هرچند بعد از پیروزی انقلاب کمتر از یک سال زنده بود اما مسئولیتهایی همچون ریاست شورای انقلاب، عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی و اولین خطیب نماز جمعه تهران را عهدهدار شد. امام خمینی در پی رحلت وی در 19 شهریور 1358 پیامی صادر و تاکید کردند «او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر برنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت».
بعد از گذشت 37 سال از وفات آیت الله طالقانی هنوز درباره اندیشهها و منش سیاسی وی بحثهای زیادی مطرح است. جریان شبه روشنفکری تمایل شدیدی دارد که وی را در سطح یک عضو نهضت آزادی و چهرهای مرضیالطرفین و منتقدهای سیاستهای نظام تنزل دهد. بدون اینکه سوابق مبارزاتی و حمایت قاطع وی از حکومت دینی و رهبری امام خمینی(ره) را مد نظر قرار دهند.
جریان وارداتی منورالفکری وطنی آنطور که دوست دارد طالقانی را میسازد و میخواند و جریدهاش در نهایت با لفظ به «نام پدر»، «پدر طالقانی» منافقین را برای مخاطبینش این همانی میکند، بدون آنکه از انتقادات جدی «ابوذر انقلاب» به جریانات منحط سیاسی در آخرین نماز جمعهاش سخن به میان آورد. با وجود همه بحثها و خوانشها بر سر شخصیت این مبارز نستوه، به سراغ کسی رفتیم که او را بیش از همه میشناسد.
مهدی طالقانی متولد 1329 یکی از 10 فرزند آیت الله طالقانی است که بر پاسداری از شخصیت واقعی پدرش تأکید دارد. او آقازاده است اما به گفته خودش مثل برخی از افراد، آقازادگی نکرده و شاید گواه بر این مدعایش همین گفتهاش باشد «قبل از انقلاب اسلامی وضع مالیام خیلی بهتر از الان بود».
رهبر معظم انقلاب اخیراً در دیداری با تجلیل از مهدی طالقانی به دلیل کوشش او در پاسداشت نام پدرش، فرمودهاند: نام طالقانی و بیت طالقانی را همچنان که زندگی کرد و بود، حفظ کردند. بعضی از بیوت و وابستگان به شخصیتها بعد از اینکه آن شخصیت پایش از عالم مادی بریده میشود و میرود، نام او را حفظ میکنند اما محتوای او را به کلی تغییر میدهند. شاید اگر ایشان(مهدی طالقانی) به این مسئله همت نمیگذاشت، سرنوشت آیتالله طالقانی نیز به همان سرنوشت دیگران دچار میشد.
هفته گذشته به مناسبت سالگرد درگذشت آیت الله طالقانی، بیش از 2 ساعت با فرزندش مهدی طالقانی درباره ناگفتههایی از مشرب فردی و سیاسی پدرش با او به مصاحبه نشستیم که ماحصل آن گفتوگوی تفصیلی از منظرتان میگذرد:
تشکر میکنیم از وقتی که به ما اختصاص دادید. در آستانه سالگرد درگذشت «ابوذر انقلاب » آیت الله طالقانی قرار داریم. برخی به دلیل نزدیکی بنیانگذاران و سران مجاهدین خلق با مرحوم آیتالله طالقانی، ایشان را پدر معنوی این گروه معرفی میکنند گرچه در آن مقطع معدود روحانیون و علمایی بودند که ماهیت این سازمان را پیش بینی میکردند اما قاطبه افراد و روحانیون به دلیل رفتار متظاهرانه اعضای سازمان از این گروه حمایت میکردند. با توجه به اینکه شما در بطن این ماجراها قرار داشتید، رفتار ایشان با بنیانگذاران و اعضای سازمان را چگونه دیدید؟
طالقانی: بسم الله الرحمن الرحیم. اولاً پیشکسوتهای مجاهدین به راه راست هدایت شده بودند. مثلا در جیب اینها همیشه یک قرآن بود. حنیف نژاد همیشه یک قرآن در جیبش بود و شبهای جمعه بچههای دانشگاه را به کوه میبرد و برای آنها تفسیر قرآن میگفت. موسسین سازمان یعنی حنیف نژاد، سعید محسن، بدیعزادگان از جمله این افراد بودند.
