جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » آوار بی آبرویی نظام پس از انتشار فایل صوتی آیت الله العظمی منتظری

آوار بی آبرویی نظام پس از انتشار فایل صوتی آیت الله العظمی منتظری

سایت بولتن نیوز – اطلاعاتی- در باتلاق بی آبرویی جاری درباره کشتار زندانیان سیاسی، زیر عنوان “مروری گذرا بر شبهات پیرامون اعدام منافقین در سال 67” به بیهوده گویی روی آورده و مطالبی به شرح زیر نوشته است:
همین برخورد احساسی با موضوع اعدام‌های سال 1367 است که اکنون زیربنای گزارش‌ها و مصاحبه‌ها و اشک تمساح‌های بی‌بی‌سی، صدای آمریکا، گاردین، واشنگتن پست و دیگر مطبوعات غرض‌ورز شده؛ لیکن اگر ساعتی احساس را کنار گذاریم و با نظری تاریخی و حقوقی به ماجرا بنگریم، حقانیت فرمان تاریخی مرحوم امام خمینی و اجرای قاطعانه حکم را خواهیم دید.

گروه سیاسی-چندی قبل انتشار یک فایل صوتی از سخنان تند و شدیداللحن آیت‌الله منتظری در جلسه‌ای محرمانه با حضور برخی از مسئولین امنیتی و قضایی کشور حواشی زیادی در سطح کشور و بلکه صحنه بین‌الملل ایجاد کرد.

به گزارش بولتن نیوز؛این سخنان منتظری مربوط به فرمان امام خمینی درباره حکم اعدام زندانیان منافقی بود که در سال 1367 و پس از شکست عملیات مرصاد –فروغ جاویدان منافقین- همچنان بر سر موضع خصمانه تروریستی استوار بودند. اگرچه در این فایل صوتی، منتظری حرف‌های جدیدی ارائه نکرده بود، اما لحن هجومی‌اش علیه امام خمینی و برخی مسئولین کشور باعث شد «ماجرای اعدام منافقین در سال 1367» در صدر اخبار و کانون توجهات قرار گیرد و شبهاتی پیرامون چرایی فرمان امام و چگونگی اجرای آن، دهان‌به‌دهان و گوش‌به‌گوش به گردش بیفتد.
از طرف دیگر، سران سازمان مجاهدین خلق مستقر در اروپا و آمریکا که اکنون کوچک‌ترین پایگاهی درون کشور ندارند، تلاش کردند با سوار شدن بر موج ایجادشده از این فایل صوتی، کارنامه آلوده خود را تطهیر کنند و مویه‌کنان اشک تمساح بریزند از «ظلمی» که در سال 1367 بر آنان رفته است. رسانه‌های غربی همچون گاردین و واشنگتن‌پست هم گزارش‌های مبسوطی در این خصوص منتشر کردند که استفاده از اصطلاحات مختص منافقین -همچون «کمیته مرگ» (Death Commission)- نشان می‌داد این گزارش‌ها از کجا سرچشمه می‌گیرد!
آنچه گذشت: ماجرای اعدام منافقین در سال 1367 چیست؟
با هجوم یگان‌های ارتش آزادیبخش منافقین به کشور در مردادماه 1367، عملیات موسوم به فروغ جاویدان به صورت رسمی به جریان افتاد. انبوه تانک‌ها و نفربرها و جیپ‌ها به ستون یک و به فرمان آتش به اختیار وارد مرزهای کشور شده و از مسیر کرمانشاه و همدان به طرف پایتخت حرکت کردند. همزمان با ورود منافقین نظامی، اتفاق دیگری هم در درون کشور به وقوع پیوسته بود: فعال شدن شبکه منافقین زندانی در زندان‌های سراسر کشور و آماده شدنشان برای پیوستن به ارتش آزادیبخش.
نقشه آن بود که یگان منافقین به هر شهری که رسیدند، زندان شهر را به تصرف خود درآورند و از «مجاهدین زندانی آماده به رزم» یگان جدیدی تشکیل دهند که در ادامه پیشروی به کمک آنها بشتابد. بدین ترتیب ارتش آزادیبخش همچون گلوله برفی هرچقدر پیش می‌رفت فربه‌تر و سخت‌تر شده و نهایتا تهران را فتح می‌کند.
