چهارشنبه , ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » نظریه پردازی در باب فرهنگ در فضای یاوه گویی و خرافه گستری!! آن هم در سایتی مبتذل مانند بولتن نیوز!!

نظریه پردازی در باب فرهنگ در فضای یاوه گویی و خرافه گستری!! آن هم در سایتی مبتذل مانند بولتن نیوز!!

سایت بولتن نیوز نزدیک به پاسداربسیجی عربده کش موسوم به “احمدکریمی قدوسی”(از نوچه های علم الهدی)- مقاله ای اختصاصی زیر عنوان “فرهنگ با معانی بهتر شدن و رو به جلو رفتن همراه است” به شرح زیر انتشار داده است:
فرهنگ و هنر تداومی پایا در تقارنها و تفاوتها!!
در عصر ما واژه فرهنگ به معنای پیشرفت فکری یک شخص و یا به عبارت دیگر برای ایجاد پیشرفت فکری بکارمی رود که از طریق تمثیل برای مشخص کردن پیشرفت فکری و اجتماعی انسان بطور عام و اجتماعات و جوامع بشریت بکار گرفته شده است. به بیانی جامع فرهنگ با معانی بهتر شدن و رو به جلو رفتن همراه است.

نگاهی دیگر به بحران های منطقه ای با عنایت به بسترهای گفتمان سلفیسمگروه فرهنگ و هنر: مصطفی مطهری ـ دکتری علوم سیاسی در یادداشت پیش رو معتقد است که در عصر ما واژه فرهنگ به معنای پیشرفت فکری یک شخص و یا به عبارت دیگر برای ایجاد پیشرفت فکری بکارمی رود که از طریق تمثیل برای مشخص کردن پیشرفت فکری و اجتماعی انسان بطور عام و اجتماعات و جوامع بشریت بکار گرفته شده است. به بیانی جامع فرهنگ با معانی بهتر شدن و رو به جلو رفتن همراه است.

به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که به طور اختصاصی در اختیار خبرنگار ما قرار گرفته به شرح زیر است:

با توجه به اهمیت موضوع دیالکتیک دو گانه فرهنگ و هنر در جوامع انسانی، پرداختن به وجوه اشتراک و افتراق در معانی، مکانی و فضایی تبلور یافته از آنها از اهمیت بسزای برخوردار است. در واقع دلالت های مفهومی در تمایز و یا یکی بودن این دو می تواند دروندادی موفقیت آمیز را در بروندادهای کلان جامعه بگشاید.

معهذا با توجه به اهمیت فرهنگ، زمینه ورود به بحث را با گزاره فرهنگ و انگاره های حیات بخش از اصول ثابت تحول گرای آن را مبدا قرار می دهیم. فلذا نقطه شروع با رویکرد تعامل یا تقابل میان انسان ها با تاکید بر فرهنگ مورد توجه می باشد. در واقع تلاش های فردی برای تحقق اهداف مطلوب در کنار تلاش های دیگران را کنش اجتماعی می دانند؛ فلذا زندگی جمعی یک کنش اجتماعی است. مع الوصف کنش اجتماعی در برگیرنده برخوردهای اجتماعی است و  برخورد اجتماعی بستری برای تاثیر و تاثر جسمی یا روحی  انسان هاست. همه آنچه بیان شد با عنایت به انگاره فرهنگ در گذر تعامل یا تقابل اجتماعی در میان جوامع انسانی اتفاق می افتد. در واقع فرهنگ مجموعه اي از لايه هاي مختلف مستتر دروني يا آشكار هر جامعه است كه در شکل نمادها، رفتارها، ارزش ها و باورها نمایان میگردد.

اگر به مفهوم فرهنگ از بعد انسان شناختی آن بنگریم، فرهنگ همیشه ناظر بر رفتارهاست و مانند یک حفاظ دو لایه با گرایش های سلبی و ایجابی در تایید علمی و عمومی از آن همراه  است. بطوریکه فرهنگ مجموعه اي جامع از پاسخ هاي ذهن اجتماعي انسان به نيازهاي اساسي و روزمره است كه تمام شوون زندگي انسان را در بر مي گيرد. در واقع در عصر ما واژه فرهنگ به معنای پیشرفت فکری یک شخص و یا به عبارت دیگر برای ایجاد پیشرفت فکری بکارمی رود که از طریق تمثیل برای مشخص کردن پیشرفت فکری و اجتماعی انسان بطور عام و اجتماعات و جوامع بشریت بکار گرفته شده است. به بیانی جامع فرهنگ با معانی بهتر شدن و رو به جلو رفتن همراه است.

اما در عرصه دیگر در این نوشتار یعنی هنر ابتدا باید بیان کرد که هنر با موضوع زیبایی‌شناختی پیوندی مبنایی دارد و این  ارتباط در ذیل هنر است که مبدایی را برای کثرت فرم‌ها، انواع و ژانرها فراهم کرده است. در واقع گذر تاریخی از معنای کلاسیک هنر به معنای رنسانسی و مدرن آن تا رسیدن به معنای پسارنسانسی آن در دوران مدرن و پسا مدرن هنری، می تواند گذرگاه های افق محوری را در بررسی تحلیلی از هنر را شامل گردد. بطوریکه تحول در تکامل مفهومی از مصداق هنر که در گذشته با همپوشانی و همسانی هنر با یپشه وجود داشته است در گذز زمان با شکل گیری و اوج گیری  مکاتب هنری تغییر یافت. بر این اساس که هنر و موضوع هنری تنها یک رویکرد کلیشه ای از روزمرگی نیست بلکه با درجه بالایی از تعامل با گزاره های عقلی و معرفتی همراه است و جایگاه به مراتب والاتری از از اطلاق آن به پیشه و حرفه را دارا است.