شما وصیت بدیع زادگان را بخوانید. پدرش وصیتش را برای ما آورد. اینها افرادی بودند که جانشان را هم در راه خدا گذاشتند. هر آدمی یکسری اشتباهات دارد. خیلی از بزرگان ما هم اشتباه کردهاند. مگر میتوانیم منکر اشتباهات خود شویم. آنها هم اشتباه داشتند ولی آدمهای متدینی بودند. اینها از مسجد هدایت جذب مرحوم طالقانی شدند. یکی از اینها شهید ناصر صادق بود که پدر ایشان از مریدان پدر ما بود و در خیابان استانبول خیاطی داشتند.
این فرد بسیار آدم پاک و سالمی بود. در دانشگاه شیراز درس میخواند و قهرمان ژیمناستیک شده بود و گهگاهی به شیراز میآمد و برمیگشت. ما هم یکی دو سالی شیراز بودیم. زمانی که او میآمد ما خود را جمع و جور میکردیم. زمانی که ناصر صادق پیش ما بود تا اذان میگفتند مقید بودیم که جلوی او هم شده نماز را سر وقت بخوانیم. اینها چنین افرادی بودند.
اعضای موسس سازمان افراد متعهدی بودند. حال برخی دوستان ایراداتی دارند و میگویند نوشتههای اینها به مارکسیسم نزدیک است ولی چیزهایی که ارائه کرده بودند، چنین نیست. بعد از سال 50 هم فاتحه مجاهدین خوانده شد و نسلهای بعدی آنها التقاطی و عدهای از آنها چپ شدند و نتیجهاش شد سازمان منافقین به سرکردگی مسعود رجوی ابله.
پس شما بین مؤسسین سازمان مجاهدین که آنها را متدین مینامید با نسلهای بعدی آنها که دچار انحراف و التقاط شدند، تفکیک قائل هستید؟
طالقانی: بله؛ تا سال 53 الی 54 خیلی از علما باز به اینها کمک میکردند ولی بعد سال 57 و انقلاب، برخی از اینها در چارچوب بچه مسلمانی جلو آمده بودند. وقتی با این عنوان جلو آمدند با خیلیها نزدیک شدند. مثلا منزل مرحوم طالقانی، در بیت امام با سید حسین خمینی و مرحوم اشراقی و با آقای هاشمی نزدیک بودند. اشکالی هم نداشت چون اینها هنوز ماهیتشان را نشان نداده و دست به اسلحه نبرده بودند. تصور آقایان این بود که سران سازمان مشکلاتی دارند اما دنبال این بودند که جوانان خیلی به سوی اینها جذب نشوند. باید این نکته را گفت که اعضای سازمان تا سال 60 هنوز ماهیت شیطانی خود را نشان نداده بودند.
** تقی شهرام آیت الله طالقانی را با اسلحه تهدید کرد/گفتند تو را میکشیم و شهید نمایی میکنیم
یعنی اندیشههای انقلابی که در ابتدا موسسان به دنبال آن بودند، در نسل دوم و سوم مجاهدین بروز نداشته است؟
طالقانی: نسل دوم مجاهدین خلق، وقتی که چپ شدند، روحانیونی که به اینها کمک میکردند، فاصله گرفتند. تقی شهرام یک قراری گذاشت با آقای طالقانی و حاج مهدی غیوران آقای طالقانی را برد پیش شهرام. وقتی آقا را بردند پیش وی، تقی شهرام پایش را دراز کرد و به سوی ایشان اسلحه کشید و گفت کمک خود را قطع نمیکنید و اگر قطع کنید تو را خواهیم کشت و «شهید نمایی» میکنیم. این واقعه در سال 54 بوده است. گروه چپ آنها که اصلا تکلیفشان معلوم بوده است.
اینهایی که سال 57 به رهبری مسعود رجوی آمدند، در چارچوب اسلامی آمدند و خود را نشان دادند، نه به عنوان یک گروه چپ. منتها در همان اول هم جفتکهایی انداختند و خیلیها با اینها برخورد کردند. اولین کسانی که بیشتر از همه با این افراد برخورد کرد مرحوم طالقانی بود.
میخواستند در مجلس وارد شوند اما قانون اساسی را قبول نداشتند. مسعود رجوی به عنوان اعتراض به مکانی که از اینها گرفته شده بود که همان ساختمان وزارت بازرگانی بود اعتراض کرد. رجوی آمده بود اعتراض کند گفتهاند، پیش طالقانی نرو که از دستت ناراحت است. رفت پیش آقای طالقانی و ایشان او را با فحش بیرون انداخت.