این برنامه عینا در مراحل پنج‌گانه طرح عملیات  فروغ جاویدان هم منعکس شده بود: در مرحله دوم که تصرف کرمانشاه بود، تسخیر زندان دیزل‌آباد گنجانده شده بود؛ در مرحله سوم یعنی فتح همدان، آزادسازی زندان همدان و زندان وزارت اطلاعات در برنامه قرار داشت؛ مرحله چهارم تصرف قزوین بود که زندان چوبین‌در نشانه‌گذاری شده بود و مرحله پنجم که همانا تسخیر تهران بود، گام نهایی یعنی آزادی زندان اوین برداشته می‌شد.
بازتاب دیگر این طرح در نشست عملیاتی فروغ جاویدان دیده می‌شد؛ آنجایی که ابراهیم ذاکری به مسعود رجوی چنین می‌گفت که وقتی به کرمانشاه رسیدیم، فلان تیپ «به سراغ زندان دیزل‌آباد می‌رود و زندانیان را آزاد می‌کند و آنهایی را که می‌خواهند، مسلح می‌کند» و  پاسخ رجوی را چنین شنید که «اول شهر را بگیرید، بعد زندان را، جون تصرف شهر مهم‌تر است.»
 البته این برنامه‌ریزی ناکام ماند و مواجهه با لشکر ویژه 6 پاسداران و مابقی یگان‌های ارتش و سپاه، نقشه‌های منافقین را نقش‌برآب کرد. ارتش آزادیبخش حتی نتوانسته بود اولین زندان که زندان دیزل‌آباد کرمانشاه بود را آزادی بخشد! مقارن با ناکامی ارتش آزادیبخش، رخ دادن شورش منافقین در زندان‌ها نشان ‌داد شبکه زندانیانِ منافقین به خوبی هماهنگ و فعال است.«فروغ جاویدان» تبدیل به «مرصاد» شد و منافقینِ تازه‌وارد به ایران، در همان ابتدای راه تارومار شدند، اما شبکه زندانیانِ منافق که قرار بود نیروی ذخیره فروغ جاویدان باشند، هنوز باقی مانده بودند.
به دنبال این حوادث امام با نوشتن نامه‌ای رسما محارب بودن سازمان منافقین را اعلام کرد و دستور اعدام منافقینی را که همچنان بر سر موضع حمایت از این سازمان و دشمنی با جمهوری اسلامی هستند را صادر نمود. در بخشی از این نامه آمده است:«با توجه به محارب بودن آنها و جنگ‌های کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری‌های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‎کنند محارب و محکوم به اعدام می‎باشند…»
به این ترتیب هیئت سه‌نفره‌ای متشکل از حاکم شرع، نماینده دادستانی و نماینده وزارت اطلاعات کار خود را برای بازجوی مجدد از منافقین داخل زندان به خاطر جرم جدیدشان آغاز کرد.
به موازات این فرایند، منتظری که چند سالی نسبت به منافقین احساس دلسوزی می‌کرد و نه ماه از اوج‌گیری اختلافاتش با امام و نظام بر سر ماجرای سیدمهدی هاشمی معدوم می‌گذشت؛ باز هم طبق معمول با رسیدن چند گزارش تک‌روایت و بی‌سند، بدون پیگیری از صحت و سقم آنها، ساز اعتراض را کوک کرد. گزارش‌ آشفته و بی‌سندی که از سوی محمدحسین احمدی، از قضات اهواز، به منتظری رسید، بهانه را دست او داد تا به روال عملیات سال‌های قبل، نامه‌نگاری و اعلام هشدار به امام خمینی را آغاز کند.
وقتی دو نامه‌ تند و هتاکانه او به امام در 9 مرداد و 13 مرداد بی‌جواب ماند تصمیم گرفت اظهارنظرهای خود را وارد فاز جدیدی کند. احضار مسئولین مرتبط با دستور امام یعنی آقایان حسینعلی نیری، مصطفی پورمحمدی، سیدابراهیم رئیسی و مرتضی اشراقی و اتمام حجت با آنها دیگر کار منتظری بود تا از اجرای فرمان امام خمینی جلوگیری کند. دیگر از حنجره منتظری تنهای نوای رادیو مجاهد به گوش می‌رسید. سخنان تند منتظری در آن جلسه و البته پاسخ‌های اعضای این هیئت، گرچه در حافظه تاریخ ماند، اما انتشار صوت آن جلسه پس از  ۲۸ سال توسط بیت منتظری، مجددا این موضوع را به صدر رسانه‌های ضدانقلاب برد.
