صاحبان حاشیه امن ، برای فحاشیهایی که میکنند تشویق شده و پاداشهای کلان میگیرند،
شاید اوج این نگاه سیاسی در مطبوعات را پس از انقلاب، بتوان در سه، چهار سال اول انقلاب و پس از آن در نیمه دوم دهه ٧٠ و پس از روی کار آمدن دولت اصلاحات دید. وقتی مطبوعات کارکرد حزب سیاسی پیدا میکنند باید منتظر تقابلها و مواجهههای تند هم بود. در این تقابلها انواع و اقسام تهمتها و حملات هم رد و بدل میشود. اما آنچه این حملات را به بیاخلاقی، توهین و اهانتهای مستقیم آلود، ریختن قبح توهین در عرصه عمومی جامعه بود.از نیمههای دهه ٨٠ مشی و منشی حکمفرما شد که قبح دروغ و تهمت و توهین را ریخت. از تریبونهای عمومی توسط مسوولان ردهبالای اجرایی کلماتی بر زبان رانده شد که پیش از این کسی توقع شنیدنش را از آدمهایی در آن سطح نداشت و بیاخلاقیهایی شد که پیش از آن بینظیر بود. به تدریج توهین و اهانت مستقیم، بدون آنکه هزینهای داشته باشد، سکه رایج بازار شد.
وقتی اهانت، تاوان نداشته باشد و توهینکننده، صاحب حاشیه امن باشد و حتی مورد تشویق قرار گیرد، نتیجه جز وضعیت حاضر نخواهد بود و وقتی همین آدمهای سیاسی بیآنکه اهل مطبوعات باشند، وارد عرصه حساسی مثل روزنامهنگاری شوند، توقعی جز این نباید داشت.
«خودحق پنداری» افراطی که نزد این گونه افراد وجود دارد به همراه نهادینه شدن بیاخلاقی، دروغ و تهمت و توهین – که مستقیما مغایر آموزههای دینی است- موجب میشود آنها که روزنامهنگار نیستند ولی به روزنامهنگاری به عنوان ابزاری برای تسویه حسابهای سیاسی نگاه میکنند، از این راه برای ضربه زدن به مخالفان سیاسیشان یا حتی به آنها که متفاوت از آنان میاندیشند، سودجویند. آنچه در این میان قربانی میشود «اخلاق» است و آنچه نادیده گرفته شده ولی همچنان به عنوان دستاویز مصرف میشود، شرع و مقدسات دینی است.
اقدام قضایی و اعتماد به دستگاه قضا نیز در مواردی از این دست میتواند رفتارهای ناهنجار اینچنینی را محدود کند.