آخرین سال عمر آقا ایشان تکلیفش را با همه روشن کرد. چنان که 19 شهریور 58 آقا فوت کردند و اینها تا سال 60 در این مملکت فعال بودند و سمینار میگذاشتند، ارگان مطبوعاتی داشتند و جمعیتهای چند هزارتایی داشتند. حال یک عده از خودیهای ما که واقعا مشکلاتی با طالقانی داشتند بر سر افکار طالقانی انتقاد داشتند. آقا معتقد بود که روحانیون بهتر است مسئولیت قبول نکرده و در مساجد آدم تربیت کنند.
با این حرفهای طالقانی مشکل داشتند در حالی که این حرف امام هم بود. آمدند به آقای طالقانی گفتند که بیایید رئیس جمهور شوید. ایشان فرمودند چهار روز است که به من این حرف را زدهاند و من خوابم نبرده است. «برای تمسخر گفتند» و بعد ایشان پاسخ دادند که عزیزم ما خیلی توان داشته باشیم برویم در مساجد آدم تربیت کنیم. اگر توان این کار را نداشتیم برویم کارهای دیگر بکنیم. خیلی از آقایان از حرفهای مرحوم دلخور بودند.
حضرت امام نیز قائل به این سخن مرحوم طالقانی بودند و شاهد این مدعا هم عزیمت ایشان به قم است اما بعد از وقایع دولت موقت، روحانیون لاجرم مجبور به ورود مستقیم به عرصه اجرایی شدند؟
طالقانی: بحثی که درباره دولت موقت گفتید درست است. خوب بعد از آن دولت شهید رجایی آمد. البته ترور شدند ولی ما میبایست به دیگران هم اطمینان میکردیم. این دوستان به هر حال خوششان نمیآمد از این حرف مرحوم طالقانی. ایشان رفتند خدمت امام و مصوبه گرفتند از امام که شوراها تشکیل شود. من فکر میکنم اگر ایشان در حال حاضر در قید حیات بودند و وضعیت شوراها را مشاهده میکردند، میگفتند من حرفم را پس میگیرم.
** آیتالله طالقانی ولایت فقیه را قبول داشت/ برخی عکس طالقانی را بالا میبرند و هرگاه کارشان تمام شد آن را پایین میآورند
برخی شبه روشنفکران میگویند باتوجه به اینکه مرحوم طالقانی بحث شورا را مطرح کردند، پس نظریه ولایت فقیه را قبول نداشت؟
طالقانی: آن زمان میگفتند اگر امام برود، چه کسی جایگزین شود. تصور این بود بعد امام خمینی(ره) کسی نمیتواند بار رهبری انقلاب اسلامی را بهدوش بکشد. اصل شورایی حتی در قانون اساسی به تصویب رسید.
در تصویر فوق مرحوم آیت الله طالقانی در کنار مرحوم حاج احمد خمینی دیده میشود
پس این خوانشی که جریان چپ، شبه روشنفکر و ضدانقلاب دارد که بگویند مرحوم طالقانی ولایت فقیه را قبول ندارد، از اساس دروغ است؟
طالقانی: ایشان ولایت فقیه را قبول داشتند ولی میگفتند ما بعد از امام چه کسی را بیاوریم. به همین دلیل نظریه شورایی را مطرح کردند.
چرا سوء استفاده جریان روشنفکری از رفتار سیاسی ایشان اینقدر بالاست. چون شما میگویید ایشان با بچه مسلمانها رابطه داشتند ولی این جریان میآید و آن بخش که مورد میل خود است را برجسته میکند؟
طالقانی: مرحوم آقا (آیت الله طالقانی) محدود به یک گروه و جریان خاص نبود. روشنفکر، اصولگرا و غیر اصولگرا با همه ارتباط داشت و میتوانست با اینها گفتوگو داشته باشد. حتی با غیر مسلمانها و گروههای سیاسی دیگر. ایشان کسی را طرد نمیکرد. به همین دلیل است که همه او را دوست دارند.
معتقد بود که درِ گفتمان با همه باز است و من اگر توان داشته باشم میروم با همه حرف میزنم تا او هم قبول کند و اگر حرف او درست باشد من میپذیرم. یعنی این گفتمان دو طرفه را همه جا مطرح میکرد. متأسفانه ما بچه مسلمانها در این قضیه ضعف داریم. آنها هرجا بخواهند به سرعت عکس آقای طالقانی را بالا میبرند و زمانی که کارشان تمام میشود، آن را پایین میآورند.