سیاست جذب حداکثری: چرا امام در سال 1360 چنین فرمانی صادر نکرد؟
ممکن است برای برخی افراد این سوال مطرح شود که چرا امام خمینی چنین فرمانی را در سال 1360، زمانی که فاز مسلحانه در روزهای نخست خود بود، ابلاغ نکردند؟ در این خصوص ذکر دو نکته حائز اهمیت است.
اولین نکته این است که در خردادماه 1360  آمادگی پذیرش جامعه نسبت به برخورد قاطعانه، آنچنان نبود که در مردادماه 1367 بود؛ چراکه مردم وجهه حقیقی منافقین را هنوز درک نکرده بودند. نه 7 تیر را دیده بودند، نه 8 شهریور، نه ترور شهدای محراب، نه عملیات مهندسی، نه ترورهای کور خیابانی و نه هیچ جرم و جنحه دیگری. همکاری‌های آشکار منافقین با رژیم صدام و استقرار رسمی آنها در عراق از نیمه جنگ هم نقش موثری در روشن‌تر شدن ماهیت قدرت‌طلبانه و برانداز منافقین در اذهان عمومی داشت.
در همان روزهای خرداد و تیرماه 1360 هنوز بخشی از جامعه، درگیری سازمان و جمهوری اسلامی را دعوای یک گروه سیاسی و حاکمیت تلقی می‌کردند؛ همان طور که پیش از غائله 30 خرداد، جبهه ملی ایران بر سر تصویب لایحه قصاص، دعوای این‌چنینی با حاکمیت داشت. اما در مردادماه 1367 دیگر هیچ کسی توان توجیه کارنامه سیاه سازمان را نداشت و جامعه می‌توانست «جراحی بزرگ منافقین» را هضم کند. اقدامی که نتیجه‌ی صبر امام برای روشن شدن ماهیت منافقین برای جامعه بود.
نکته دوم این است که در روزهای اولیه فاز مسلحانه، شمار زیادی از کسانی که مجاهد خلق خوانده می‌شدند، جزو  سمپات‌ها و هواداران بودند و جز جاذبه‌های احساسی که در روزهای اول انقلاب در سازمان مشاهده کرده بودند، همبستگی و دلبستگی ایدئولوژیکی چندانی نسبت به سازمان نداشتند. این افراد که بخش قابل‌توجهی از دستگاه عریض و طویل مجاهدین در سال 1360 را تشکیل می‌دادند، جدیتی در مبارزه مسلحانه با نظام نداشتند و همین امر سبب شد تا در ابتدای فاز نظامی، شمار بریده‌ها، تواب‌ها و کسانی که خودشان را به مأموران انتظامی و قضایی معرفی می‌کردند بسیار چشمگیر باشد.
امام خمینی که این واقعیت را مدنظر داشتند، این «جوانان فریب‌خورده» را دعوت به جدایی از سازمان مجاهدین خلق کردند و در سخنرانی‌های اولیه‌شان پس از آغاز فاز مسلحانه، بارها به این موضوع اشاره داشتند. همین تدبیر به همراه رفتارهای مصلحانه شهید بزرگوار لاجوری در زندان اوین برای تبیین مبانی انقلاب اسلامی و تلاش برای نجات ایدئولوژیک فریب خوردگان، سبب شد تا آمار تلفات و کشته‌شدگان از دو طرف کاهش یابد. هرچه از جانب جمهوری اسلامی بر تفکیک هواداران از فعالین نظامی-تروریستی داخلی تاکید می‌شد، خشونت و توحش از جانب منافقین شدت می‌گرفت. به این ترتیب بدنه‌ی هواداران سازمان در داخل لاغرتر و کم‌جمعیت‌تر می‌شد.
اما صورت مسئله‌ی سال 1367 با سال 1360تفاوت اساسی داشت. تنها کسانی تا این مرحله پیشروی کرده بودند که خالص و تمام‌عیار منافق بودند؛ کسانی که اگر خطی داده می‌شد و فرصتی پیش می‌آمد، حتی در زندان هم حاضر بودند زندانبانشان را به قتل برسانند! این که خلوص سازمان مجاهدین خلق از سال 1360 تا سال 1367 به صددرصد رسیده بود، علل متعددی داشت که یکی از مهمترین علل آنرا می توان «هیئت عفو»هایی دانست که توسط خود آیت‌الله منتظری از سال 1365 به راه افتاده بود.