هنر یک فعالیت انسانی ورای لذت صرف است که به ارتباط انسانی با معانی سعمی و بصری ختم می گردد. در واقع هدف و موضوع هنر روایت پردازی مفهومی از مفاهیم نا مفهوم عمومی و همگانی از همه بطن و پیرامونی است که در قالب تفکر و استدلال و تعقل دور از دسترس بوده اند. با این اوصاف که تجربه درونی خودآگاهِ تجربی و اکتسابی و ناخودآگاه ذاتی و انتسابی انسان ها را در برخورد با محیط واقعی پیرامونشان را شکوفا سازد. در واقع هنر با تلنگر هنری در ذائقه هنرمند از اجتماع غیر هنری به مثابه محرکی سایق گونه، تجربه پنهان انسان ها را از موضوعات که در درون آنها رسوب کرده است را از طریق مضامین چندگانه هنری چون خط، رنگ، نقاشی، تمثال، مجسمه، صدا ها و نقش را روان کرده و به انتقال و درک همگانی از آن تجربیات کمک می کند. بطوریکه با بنیان هنری است که می توان به بنیان احساسات نو از مفاهیم در معانی و موضوعات دست یافت. فلذا اگر این جلوه و کار ویژه همگانی هنر را بپذیریم به راحتی در خواهیم یافت که اگر هنر فاسد و منحط همان که اکنون بطوره کابوس وار در حال  رواج یافتن است برای عده‌ای قابل فهم باشد، ولی هنر خوب، همیشه برای همة مردم قابل درک است که با فرآیند عامه پسند (popiular) كردن مطلق هنر يعني همان پايان متافيزيك مدرن در هنر است که اشتهار یافته است.

با این اوصاف اعتقاد به انعكاس واقعيت هاي اجتماعي در هنر یک تصور باطل محض است كه قابليت هاي هنر را نادیده می گیرد. با توجه به اینکه  منش و روش رويدادي بودن  بخاطر خصیصه گذرا بودن به در زمان و همزمانی می انجامد مورد مذمت است اما این خصیصه رویدادی بودن در هنر مي تواند با گزارش صُوَری از گذشته، حال و آينده به واكاوي با ارائه راهکار منجر گردد. در این راستا است که هنر علاوه بر دارا بودن شرایط  امكاني از موضوع  در شهود، از كنشي عقلاني ـ حسي و فرجام شناسانه نيز برخوردار است. به عبارتی در هنر اين امكان وجود دارد كه تصور و تصوير از فرجام بوجود آید كه برای عموم آشكار نباشد. بطوریکه جهانی در فضایی متمایز از جهان واقعی در زمان موجود خلق گردد که در حصار و محدود به دنیای حال نباشد و تجلی ذهن و تخیل در شهود خالق فراتر از واقعیات روزمره کنونی در جهان آینده مورد جستجو واقع گردد.

فرهنگ و هنر؛ تداومی پایا در تقارن ها و تفاوت ها

با این اوصاف رسالت هنر در  عصر ما با توجه به دو جنسیتی شدن معانی و مفاهیم، پیوستگی و هم سنخیتی با حوزة عقل است. بطوریکه حقیقت اتحاد انسان‌ها با یکدیگر را به حوزة احساس انتقال دهد و بشر را با میراث های مشترک هنری در زندگی بشریت آگاه سازد.

با توجه به اینکه حوزه و شعاع قلمرو فرهنگ بسيار گسترده است، در عرصه هنر، فرهنگ همواره نقش نرم‌افزار را دارد. بطوریکه جهان فرهنگی به‌طور بالقوه مقدم بر هنر و اثر هنری است. در حقیقت اگر فرهنگ را فهمیدن، دریافتن، اندیشیدن، ژرف‌بینی و آگاهی به امور بدانیم با عناصری ویژه ای چون دیررس، دیریاب، روینده، عمیق و پایدار همراه است که هنر در ذیل آن قابلیت نمود و نماینگری می یابد. در واقع فرهنگ در شگل کلان آن با ویژگی های زیست جهانی متداوم محیطی و انسانی جوامع تعریف می گردد اما هنر با خصیصه و علائم دریافتی در عرصه علم در قالب جهانی معنا می یابد که در دوره های مختلف زمانی و تاریخی با رفت و برگشت های عرصه ای همراه است. به عبارتی تعریف هنر محدود به زمان و فرهنگ هنری آن زمان است. هنر فراتاریخی است ولی فرهنگ تاریخی و در قبض زمان و مکان است. با این حال پیوند هنر و فرهنگ با چنان دوام و قوامی همراه است که هنر جزئی از فرهنگ تصور می‌شود و تفاوت در هنرها به تفاوت در فرهنگ‌ها و تحولات در هنر به تحولات فرهنگی نسبت داده می‌شود.

با در نظر گرفتن جنبه‌های انتقادی هنرمی‌توان  شأنی فراتر برای هنر قائل شد باشد. ابعادی از هنر در عین حالی که از فرهنگ بر می‌آید اما در چارچوب‌های آن نمی‌ماند و خود بنای جدیدی را می‌گذارد. بطوریکه از یکسو شاید هنر بتواند نه عامل پویایی فرهنگ، بلکه بنیانگذار و مؤسس آن باشد و از سوی دیگر نیز اگر فرهنگ شكوفا شود، می تواند زيبايي هاي خود را در قالب هنر متجلي سازد.