جالب است مرحوم طالقانی به شدت از مخالفین امام انتقاد میکند و حتی در جایی دیدیم که ایشان در اواخر عمر مبارکشان میگویند که مخالفت با رهبری و شخص ایشان مخالفت با دین اسلام است. بعد جریان شبه روشنفکری، اصلاً از این زاویه وارد نمیشود و خط فکری ایشان را تحریف و تقطیع میکنند؟
طالقانی: من هم مثل مرحوم پدر معتقدم که همه باید ابراز نظر کنند اما نباید مواضع کسی را تحریف و تقطیع کرد.
در رابطه بحث دستگیری آقای مجتبی طالقانی برادرتان حرف و حدیثهای زیادی مطرح است؛ در این باره آقای غرضی ادعا کرده که برادرتان به خاطر قتل «محبوبه افراز» دستگیر شد. اصل ماجرا واقعاً چه بود؟
طالقانی: محبوبه افراز چه کاره بوده است؟ عضو گروه پیکار بود. از کی تاکنون اینها دلشان برای یک عضو پیکار در فرانسه سوخته است؟
حالا بفرمائید اصل این ماجرا چه بود که موجب شد مرحوم طالقانی آنگونه واکنش نشان دهند؟
طالقانی: قبل از انقلاب افرازها دو، سه خواهر بودند. دو خواهر اینها رفته بودند عمان و جزو گروه پیکار شده بودند که مجتبی طالقانی هم عضو این گروه بود. این خانم محبوبه افراز شوهری داشت که بسیار آدم خوش قیاقهای بود و مسئول سازمانیاش هم او بود. یکی از خواهر افراز در دریا غرق شده بود.
در پاریس شوهر آن خانم سرش گرم یک سری کارها بوده است و به این دلیل آن خانم مشت مشت قرص اعصاب میخورد. مجتبی میگفت من خیلی به او گفتم که این قرصها را نخور. این خانم بشدت از دست شوهرش ناراحت بوده و عاقبت بهدلیل خوردن قرص فوت کرد.
تشخیص هویت پاریس هم علت فوتش را خودکشی اعلام کرد. شوهر این فرد را در ایران محاکمه کردند و او گفت زن من خودکشی کرده است. حالا آقای غرضی از کجا تشخیص داده است که این خانم را مجتبی کشته است؟ ایشان از کجا تشخیص دادند؟ سوال من از آقای غرضی این است که شما در آن زمان چه کاره بودهای؟ دادستان بودی یا قاضی؟
سر دستگیری برادرتان که برخی آن را خودسری مینامند، آقای طالقانی ناراحت شدند؟
طالقانی: بله. ایشان میگفت که نباید در خیابان یکدفعه وی را میگرفتند. من فکر میکنم که همه اینها دسیسه بوده است. یکی از بازجوها گفت که این کار دست «بشارتی» و «صباغیان» بوده است. بعد هم معلوم شد این آقایان، آدم چه اشخاصی بودهاند. از اول هم اینها با آقا(آیت الله طالقانی) مشکل داشتند و قهر ایشان بابت این بود.
** آقای طالقانی بعد از صحبت با امام دفاتر خود را باز کرد/ بهزاد نبوی کسی بود که قصد اختلاف افکنی داشت
چه شد که ایشان از آن قهر برگشتند؟
طالقانی: من آقا را به شهسوار و به منزل فردی که زمانی زندانی عادی زندان قصر بود، بردم. من به این فرد زنگ زدم و گفتم ما آقا را میخواهیم به ویلای شما بیاوریم. آقا میگفت من نمیخواهم در تهران باشم. دفاتر آقا بسته شد. همین سازمان مجاهدین خلق به عنوان حمایت از مرحوم طالقانی آمده بودند. البته گروهشان چندان بزرگ نبود و مردم عادی خیلی این کار را وسیعتر انجام دادند تا مجاهدین خلق.
یک کار شاهکاری هم سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بعد از این ماجرا انجام داد. در آن چند روزی که در تهران نبودیم ما هر روز تماس میگرفتیم که اوضاع چه طور است؟ از روز دوم گفتند احمد آقای خمینی هر روز میآید دفتر و میگویند آقا کجا هستند. با آقا صحبت کردم و قبول کرد احمد آقا پیش ایشان بیاید. حاج احمد بههمراه برادر کوچک ما آمد شهسوار. دست آقا را بوسید و گفت شما کجا رفتید؟ انقلاب دارد از دست میرود.