منتظری بواسطه رفت و آمد منافقین به دفترش و فشاری که از ناحیه اعضای بیتش به او وارد شد، از امام اجازه می‌گیرد که به بهانه وضعیت خاص زندان ها به اوضاع رسیدگی کند. او در بخشی از خاطراتش در این‌باره می‌گوید:
« احساس وظیفه شرعی و عقلی کرده و اقداماتی را انجام دادم که از آن جمله اعزام نمایندگان ویژه به داخل زندان‌ها جهت کسب اطلاعات دقیق و برخورد با متخلفین و نیز تشکیل دادگاه عالی انقلاب و هیئت عفو زندانیان بود. دادگاه عالی انقلاب را که با هماهنگی مرحوم آیت‌الله خمینی تشکیل دادم موجب نجات جان هزاران انسان گردید که به ناحق محکوم به اعدام شده بودند و حکم آنان توسط این دادگاه نقض شد.»
منتظری در بخش دیگری از خاطراتش درباره هیئت‌های عفو، در گفت و شنودی کوتاه نقل می‌کند: «به امام گفتم من این مسئولیت را قبول می‌کنم به یک شرط و آن اینکه اگر گفتند فلانی دارد تندتند افراد را آزاد می‌کند، شما مبادا یک چیزی در بین جمعیت بگویید یا بنویسید. شما اگر نظری و مطلبی دارید به خودم بفرمایید.»
ماجرای هیئت عفو منتظری و اقدامات خودسرانه‌اش از جمله آزادی‌‌های بدون ضابطه و بر اساس گزارش‌های غلط سر دراز دارد. این قضیه همان طور که منتظری به امام گفته بود منجر به این شد که منافقین «تندتند از زندان‌ها آزاد شوند»؛ اقدامی که مورد اعتراض سایر نهادها و چهره‌های قضایی قرار گرفت. این مسئله آن‌قدر به کام منافقین شیرین می‌آمد که سازمان به زندانیان دستور می‌دهد «توبه نمایشی» کرده و آزاد شوند. شاید راز این که تعداد قابل توجهی از کشته‌شدگان مرصاد، ‌آزادشدگان سال‌های ۶۵ و ۶۶  هستند را باید در  هیئت عفوهای آقای منتظری جستجو کرد.
بنابراین فرآیند تکمیلی «هیئت‌های عفو»، «فرمان توبه تشکیلاتی منافقین» و «وجود تعداد قابل‌توجهی از آزادشدگان سال‌های اخیر در کشته‌شدگان مرصاد» خود مویدی بر خالص بودن منافقین باقی‌مانده در زندان‌هاست. به عبارت دیگر منتظری پیش‌تر افرادی را که ذره‌ای قابل تخفیف و آزاد شدن بودند، از زندان‌ها بیرون کشانده بود و زندانیان باقی‌مانده افراد اصلی تشکیلاتی و به معنای حقیقی کلمه «تروریست» بودند. بنابراین در تابستان 1367 دیگر کسی از منافقین به خاطر مسائل قابل چشم‌پوشی در زندان نمانده بود؛ هرچه بود فعالینِ نظامی سازمان در داخل بودند که قبل، حین و یا بعد از عملیات دستگیر شده بودند و حتی با «سیاست درهای باز» هیئت عفو منتظری هم قابلیت آزاد شدن نداشتند.
از سوی دیگر تحلیل آماری کشته‌شدگان منافقین در عملیات فروغ جاویدان خود یک شاهد زنده و گواهی مستندی است بر فرمان درست امام خمینی و دلسوزی نابجا و ساده‌لوحانه منتظری. سازمان منافقین در کتاب «یادنامه شهیدان فروغ جاویدان» تعداد کشته‌شدگان این عملیات را 1304 نفر برمی‌شمرد. آنها همچنین در جای دیگری ادعا می‌کنند که 270 نفر از کشته‌شدگان این عملیات، «زندانیان رژیم آخوندی» بودند؛ یعنی افرادی که محکوم شده بودند و در زندان‌ها بودند، ولی به موجب هیئت‌های عفو منتظری یا هر دلیل دیگری آزاد شده بودند و برای بار دیگر با منافقین پیوسته بودند!! به این ترتیب یک حساب سرانگشتی از آمار ارائه‌شده توسط منافقین هم نشان می‌دهد که یک‌پنجم کشته‌شدگان منافقین در فروغ جاویدان، زندانیان آزادشده سال‌های گذشته بوده‌اند.
