مدیریتی میخواهد و شاید کار سادهای نباشد که ما بتوانیم در شهری غیر از پایتخت کار کنیم، اضافه کرد: 90 درصد کارگردانها شهرستانی هستند این درحالیکه است که 99 درصد از کارها در تهران تولید میشود.
شعیبی بابیان اینکه سینما به لحاظ گستردگی گونههای مختلف در حال کوچک شدن است، بیان کرد: در جشنواره دهه 60 و 70 شما انواع ژانرهای کودک، کمدی، اجتماعی، اکشن و … را میدیدید و همه این ژانرها باهم داوری میشد اما متأسفانه این اتفاق در جشنوارههای ما هم در حال نقصان است.
وی افزود: به نظر من داور ما هم باید یک محدوده خاص را داوری کند چون زمانی که یک فیلم مقداری گونهاش با سایر فیلمها متفاوت است داوری نمیشود و به نظر من این اشکال در سینمای ماست.
کارگردان فیلم سیانور تصریح کرد: با ساخت یک فیلم با ژانر اجتماعی و موضوع قصاص میتوانستم به عنوان یک مؤلف اسم خودم را ثبت کنم اما با این شیوه یک فرد مثل من و رضوی بهعنوان یک فرد نمیتواند سینمای ما را جلو ببرد.
شعیبی با اشاره به اینکه واقعیتی که در سینمای ما وجود دارد این است که سینمای ایران توسط عدهای روزبهروز کوچکتر میشود اظهار کرد: در هر دوره به یک مدل است؛ امروز تحت تأثیر یک فیلمساز هستیم و همه فیلمها شبیه فیلمهای اوست و در دهه قبل شبیه یک فیلمساز دیگر بود و دهه آینده شبیه یک فیلمساز دیگر میخواهند باشد.
وی خاطرنشان کرد: این نوع نگاه و کوچک شدن سینما باعث شده پیشکسوتان و کارگردانان ماهر که میتوانند در گونههای مختلف فیلم بسازند مهجور بمانند و کمتر آنها را در عرصه فیلمسازی ببینیم.
شعیبی گفت: شاید از این تنوع فردی مثل بهروز شعیبی نفع نبرد اما قطعاً تنه سینمای ما را تنومندتر میکند.
کارگردان فیلم سیانور بابیان اینکه بازیگران این فیلم کار بسیار پیچیده و سختی داشتند، گفت: سیانور فیلمی بود که مانندش در چند سال گذشته ساخته نشده بود یعنی نمایش دوره تاریخ معاصر بدون بزرگنمایی و اغراق کردن و سیاه نماییهای متداول و پرهیز از کلیشهها.
شعیبی با اشاره به اینکه نقشهای این فیلم اکثراً شخصیتهای واقعی بودند و یا باید در یک بستر واقعی تاریخ میبود، اظهار کرد: مثلاً نقش هانیه توسلی برگرفته از ذهن نویسنده بود و برای جلو بردن یک قصه عاشقانه پرورش یافت ولی به هر حال یک دوره تاریخی از دریچه نقش او میدیدیم و نمیتوانست چریک دهه 50 را نشناسد و این نقش را بازی کنند.
وی خاطرنشان کرد: گرد آمدن این بازیگران و بده بستانشان برای ما اتفاق خاصی بود چون یک تعداد از بازیگران نقشهایی را بازی کردند که تا این فیلم در این نقشها دیده نشده بودند.
در ادامه این نشست یکی از بازیگران فیلم سیانور عنوان کرد: سیانور یک فیلم معمولی نیست و معمولی هم ساخته نشده و هدفش معمولی و سطحی نبوده است.