آقا هم گفت اگر امام ناراحت است من برمیگردم. امام هم توصیه کرد که آقای طالقانی تهران نرود و مستقیم بیاید قم. بنده هم در دیدار و ملاقات خصوصی امام و آقای طالقانی بودم. فردای آن روز هم آقا در قم سخنرانی کردند و گفتند: هیچ مشکلی نبوده و سوتفاهم شده و دفاتر ما باز است.
همان روز که آقای طالقانی این سخنرانی را کرد و این حرفها را زد، مجاهدین انقلاب اسلامی با امضای آقای بهزاد نبوی اعلامیه دادند که آقای طالقانی خیلی کار بدی کردی که از تهران رفتی! اصلا کار تمام شده بود که اینها در مدرسه فیضیه تابلو زدند. همان افرادی که بحثهای جناحی مطرح میکنند و الان از مرحوم طالقانی مثلاً دفاع میکنند، آن موقع به این بحثها دامن میزدند.
در تصویر فوق مرحوم آیت الله طالقانی در کنار شهید بهشتی دیده میشود
** پیشنهاد شورا را آقای طالقانی به امام دادند/ پشت همه مخالفتها با شوراها هاشمی رفسنجانی بود
رابطه حضرت امام با مرحوم طالقانی چگونه بود؟ مخصوصا بعد از صحبتی که داشتند؟
طالقانی: مرحوم امام با آیت الله طالقانی رابطه بسیار خوبی داشتند. یکبار مهندس بازگان میگفت از نهادها آمدهاند که ما فردی را میگذاریم به عنوان نماینده امام در فلان وزارتخانه. اینها در کار آن وزارت خانه دخالت میکنند و دولت نمیتواند کار کند. مرحوم طالقانی میگفت حرف خودتان را با امام بزنید. به امام گفت اینها چنین مشکلاتی دارند.
امام حرف مرحوم طالقانی را گوش میدادند. پیشنهاد شورا را مرحوم طالقانی به امام دادند. امام هم همان روز که بعد از آن قضایا بود این را قبول کرد. مرحوم طالقانی هم بعد از آن این بحث را اعلام کردند.
بحث نماز جمعه هم پیشنهاد مرحوم طالقانی بود. احمد آقا به آیتالله طالقانی زنگ زدند که نماز جمعه را برپا کنید. آقای طالقانی گفتند امام جمعه را مشخص کنید که گفتند خودتان باشید. رابطه امام با آیت الله طالقانی از سر اعتماد و علاقه بود.
** پشت مخالف با شوراها شخص هاشمی رفسنجانی بود/شورایی که دوره اصلاحات شکل گرفت، سیاسیکاری بود تا شورا
دیدگاه شورا را کمی توضیح می دهید؟
طالقانی: اولین شورایی که در ایران درست شد شورایی بود که در کردستان درست شد. وقتی آنجا بهم ریخت و آرامش نداشت و کومله داشت کردستان را تسخیر میکرد، مرحوم آقا آنجا رفتند. آقا به سران چپ گفتند حرف شما چیست؟ گفتند خودمختاری میخواهیم. آقا گفتند شورا درست کنید و هر حرفی که شورا گفت اگر در چارچوب مقررات جمهوری اسلامی بود قبول میکنیم. میگفتند در هر سازمان و نهادی به دست افراد اداره نشود و شورایی باشد.
این پایه ریزی شورا بود. در نماز جمعه آخرشان هم گفتتند:«من میگویم و داد میزنم؛ امام هم تایید میکند، دولت هم میگوید حمایت میکنم ولی در مملکت دنبال آن نیستند و نمیگذارند، شکل بگیرد. شاید فکر میکنند اگر شورا باشد ما چه کاره هستیم. شما هیچ، بروید به دنبال کارتان».
فکر میکنم پشت همه مخالفتها با شورا، شخص آقای هاشمی رفسنجانی بود. وی اساساً به شورایی بودن معتقد نبود. ایشان چندین سال رئیسجمهور و رئیس مجلس بودند و ابداً به دنبال چنین اقداماتی نبودند. بحث شوراها در قانون اساسی بیست سال پس از انقلاب اسلامی در دوره اصلاحات شکل گرفت که البته آن هم سیاسیکاری بود نه شورایی که آقای طالقانی مد نظرش بود.