ادعای همیشگی: آیا منتظری اولین بار بود که چنین ادعایی مطرح می‌کرد؟
موضع‌گیری منتظری علیه دستگاه قضایی و امنیتی کشور با اتهاماتی همچون شکنجه، تجاوز در زندان‌ها یا اعدام‌های دسته‌جمعی و غیرقانونی  پیش از سال 1367 هم سابقه‌دار بود و در مقاطع متعددی به بهانه‌های مختلف شدت و ضعف پیدا می‌کرد. این مسئله ریشه در اعتماد کانال‌های ارتباطی بیت او با منافقین یا هواداران آنها داشت.
منتظری معتقد است اولین جایی که سران انقلاب در حق زندانیان ظلم کردند، همان بدو پیروزی انقلاب و پیگرد وابستگان رژیم سلطنتی بود. او در مصاحبه‌ای با سایت روز در سال 1384،  انگشت اتهام خود را بسوی دادگاه‌های انقلاب نشانه می‌رود:
« متأسفانه بسیاری از قضات شرع را تحت‌تأثیر قرار دادند و از سوی آنها احکام بی‌جایی درباره اعدام و مصادره اموال صادر شد.»
البته نقطه اوج جنجال تبلیغاتی منتظری را باید ماجرای عزل شهید لاجوردی در نتیجه فشارهای منتظری دانست. حجت‌الاسلام حسینعلی نیری که در این بازه زمانی حاکم شرع بود، درباره اصطکاکی که منافقین با پشتیبانی منتظری ایجاد کردند می‌گوید:
«اصطکاک را منافقین پدید آوردند. اینها در آن زمان با بیت آقای منتظری در ارتباط بودند و در آنجا بسیاری از مسائل را بزرگنمایی می‌کردند و این باعث شد که آقای منتظری احساس کرد این مسائل واقعیت دارند. لذا به شورای قضایی آن زمان فشار آورد که آقای لاجوردی عزل شود و کس دیگری را بیاورند. یادم هست بعد از شهید لاجوردی، آقای رازینی آمدند که آقای منتظری به ایشان اعتماد داشت. با این حال بعد از گذشت مدتی، یک روز به او گفته بود «رازینی! شنیده‌ام فک چهارصد نفر را خرد کرده‌ای!» آقای رازینی جواب داده بود، «شما یکی‌شان را به من نشان بدهید!»»
مقطع برجسته دیگر را باید نامه منتظری به امام خمینی در مهرماه 1365 دانست؛ نامه‌ای که سراسر خیال‌پردازی درباره زندان‌های مخوف و نموری است که مدفن مجاهدین خلق می‌شد!
او همچنین در یکی از یادداشت‌هایش خطاب به امام در همان سال 1365 و پس از آنکه برادر دامادش سیدمهدی هاشمی توسط وزارت اطلاعات وقت دستگیر شد، در حالی که بشدت عصبانی بود،  چنین می نویسد: «شنیده شده فرموده اید فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض می‌کند. البته حضرتعالی را شاه فرض نمی‌کنم ولی جنایت اطلاعات شما و زندان‌های شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است، من این جمله را با اطلاع عمیق می‌گویم.» متأسفانه توضیحات مقامات مسئول هم برای منتظری حکم توجیه را داشت و او تنها به دنبال تأیید ادعاهای خود بود، کما این که در جریان رسیدگی به پرونده سیدمهدی هاشمی در سال 1366، هیچ وقت نخواست کلمه‌ای از آیت‌الله محمد ری‌شهری یا علی فلاحیان، مسئولین وقت وزارت اطلاعات، بشنود جز کلمه «آزادی»!
همین جنس مواضع حمایتی از منافقین خصوصا در ماه‌های منتهی به عزل منتظری هم از جانب او تکرار شد. در واقع باید گفت ادعای منتظری در فایل صوتی منتشرشده اتهام جدیدی نیست، بلکه مطالبی است که از نخستین سال‌های پیروزی انقلاب، با کارپردازی بیت منتظری، به سان صفحه گرامافون در دهان آقای منتظری می‌چرخید و تکرار می‌شد.
