● تمایل فقها برای در دست گرفتن قدرت برای شخص خودشان و به نام دین است و در این راه از دین هزینه میکنند، ولی در قرآن مجید ما مطلقا چنین چیزی نمیبینیم
● قرآن نمیگوید «ای مسلمانان» بلکه میگوید ای بنی آدم، ای مردم، ای انسان، مستقل از اینکه چه مذهبی دارید، چه اعتقادی دارید یا چه رنگ پوستی و نژادی دارید
محسن بهزادکریمی- «آیا اسلام توان همزیستی و انطباق با حقوق بشر را دارد؟» و «نقش اسلام در آینده اروپا چه خواهد بود؟» این دو پرسش اصلی کنفرانسی با همین عنوان بود که با همکاری مرکز «اینترکولترال»، گروه پارلمانی حزب مردم اروپا و پلیس متروپولیتن انگلستان برگزار شد.
کنفرانس همزیستی اسلام و حقوق بشر
-جناب آقای دکتر آزمایش، موضوع اصلی صحبت شما امروز حول چه محوری خواهد بود
موضوع اصلی صحبت امروز من راجع به تعامل بین قرآن مجید و آموزههای قرآن و اصول به رسمیت شناخته شده حقوق بشر و حقوق شهروندی و قابلیت انطباق آموزههای قرآن با ارزشهای مندرج در منشور جهانی حقوق بشر و حقوق شهروندی است.
-سوالی که میتواند از سوی خوانندگان مطرح شود این است که تجربه نشان داده که انطباق و اجرای شرعیات با حقوق بشر و دموکراسی همخوان نیست. شما چطور با توجه به این موضوع این قابلیت انطباق را ممکن میدانید؟
-بحث حاکمیت دینی بحثی است که توسط فقها اختراع شده و ارتباطی به قرآن مجید ندارد. قرآن مجید این پیام را برای مردم دنیا دارد که تمام افراد بشر از یک پدر و یک مادر آفریده شدهاند و از حقوق مساوی نسبت به یکدیگر برخوردارند.
در قرآن مجید همه جا سخن و خطاب به انسان و بنی آدم است که در عین تنوعی که از لحاظ قومی و نژادی دارند با هم برابرند.
قرآن نمیگوید «ای مسلمانان» بلکه میگوید ای بنی آدم، ای مردم، ای انسان، مستقل از اینکه چه مذهبی دارید، چه اعتقادی دارید یا چه رنگ پوستی و نژادی دارید. شما از یک پدر و مادر در تنوع آفریده شدهاید و با هم حقوق اجتماعی برابر دارید. این واقعیتی است که در همه جای قرآن گفته شده.
متاسفانه در طول تاریخ ما مشاهده میکنیم که عدهای به نام فقه آمدند و مطالبی را مطرح کردند تا به نام اسلام از گُرده انسانها بهرهکشی کنند و بردهداری دینی را ترویج کنند، که این گونه عملکرد جایی در آموزههای قرآن مجید ندارد.
درست کردن یک جامعه مدنی بر اساس اصول انسانی حب عموم انبیاء بوده؛ از ابراهیم، موسی، عیسی، داود و سلیمان تا حضرت رسول اکرم.
آنچه فقها میگویند همانطور که گفتم ارتباطی به آموزههای قرآن مجید ندارد و بر پایه این اصول کسی هم به دنبال برپا کردن حاکمیت دینی نمیتواند باشد. آنچه به عنوان حاکمیت دینی مطرح میشود در واقع تمایل فقها برای در دست گرفتن قدرت برای شخص خودشان و به نام دین است و در این راه از دین هزینه میکنند، ولی در قرآن مجید ما چنین چیزی نمیبینیم مطلقاً.
-با این حساب آیا شما بر پایه مطالعات و تالیفاتی که داشتهاید بخش عظیمی از شرعیات را مخالف با نص صریح قرآن میبینید؟
-صد در صد، آنچه در قرآن مجید آمده کاملا با آنچه که از سوی فقها در رابطه با حقوق سیاسی اختراع شده در تضاد است. و این رویکرد فقه آموزههای قرآنی را زیر پا گذاشته است و در این موارد من بارها و بارها از علما و مراجع تقلید و دیگر حوزویان درخواست مناظره کردهام تا با تکیه به آیات قرآن نشان بدهم که آنچه در فقه گفته شده هیچ پایه قرآنی ندارد بلکه ضدیت مطلق نیز با آموزشهای قرآنی دارد، ولی تا کنون هیچ یک این دعوت به مناظره را نپذیرفتهاند.
اما من هر لحظه برای گفتگو حول این محور و اثبات آرای خودم آماده هستم تا ثابت کنم که هدف از ارسال رسل و انزال کتب آگاهسازی مردم به اصل آزادی و آزادگی است و اینکه انسان آزاد آفریده شده و هر یک از ابناء بشر دارای حقوقی سلبناپذیر است که از لحظه انعقاد جنین در رحم مادر این حقوق شامل حال اوست تا لحظه مرگ.
حقوق بشر در قرآن مجید کاملا تشریح شده و مورد احترام قرار گرفته است و این حقوق از افراد و ابناء بشر به هیچ وجه قابل خلع نیست و نمیتوان به نام هیچ دینی حقوق بشر را پایمال کرد.