** آقای طالقانی میگفتند راهحل تمامی مشکلات در فهم قرآن است
عقبه تئوریک شورایی که مرحوم طالقانی میگفتند، چه بود؟
طالقانی: عقبه تئوریک بحث شورا قرآن بود. مرحوم طالقانی میگفتند که ما هیچ مشکلی نداریم که در قرآن راه حل آن نیامده باشد.همان زمان شاهنشاهیآیت الله طالقانی، شبهای جمعه تفسیر قرآن داشتند. میخواستند به یک مسئله سیاسی روز برسد با یک آیه شروع میکرد تا به این مسئله برسد. بر این اعتقاد بود که مشکلات ما را قرآن میتواند حل کند. تفسیر ایشان را وقتی امام در نجف بود به آقا مصطفی دادند که بخواند.
** هاشمی معتقد بود آیت الله طالقانی درخت خشکیده است/کارهای آقازاده هاشمی را نوشتم
ماجرای مصاحبه شما با روزنامه جوان درباره مرحوم پدرتان و جوابیه دفتر هاشمی به این سخنان چه بود که خیلی سر و صدا به پا کرد؟
طالقانی: جوابیه دفتر آقای هاشمی پس از مصاحبه من با روزنامه جوان بود. ایشان(هاشمی) بعد از فوت مرحوم طالقانی رفت نمازجمعه و گفته بود: مجاهدین خلق به یک درخت خشکیده تکیه کرده بودند. یعنی آقای هاشمی معتقد است که آقای طالقانی درخت خشکیده است. بنده هم جواب دادم و کارهای که آقازادههای ایشان کردند را نوشتم.
** آقای هاشمی در فکر این بودند که برای خودش جادهای باز کند
رابطه آقای هاشمی با آقای طالقانی چگونه بوده است؟
طالقانی: آقای طالقانی هاشمی را دوست داشتند. تا زمانی که آقای طالقانی زنده بود آقای هاشمی جرأت حرف زدن درباره ایشان را نداشت اما بعد از فوت ایشان آقای هاشمی یک کانالی را برای خود باز میکرد. در این فکر بود همه را باید بکوبد و یک جادهای را برای خودش باز کند و خیلیها را هم کوبید و با خیلی جاها ارتباط پیدا کرد.
پس شما معتقدید آقای هاشمی دچار یک «خود مرکز پنداری» است؟
طالقانی:بله؛ موافقم. ایشان خودمرکز پندار است. البته روش ایشان است که از برخی افراد سوء استفاده میکندن
** وقتی به آقای طالقانی میگفتند «آیت الله» ایشان ناراحت میشدند/لفظ علامه نامیدن منسوبان امام از سوی هاشمی برای سوء استفاده است
یعنی مثلاً همین کاری که اکنون آقای هاشمی با برخی منسوبین امام میکند؟
طالقانی: بله. ببیند که برای برخی نزدیکان امام چه تعابیری آقای هاشمی استفاده میکند و عنوان «علامه» و «آیت الله» را اولین بار آقای هاشمی برای این افراد به کار برد. که خود این افراد هم خود را علامه نمیدانند. وقتی به آقای طالقانی که میگفتند آیت الله، ایشان ناراحت میشد. یادم هست یکبار رفته بودیم طالقان، روحانی رفت بالامنبر و سخنرانی کند و ضمن تمجید از ایشان،گفت: حضرت آیتالله طالقانی! ایشان واکنش نشان دادند و گفتند به هرکسی آیت الله نگویید.
** ادعای هاشمی درباره ارتباط فرزندان آیت الله طالقانی با او نادرست است/نقل و قولها و خوابهای هاشمی از امام دور از واقعیت است
بعد از فوت مرحوم طالقانی، آقای هاشمی برای ایشان از تعبیر نامناسبی همچون «درخت خشکیده» استفاده میکند! الان هم شاهدیم که آقای هاشمی پس از فوت امام نیز نقل قولهایی و خوابهایی را به ایشان نسبت میدهند و همان رویه را ادامه میدهد به نظر شما چرا ایشان این کار را انجام میدهد؟
طالقانی: البته ایشان مدعی هستند که «درخت خشکیده» را نگفتند اما برادر ما خودش از رادیو این را شنیده بود. ایشان مدعی شدند تمام فرزندان مرحوم طالقانی با من ارتباط خوبی دارند الا من. بنده به تمام فرزندان تماس گرفتم و پرسیدم آیا شما با ایشان رابطه خوبی دارید که همه گفتند: نه هیچ رابطهای نداریم و در جوابیه هم آمد که همه چنین نیستند.