اصرار بر همین مواضع غلط بود که باعث شد امام خمینی در پیام خود به مناسبت آغاز سال 1368 با کنایه درباره منتظری بنویسد «من بارها اعلام کرده‌ام که با هیچ کس در هر مرتبه‌ای که باشد عقد اخوت نبسته‌ام. چهارچوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است. دفاع از اسلام و حزب‌الله اصل خدشه‌ناپذیر سیاست جمهوری اسلامی است. ما باید مدافع افرادی باشیم که منافقین سرهاشان را در مقابل زنان و فرزندانشان در سر سفره افطار گوش تا گوش بریدند. ما باید دشمن سرسخت کسانی باشیم که پرونده‌های همکاری آنان با امریکا از لانه جاسوسی بیرون آمد. ما باید تمام عشقمان به خدا باشد نه تاریخ. کسانی که از منافقین و لیبرال‌ها دفاع می‌کنند، پیش ملت عزیز و شهید داده ما راهی ندارند. اگر ایادی بیگانه و ناآگاهان گول خورده که بدون توجه بلندگوی دیگران شده‌اند، از این حرکات دست برندارند، مردم ما آنها را بدون هیچ گونه گذشتی طرد خواهند کرد.»
فرمان تاریخی امام: آیا فرمان امام غیرشرعی یا غیرقانونی بود؟
آیت‌الله منتظری در بخشی از فایل صوتی منتشرشده طی مواضع تند و زننده‌ای به شخص امام خمینی می‌تازد. منتظری با قیاس مکرر جمهوری اسلامی با رژیم پهلوی و وزارت اطلاعات با ساواک، صراحتا مشروعیت و قانونی بودن فرمان اعدام‌های سال 1367 را زیر سوال می‌برد و این شائبه را ایجاد می‌کند که آیا اجرای چنین حکمی شرعی و قانونی بوده تا شاید به این واسطه منطق حاکم بر باندهای مخوف مشابه همچون باند سید مهدی هاشمی را نیز زیر سوال برده باشد.
و این در حالی است که مبنای حکم حضرت امام (ره) مبتنی بر یک باب مفصل و مورد وفاق جمهور علمای شیعه درباب برخورد با محارب و اهل بغی بر حکومت اسلامی بود، آنهم نه در لحظه دستگیری، بلکه پس از هفت سال کار فرهنگی، عفو فریب خوردگان و در نهایت اقدام علنی در لشکرکشی علیه مردم ایران و حکومت اسلامی. حتی در این زمان هم افرادی مشمول حکم مذکور شدند که همچنان سرموضع خود در حفظ ارتباط تشکیلاتی با سازمان منافقین باقی مانده و آماده اجرای عملیات تکمیلی حمله موسوم به فروغ جاویدان ، از داخل زندان های ایران شده بودند.
فارغ از استدلالات ایجابی این مسئله، این شبهه با عملکرد و سیره علمی خود آیت‌الله منتظری نیز در تضاد است. فروردین 1365 وقتی جنگنده‌های آمریکا به هدف کشتن قذافی به مقر او در بنغازی لیبی حمله کردند و در این حمله تنها به دختر یا دخترخوانده وی آسیب رسید. 27 فروردین آیت‌الله منتظری تمام وقت جلسه درس فقه را به موضوع حمله آمریکا اختصاص داده و ضمن محکوم کردن شدید آن، به صراحت و قاطعیت و مستند به برخی ادله فقهی، بر جواز کشتن هر سرباز آمریکایی و نیز هر آمریکایی که وابسته به دولت آمریکا باشد، در هر یک از کشورهای جهان که به سر ببرند، حکم کرد. منتظری همچنین این حکم را به همه کسانی که به این امریکاییان پناه می‌دهند توسعه داده و با این بیان که دولت امریکا به سرزمینی اسلامی حمله کرده است؛ اعلام کرد خون همه وابستگان به چنین دولتی هدر است.