در قرآن مجید آمده که، کسی که یک نفر را بکشد مثل این است که همه مردم را کشته است و کسی که یک نفر را احیاء کند گویی که همه مردم را احیاء کرده است.
ما چیزی به نام سنگسار نداریم در قرآن مجید، ما بسیاری از مجازاتهایی که توسط فقها اختراع شده است را در قرآن نداریم. اینها خلاف نص صریح قرآن مجید است و وضع این قوانین توسط فقها تنها به منظور کسب قدرت از بنیامیه تا به امروز صورت پذیرفته است و این دستورات فقهی هیچ ارتباطی با تعلیمات قرآن مجید ندارند.
-با توجه به شرایطی که امروز در اروپا دیده میشود، از تروریسم تا اسلام افراطی و از سوی دیگر اسلام هراسی که از سوی بعضی از جوامع تندرو و نژاد پرست تبلیغ میشود، آیا شما معتقد هستید که اروپا باید نوعی از اسلام را همخوان با جوامع خودش ارئه بدهد که از هر لحاظ متکی بر ارزشهای جوامع میزبان باشد تا به نوعی هدایت جوامع مسلمان اروپایی از سیطره کشورهای غیر اروپایی خارج شود؟ مثلا محتوای فرهنگی و آموزش و تعلیم و تربیت امامان جماعت مساجد تحت نظارت ساختارهای سیاسی و اجتماعی اروپایی قرار گیرد؟ و در کل نوعی «اسلام اروپایی» برای مسلمانان اروپا تعریف شود؟
-نظر من به طور مشخص بر این پایه است که از زمان حیات رسول اکرم در شهر مدینه دو قرائت مختلف از اسلام وجود داشته، یکی اسلام مدنی و یکی اسلام بدوی.
مسلمان بدوی و بیابانگردانی که اسلام آورده بودند و به خرافات وابسته بودند و به اصول قبیلهای پایبند بودند، اینها هرگز تعلیمات قرآن مجید را قبول نکردند؛ اینها بعد از فتح مکه به طور لسانی مسلمان شدند اما قلبشان هرگز با آموزههای معنوی اسلام و قرآن مجید در طریقت اولیاء و انبیاء انطباق نداشت و همین اینها بودند که آمدند و بنیان حکومت اموی را پایهریزی کردند و دنیای متمدن آن زمان را فتح کردند و همان تفکر بدوی خودشان را وارد تاریخ کردند.
تاریخی که به نام اسلام معروف شده تاریخی است که با بنیامیه آغاز شد و با بنیعباس دنبال شد و سایر جباران تاریخ هم در ادامه همین سنت که به غلط به نام اسلام معروف شده بود این مطالب را آموزش دادند و اجرا کردند.
واقعیت قضیه این است که اصولی که در قرآن تعلیم داده شده در زمان خود رسول اکرم هم مورد قبول بدویان نبود و بعد از پیامبر هم قرآن را بستند و کنار گذاشتند و به روایات رجوع کردند که اکثر آنها جعلی است و واقعیت ندارد و بر این پایه دور میزند که کسی که مسلمان است از کسی که مسلمان نیست بهتر است و یا اینکه کسی که مسلمان نیست اصلا نجس است.
این چنین موضوعاتی در قرآن مجید نیامده است. در قرآن مجید صحبت از «بنی آدم» است، صحبت از «انسان» است. به همین دلیل اگر ما بتوانیم چهره واقعی اسلام را آنچنان که در قرآن آمده و با چیزی که تا امروز به نام اسلام اجرا شده و با ذات قرآن تضاد ماهوی دارد ارائه دهیم یک اسلام مدنی در برابرمان خواهد بود که کاملا با مدرنیته با تجدد، با تحول، با باز بودن رو به آینده و با تمدن انطباق دارد.
و این اصل همان چیزی است که سبب خواهد شد تا جامعه مسلمان که در اثر مهاجرت به اروپا می آید با گرفتن آموزشهای صحیح نسبت به روح قرآن و روح وحی بتواند با سایر مردم جامعه تعامل داشته باشد.
حالا این مسئله نمونهای در تاریخ داشته؟ بله، در اسپانیا، در آندولس، در سیسیل و در پالرمو ما شواهد تاریخی داریم که یهودیان، مسیحیان و مسلمانان و بی دینها در کنار هم در درون جامعه زندگی میکردند و با هم همزیستی مسالمتآمیزی داشتهاند و با هم نزاع نمیکردند، ستیزه نمیکردند. در قرآن مجید هم آمده است: وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ؛ یعنی اینکه عدالت را رعایت کنید. مهم نیست که این شخص بهایی است، مسیحی است یا بی دین است، مسلمان است یا نیست. اگر شخص از شما یک کیلو شکر میخواهد شما به او یک کیلو شکر بدهید. یعنی تعامل و همزیستی مستقل از نژاد، جنسیت و باور و اعتقادات مذهبی است. شهروند است و باید حقوق شهروندیاش رعایت شود.
این همان جامعه مدنی است که ابو نصر فارابی در آراء اهل مدینۀ فاضله مفصل صحبت کرده با تکیه بر رویهای که پیامبر اکرم در مدینه داشتند. در مدینه گروههای یهودی، مسیحی، بی دین و مسلمان با هم زندگی میکردند که بعدتر مدل آندولس بر پایه مدل مدینه پایهگذاری شد.
منبع: کیهان لندن