در رابطه با امام هم بله. ایشان موضوعاتی را درباره امام(ره) بیان میکنند که دور از واقعیت است.
** مرحوم طالقانی میگفت در شأن من نیست در سعدآباد بنشینم/ ماجرای کارخانهای که توسط مهدی هاشمی تعطیل شد
رهبر معظم انقلاب اخیر بحث فیشهای حقوقی را مطرح کردند؟ این نکته را هم بیان کردند که آفت فیشهای حقوقی ناشی از «روحیه اشرافیگری» است. در بررسی اندیشههای آقای طالقانی قسط و عدالت هم در اقتصاد و هم در سیاست تاکید ویژهای صورت گرفته است؟ به نظر شما اگر آقای طالقانی زنده بودند چه واکنشی نسبت به مسئله فیشهای حقوقی نشان میدادند؟
طالقانی: من شخصاً قبل از انقلاب نتوانستم بروم به دانشگاه و رفتم دنبال کار آزاد. بنده متولد 1329 هستم و وضعم آن زمان خوب بود و در آن زمان ماشینهای اسپورت خوبی سوار میشدم.
آن زمان یادم هست که آقای هاشمی یک ماشین پژو داشت. بنده هم از امتیاز پدر استفاده نکردم. چند ماه مانده به انقلاب آقای طالقانی از زندان آزاد شد و منزل ایشان شده بود محل رجوع مردم. با وقوع انقلاب، ما در همان خانه زندگی کردیم. بعد از انقلاب برخی به آقا میگفتند، بروید سعادت آباد بنشینید. ایشان میگفتند کاخ نشینی در شان ما نیست حالاً وضعیت زندگی برخی از همین آقایان را ببنید که در کجا زندگی میکنند.
** مهدی هاشمی رفسنجانی از ایتالیا ماشین اسقاطی میآورد
با این تفاسیر شما از آقازادگی خود برخلاف برخی فرزندان مسئولین، استفاده نکردید؟
طالقانی: بنده تمام سرمایههایم را در دو سال اول انقلاب تمام کردم. بنده در شرکت ساخت تاسیسات دریایی یک طرح گرفته بودم و کار میکردم. مهدی هاشمی پسر آقای هاشمی شده بود رئیس هیئت مدیره تأسیسات ساخت دریایی. بعد اینها رفتند و تعداد زیادی ماشین آلات ایتالیا خریداری کردند برای اینکه لولههای گازی را دورش سیمان بزنند و انتقال دهند درون آب. رفتند، ماشین آلاتی از ایتالیا خریداری کردند. جالب است که ماشینهایی که به اینها فروخته بودند همه اسقاطی بود. ما کارخانهای داشتیم که این ماشین آلات را مهندسی معکوس کردیم که البته پول ما را نداند و ما کارخانه را بستیم.
بر خلاف نظر مرحوم طالقانی برخی مسئولین اجرایی اجازه نمیدهند، کسی به حلقه بسته مدیریتی آنها وارد شود یا انتقاد وارد کند؟ نظر شما در این باره چیست؟
طالقانی: بله دقیقا. یک بحثی که آقای طالقانی در همان مقطع و در بحران کردستان داشتند این بود که به وی میگفتند ممکن است چپها بیایند در شوراها و قدرت را بدست آورند. آقا به بچههای انقلابی میگفتند، شما خوب کار کنید تا مردم اینها را وارد شورا نکنند. از زمانی که شورا درست شد، کردستان نسبت به باقی جاها آرامتر بود.
مرحوم آیت الله طالقانی در کنار مرحوم امام خمینی(ره)
** تعبیر زیبای مرحوم طالقانی درباره آیت الله خامنهای
در رابطه با نسبت و ارتباط آیت الله خامنهای و آیت الله طالقانی هم برای ما بگویید؟
طالقانی: همین چند روز گذشته خدمت رهبر معظم انقلاب بودیم و از ایشان خواستیم تا از رابطهشان با پدر برای ما خاطرتانی را بازگو کنند. ایشان مفصل برای ما از مرحوم پدر گفتند. اینکه مثلا هر وقت من به تهران میآمدم حتماً پیش آقای طالقانی میرفتم.
