جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » پرده برداری از نیمی از چهره سعید مرتضوی به قلم یکی از کسانی که او را میشناسد.

پرده برداری از نیمی از چهره سعید مرتضوی به قلم یکی از کسانی که او را میشناسد.

مردی که برعکس سعید امامی، مقهور اربابان نمی شود

سالها قبل سعيد امامی که فرمانبرداري شش دانگ بود، نقشه های از پیش برنامه ریزی شده قتلهاي زنجيره اي دگر انديشان و نويسندگان را به دستور بزرگان، اجرا مي کرد. او خيال ميكرد سربازي خدوم براي امام زمان(عج) است!! و در راستاي منوياتي ملكوتي قدم برميدارد. پس از هیچ خوش خدمتي فروگذار نمی کرد.

اما امامی خيالش را هم نميكرد اربابانش، “عاليجنابان خاكستري”(دست اندرکاران قتل های زنجیره ای) و حتی “عالیجناب سرخپوش”(هاشمی رفسنجانی)، روزگاري چنان بر خاك مذلت بكوبندش كه كسي چون روح الله حسينيان برايش عزاداري كند!

اين درسي از تاریخ بود كه سعيد مرتضوی، با راهنمايي و مشورت اسفندیار رحيم مشائی، عبرت كافي از آن گرفت.

مرتضوی پسرجوان و جوياي نامي بود که از دادگاه مطبوعات شروع كرد و ظرف مدت کوتاهی استعدادهای خاص خود در تجاوز و قصاوت را به گوش و چشم صاحب منصبان رساند. او موفق شد در زماني بسیار كوتاه، پله هاي ترقي را درنوردد و به چهره اي كم نظير در ستمگری و جنایت بدل شود. او نیز در آن هنگام ابدا خيال نميكرد روزگاري مغضوب درگاه شود.

تير خلاص را آنروز خورد كه فيلم برادر لاريجاني را محمود احمدی نژاد منتشر كرد، در راه روي مجلس درحالي كه از سوي حداد عادل دعوت به استعفا از تامين اجتماعي ميشد با حالتي طلبكار فرياد می زد كه : «بجاي اينكه بپاس زحماتم مدال افتخار بگيرم مرا دعوت به خانه نشيني ميكنيد؟» او راهنمايي شده بود كه بهتر است بجاي تمكين فرياد كند.

سعيد مرتضوی اما این پشت پا را بی پاسخ نگذاشت و با انتشار نامه ای سرگشاده مستقیما مواضع رهبر ایران را نشانه رفت. او در نامه خود، به سید علی خامنه ای يادآور می شود كه ميتواند يك تنه كشته شدگان جریانی را كه رهبر و نوچه هایش هفت سال است آن را “فتنه” ميخوانند، “شهيد” بنامد.

سعید مرتضوی، از آن دسته “عالیجنابان خاکستری” است که لزومی نمی بیند خود را فدای مصلحت “عالیجناب سرخپوش” زمان خود کند و پیامی را به وضوح در گوش اربابان قهار و اقتدارگرا زمزمه می کند: «دیگی که برای من نجوشد، می خواهم سر سگ در آن بجوشد.»