بهنوش طباطبایی ادامه داد: این فیلم را نمیشود معمولی نگاه کرد؛ سیانور فیلمی است که نگاه دقیق و عمیقی را میطلبد چون این فیلم حرفی دارد که باید دقیق و ظریف به این فیلم نگاه کرد و امیدوارم این اتفاق بیافتد
چرا باید «سیانور» را دید؟/ روایتی غیرکلیشهای از سازمان منافقین
زن وارد باجه تلفن عمومی میشود، شمارهای میگیرد و میگوید: «خبرگزاری اسوشیتید پرس؟ من سخنگوی سازمان مجاهدین خلق هستم، مسئولیت حمله به مستشارهای امریکایی را به عهده میگیریم.» و تمام. زن، از باجه بیرون میآید، گره روسریاش را باز میکند و دوباره میبندد، و از کادر خارج میشود. طولی نمیکشد که دو جوان، خودروی سفید رنگی را متوقف میکنند، دو مسافرش را به ضرب گلوله میکشند و همراه زن، از صحنه حادثه دور میشوند.«سیانور» اینگونه آغاز میشود. فیلمی ۱۰۰ دقیقهای که مثل یک تابلوی نقاشی پر جزییات، تصویری زنده و بسیار نزدیک به واقعیت از مرموزترین تشکیلات تروریستی تاریخ ایران عرضه میکند. تصویری که جایش، در سینمای ایران خالی بود. این جای خالی پر شد اما جای خالی تقدیر از سیانور، برای همیشه در تاریخ جشنواره فیلم فجر و جشنواره فیلم مقاومت، باقی خواهد ماند.
شخصیت اصلی سیانور، امیر فخر است. جوانی که به تازگی از دانشکده افسری فارغالتحصیل شده و پایان نامهای با موضوع بررسی وضعیت و شرایط جریان اپوزوییسون رژیم شاه نوشته است. او، پس از دفاع از این پایان نامه، درگیر پروندهای پیچیده و چند وجهی درباره سازمان مجاهدین خلق میشود. پروندهای که پای خودش هم به آن باز خواهد شد.
سوژه ناب
«سیانور» دست روی سوژهای خاص از مقطعی ویژه در تاریخ معاصر ایران گذاشته است. در حافظه تصویری نسل جدید، به جز دو مجموعه تلویزیونی «ارمغان تاریکی» و «پروانه»، تصویری از سازمان منافقین ثبت نشده. سیانور اما اولین نگاه غیر کلیشه ای به سازمان مجاهدین در سینمای ایران است. نگاه بهروز شعیبی به منافقین، نگاهی است از درون که میکوشد تصویری از چرایی سقوط و انحراف این گروهک در اختیار مخاطبش قرار دهد. سیانور، از نظرگاه یک مأمور امنیتی رژیم شاه، به ماجرای تصفیه سازمانیهای سال ۵۴ در گروهک مجاهدین خلق و تغییر ایدئولوژی این سازمان میپردازد. ماجرایی که بی تردید هسته اصلی انحراف و مهمترین دلیل سقوط سازمانی است که توانسته بود تعداد زیادی از جوانان انقلابی و پرشور آن سالها را جذب خود کند. ماجرای شهادت مظلومانه مجید شریف واقفی بهدست هم فکران گذشتهاش در سازمان منافقین هم، از آن دست موضوعات پر کشش و جذابی بود که کسی به سراغش نرفته و حالا سیانور، در کنار تمام ویژگیهایش، میتواند یادنامهای تصویری برای شریف واقفی، صمدیه لباف و همه «بچه مسلمان» های سازمان مجاهدین خلق باشد.
پایبندی «سیانور» به تاریخ هم از جهات بسیاری قابل توجه است. روایتهای فیلم اگرچه تطابق نعل به نعل با تاریخ ندارند اما در کلیات و روند وقایع، متعهدانه هستند و بیشتر کاراکترهای فیلم، ما به ازای تاریخی دارند. مهمترین شخصیتی که بدون معادل تاریخی در فیلم گنجانده شده، امیر فخراست. داستان پردازیهای حول شخصیت او البته لطمهای به واقع نگاری فیلم نمیزند.
بازی های کاملاً استاندارد
مجموعه بازیگران «سیانور»، ترکیبی شناخته شده و امتحان پس داده از بازیگران موفق سینما و تلویزیون است. مهدی هاشمی، در نقش یک بازپرس ساواک توانسته تصویری کلیشه شکن از یک مأمور امنیتی ارائه کند و رگههای طنز بازی او، اگرچه گاهی بیرون می زند و حاصلی اغراق شده دارد، در کل باورپذیر از آب در آمده و مخاطب میتواند مأموری بی رحم در صحنه بازجویی، و شوخ طبع در میان دوستانش را باور کند. حامد کمیلی هم تصویر قابل قبولی از یک نیروی خودفروخته سازمان منافقین عرضه کرده. بازی درخشان او در لحظه اعلام حکمش، از بهترین سکانسهای سیانور است. بابک حمیدیان، بهروز شعیبی و هانیه توسلی هم مثل اکثر دوران بازیگریشان موفق و باورپذیر ظاهر شدهاند. بهنوش طباطبایی هم مثل همیشهاش است. اما «پدرام شریفی» چهره ویژهای است که در این فیلم مهمترین نقش خود تا امروز را تجربه میکند. بازیگر نقش «امیر فخرا»، که به نوعی نقش اول فیلم است، چهرهای کاملاً منطبق بر چیزی دارد که میتوانیم آن را «چهره کلیشه دهه پنجاه» بنامیم. فرم چشم و ابروی او و استخوان بندی صورتش، بسیار شبیه به تصاویر مورد انتظار از جوانان دهه پنجاهی است. گریم بسیار قوی و افزودن المانهای خاص آن دوران، خاصه مدل مو و نحوه لباس پوشیدن، در نهایت تصویری بسیار زنده و واقع گرا از یک جوان دهه پنجاهی سمپات با رژیم شاه ساخته است. بازی پدرام شریفی اما، بر خلاف گریمش چندان چشمگیر نیست و در تعدادی از سکانسها، تصنعی به نظر میرسد .