ایشان خاطرات زیادی برای ما گفتند. بعد راجع به اولین ملاقات خود با آقای طالقانی در دادگاه نهضت آزادی در سال 42 گفتند که آقای طالقانی اصلا عین خیالش نبود که این روسای ارتش میآیند و همه برای آنها در دادگاه بلند میشوند. وقتی به همین آقای طالقانی که اینها را در آن جلسه هیچ حساب نمیکرد، گفتند این آقای خامنهای است و زندانی بوده و تازه از زندان آزاد شده؛ مرحوم طالقانی از جا بلند شد و مرا بغل کرد و بوسید.از همان موقع ارتباط ما با ایشان نزدیک شد و هر موقع من تهران میآمدم، نمیشد که خدمت آقای طالقانی نروم.
من یادم است که یکبار که ایشان از تبعید ایرانشهر آمده بودند تهران، ظهر ناهار که آب گوشت هم داشتیم، خدمت ایشان خوردیمیا مثلاً وقتی شورای انقلاب که تشکیل جلسه میداد، جای ثابت نداشت. اکثراً در منزل ما در خیابان ایران یا شهید مطهری جلسات شورای انقلاب برگزار میشد. همواره من آقای طالقانی را میرساندم. یکبار که مرحوم پدر از جلسه شواری انقلاب برگشت، روبه من کرد و گفت: این سید (آیت الله خامنهای) خیلی خوشفکر است و افکار خوبی دارد.
** پدرم میگفت اگر دشمنان غلطی کنند، همراه با آیت الله خمینی اسلحه به دست گرفته و دفاع میکنیم
دیدگاه آقای طالقانی با جریان سازشکار داخلی و متمایل به غرب که مصداق آن در دولت موقت هم کم نبود، چگونه بود؟ درباره خود مرحوم مهندس بازرگان چه طور فکر میکردند؟
طالقانی: مرحوم مهندس بازرگان بسیار فرد متدین و متعهدی بودند. رهبر معظم انقلاب هم برای ایشان و هم مرحوم سحابی پیام تسلیت دادند و تجلیل کردند. بعضا بودند افرادی که دولت موقت با سفارتخانههای خارجی ارتباط داشتند. آقای طالقانی میفرمودند اگر دشمنان غلطی کند من و آقای خمینی اسلحه به دست گرفته و در مقابل آنها از کشور دفاع میکنیم.
به نظرم باید با همه دنیا به غیر از رژیم صهیونیستی ارتباط داشت ولی نباید به کسی باج داد. مثلاً آقای هاشمی میگوید اسلحه را بگذاریم کنار و ژاپن و آلمان همین کار را کردند. اولاً اینکه ما در آن زمان زندگی نمیکنیم. مورد بعدی اینکه دور تا دور ما جنگ است. اسرائیل کوچک 250 کلاهک هستهای دارد آن وقت ما هم اسلحه خود را کنار بگذاریم.
این حرف را کدام عقل سلیمی میگوید؟ آقای هاشمی بر چه مبنایی این سخنان را بیان میکنید؟ چندی پیش هم ایشان در توئیترشان گفت که دنیای امروز دنیای گفتمانهاست نه دنیای موشک. این حرفها چه معنایی دارد؟ ما اگر قدرت نظامی را نداشتیم باید با داعش در وسط تهران میجنگیدیم. این حرفها از عقل سالم بعید است.
در پایان این گفتگو خبرنگار خبیث دستگاه پروپاگاندای اطلاعاتی وابسته به قرارگاه ثارالله و گماشته شده در سایت تسنیم برای پوشاندن دستهای جنایتکارنی که در نظام حاکم مسئول قتل آیت الله طالقانی و چهل – پنجاه هزار نفر دیگر هستند با طرح یک سئوال ابلهانه جلسه را ختم میکند و میپرسد: برخی معتقدند فوت مرحوم طالقانی مشکوک بوده است و احتمالاً این کار از سوی سازمان مجاهدین خلق(!!!) انجام شده است؟
مهدی طالقانی در پاسخ میگوید: به نظر ما هم این مرگ مشکوک است. ایشان ناگهانی فوت میکنند. در حالیکه هیچ بیماریای نداشتهاند و فقط یک دیابت خفیف داشتند که من چندین سال است که بدتر از آن را دارم. ولی اینکه تلفن خانه ایشان در دوجای مختلف تهران قطع شود یا آن صاحب خانه بهجای دو بیمارستان در آن اطراف، برود دکتر شیبانی را بیاورد، مشکوک است.