حال جای سوال دارد که آیت‌الله منتظری چطور به استناد حمله هوایی به یک پایگاه در لیبی، کشتن هر سرباز و هر امریکایی وابسته به دولت آمریکا را از نظر شرعی مجاز می‌داند؛ ولی منافقین را به خاطر لشگرکشی و کشتار مردم در شهرهای مختلفی چون اسلام‌آباد مستحق چنین حکمی نمی‌داند؟
محاکمه‌ای دیگر: چرا محکوم‌شدگان دوباره محکوم شدند؟
از دیگر شبهات آیت‌الله منتظری که به دفعات مطرح کرده این است که چرا به فرمان امام خمینی، زندانیانی که یک بار محاکمه شده‌اند و برایشان حکم صادر شده بود، مجددا محاکمه و اعدام شدند؟
منتظری در سال‌های بعد از رحلت امام خمینی هم هرگاه تریبونی بدست می‌آورد و موضوع اعدام‌های 1367 پیش کشیده می‌شد، این شبهه را وسط می‌انداخت تا بلکه بازی با کلمات بتواند مخاطب را بفریبد. به عنوان نمونه منتظری در گفت‌وگو با عمادالدین باقی در روز 12 شهریور 1386 که متن آن در جلد سوم کتاب «دیدگاه‌ها» منتشر شده، این شبهه را این گونه مطرح می‌کند:
«اعدام‌های سال 67 یکی از نقطه ضعف‌های جمهوری اسلامی است، برای این که در عملیات مرصاد یک عده‌ای می‌خواستند به تهران بیایند و بالاخره تعدادی از آنها بازداشت می‌شوند و حکم اعدام آنها صادر شد؛ و من در نامه‌ای به مرحوم امام نوشتم نسبت به اعدام این افراد مردم حرفی نمی‌زنند اما کسی که جلوتر در زندان بوده و به دو یا سه سال محکوم شده حالا از او بپرسید تو هنوز سر موضع هستی، به محض این که می‌گویند که من سر موضع هستم این هم با نظر اکثریت سه نفر، یعنی قاضی و دادستان و نماینده اطلاعات آن وقت، فوری او را اعدام کنید(!) روش درستی نیست که متأسفانه با همین شیوه از قرار مسموع 2800 یا 3800 نفر را -تردید از من است- اعدام کردند.»
در پاسخ به این شبهه باید گفت که مسئله محاکمه مجدد زندانی موضوع عجیب و بدیعی نیست که بخواهد تعجب آیت‌الله منتظری را تا این اندازه برانگیزد؛ چراکه زمانی که اتهام جدیدی برای یک زندانی پیش بیاید، وی برای بار دیگر محاکمه خواهد شد. نمونه بارز و علنی این حالت پیش از این هم در دادگاه‌های جمهوری اسلامی به وقوع پیوسته و رسانه‌ای شده است. محمدرضا سعادتی که در دادگاه اولش به اتهام جاسوسی به ده سال حبس محکوم شده بود، هنگامی که دوران حبس خود را در زندان اوین سپری می‌کرد، برای اتهام جدیدی که طرح شده بود مجددا محاکمه شد و این بار به اعدام محکوم شد. زمانی که سعادتی در زندان اوین به سر می‌برد، خط‌دهی و شبکه‌سازی برخی زندانیان و عوامل زندان را آغاز کرد و بعضی از اعضای شبکه‌اش را به مرور زمان تحریک می‌کرد تا عملیات‌هایی ترتیب دهند. نتیجه آن شورش در زندان اوین و ترور شهید کچویی، رئیس زندان اوین، در روز 8 تیر سال 1360 (یک روز پس از حادثه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی) بود. پس از بازجویی دور دوم سعادتی و احراز نقش او در ترور شهید کچویی، دادگاه دوم او را مجرم شناخت و به اعدام محکوم نمود.
مشابه همین مسئله هم در سال 1367 به وقوع پیوست که با «فرمان رهبر و حاکم شرع»، محاکمه مجدد به جریان افتاد. در عملیات فروغ جاویدان، «زندانیان سر موضع، در واقع نیروهای پشت جبهه و نظامیان در تبعید منافقین بودند» که به اذعان خود منافقین، با هماهنگی و هدایت شبکه‌ای از خارج زندان، در حالت آماده‌باش به سر می‌بردند تا بلافاصله پس از آزادسازی زندان‌ها، کادر ارتش آزادیبخش را تکمیل کنند.

همین مسئله به معنای دخالت در جنگ علیه کشور و مشارکت در عملیات فروغ جاویدان تلقی می‌شود که بحمدالله با مقاومت یگان‌های مختلف ارتش و سپاه، ارتش آزادیبخش موفق نشد اولین زندان که زندان کرمانشاه بود را آزاد کند.

منبع:رجا نیوز