صحنه پردازی زنده و دقیق
آنچه معمولاً پاشنه آشیل آثار تاریخی، خاصه در حوزه تاریخ معاصر، میشود؛ وجود ناهماهنگیها و اصطلاحاً گاف های متعدد در صحنه پردازیها، پوشش و رفتار بازیگران است. مهمترین قربانی این سهل انگاریها در سالهای اخیر، سریال پرهزینه «در چشم باد» بود که صحنه پردازیهای پر اشکالش از دهه پنجاه و شصت، صدای بسیاری از منتقدین و بینندگان را درآورده بود. سیانور اما این نقطه آسیب پذیر را، تبدیل به یکی از مهمترین نقاط قوت خودش کرده. صحنه پردازیها، طراحی دکور و طراحی لباس سیانور بسیار دقیق و تقریباً بدون اشکال انجام شده است. خیابانهای تهران دهه پنجاه، در سیانور به طرز شگفت آوری دقیق بازسازی شدهاند و استفاده از نماهای بسته در برخی صحنههای بیرونی، باعث شده تا قاب بندیهای سیانور خالی از اشکال و عدم تطابق زمانی باقی بمانند. پرداخت دقیق اماکنی مثل کافه، ساندویچی و دانشگاه، در کنار طراحی داخلی دقیق خانه شخصیت اول فیلم، همه و همه فضاسازی ظریفی از دهه پنجاه را به ذهن مخاطب متبادر میکند. حتی اصلاح رنگ فیلم هم به گونهای انجام شده که تصاویر رنگی به جا مانده از آن دوران را متبادر میکند. سیانور، از این جهت نمره بسیار بالایی میگیرد و به شدت از نظر بصری غنی، دقیق و کامل است. حتی جزییاتی مثل اغراق در رنگهای تند و طرح خاص کاغذ دیواریهای خانگی دهه پنجاه هم از چشم طراحان این فیلم دور نمانده است.
فیلمی برای نسل جوان
میتوان مخاطب اصلی «سیانور» را نسل جوان دانست. جدای از روایت درست و جذابیتهای فیلمنامه که میتواند به شدت برای نسل سوم و چهارم جالب باشد، اصل پرداخت به انحرافات یکی از «جوان پسند» ترین تشکیلاتهای تاریخ معاصر ایران، میتواند نکات عبرت آموز زیادی برای نسل جدید داشته باشد. سازمانی که در سال ۵۴، با یک دگرگونی فکری از صف اسلامگرایان جدا شد و به مارکسیستها پیوست، ۴۱ سال پس از آن تغییر مسیر و ۳۸ سال پس از پیروزی انقلاب مردم ایران، همچنان خبرساز است و تلاش میکند سازمانی مهم و تاثیرگذار به نظر برسد. توهمات و اعوجاجات سرکردگان این گروه البته دیگر این روزها برای کسی عجیب نیست ولی ریشه شکل گیری مجاهدین خلق امروز، به همان سفاکی ها و جنایتهایی بر میگردد که از سال ۵۴ آغاز شده و دشمنی آشکار با مذهب، که آنها را به تصفیههای داخلی کشاند. سیانور هیچ وقت در هیچ نسخهای به هیچ کسی توصیه نمیشود اما «سیانور» ی که این روزها روی پرده است، برای شناخت یکی از مهمترین پدیدههای تاریخ معاصر، و برای لذت بردن از یک قصه پر کشش و جذاب، قابل توصیه است