خانمی یک مانتو به تن دارد که هیچ دکمهای ندارد و شلوار لی پوشیده و در کمال تعجب تکههایی از آن شلوار هم از عمد قیچی شده
سالها پیش مرحوم حسین قندی یکی از اساتید روزنامهنگاری میگفت روزی در روزنامه کیهان به این نتیجه رسیدیم که لوگوی کیهان که به نستعلیق نوشته شده خیلی شکم دارد و باید از آن وضعیت دربیاید اما اقتضای کار حرفهای ایجاب میکرد که به یکباره لوگو را تغییر ندهیم و این کار را در فاصله چند ماه و آرام آرام انجام دادیم و هیچ یک از مخاطبان هم متوجه این تغییر نشد چرا که این تغییر یک دفعهای و به یکباره انجام نشده بود.
این جمله استاد فقید این روزها عجیب تداعی کننده شرایط حجاب در کشور است. تصور کنید 30 سال پیش و در دهه شصت خانمی را در خیابان میدیدید که یک مانتو به تن دارد که هیچ دکمهای ندارد و شلوار لی پوشیده و در کمال تعجب تکههایی از آن شلوار هم نباشد یعنی قیچی شده باشد نه از فقر که از عمد و البته شالی هم به سر داشته باشد که اگر نباشد بهتر است شکی نیست که که مردم آن زمان سریع به پلیس زنگ میزدند که زنی مجنون در کوچه پسکوچههای این شهر در حال قدم زدن است، بیم آن میرود که به کسی آسیب برسد.
… و طولی نمیکشید که یک آمبولانس آژیرکشان میآمد و دخترک به ظاهر مجنون را زیر نظر پلیس با خود میبرد. این جملات را حتماً آنها که دهه شصت را تجربه کردهاند، باور میکنند. حتی 20 سال پیش هم اگر با این سر و وضع کسی در خیابان انقلاب ظاهر میشد در خوشبینانهترین حالت ممکن بود عدهای فکر کنند که حتماً دوربین مخفی است و شاید سرک میکشیدند که دوربین مخفی را هم پیدا کنند و حتماً عدهای از خانمها زیر لب غر و لند کنان بر سرعت قدمهایشان میافزودند تا از این تصاویر فاصله بگیرند و در عجب بودند که اتفاقی افتاده و یا مثلاً این خانم حتماً … است.
… اما 10 سال پیش. حتماً این تصاویر با چشمانی خیره و البته آمیخته به نکوهش تا آنجا که تصویر محو شود ادامه داشت. شاید کمی آن طرفتر رگهای گردن یکی از اهالی محل هم باد کرده بود و داد میزد آقا این کوچه چند تا شهید داده اسم این کوچه، کوچه شهداست شما را به خدا حرمت نگه دارید. … و اما امروز برخی بیاعتنا از کنار این تصاویر رد میشوند، برخی کمی آنطرفتر در حال عکس گرفتن از این صحنه هستند کسی چه میداند شاید میخواهند به عنوان مد جدید از آن الگوبرداری کنند. پسرک جوانی هم لبخند به لب، چند عکس میگیرد و طولی نمیکشد که به سرعت برق و باد این تصاویر در شبکهای اجتماعی دست به دست میچرخد.
کمی اینطرفتر اما مردی جا افتاده میخواهد جلو برود تذکر بدهد اما میترسد که یکی از شهروندان معترض او شود و بگوید آقا به تو چه ارتباطی دارد و کسی چه میداند شاید قمهای زیر آستینی مخفی باشد تا گلوی معترض را بشکافد و فردا تیتر روزنامهها بشود که آمر به معروف بر اثر اصابت ضربات قمه جان خود را از دست داد.
چه شده؟ این همه تغییر در 30 سال حکایت از چه دارد؟ کدام برنامهریز به خود جسارت داده که برای حجاب دختران و زنان این مملکت اینطور طراحی کند که در یک فاصله زمانی، آنها را اینگونه به خیابانها بفرستد؟ مردم ما چه تغییری کردهاند که این همه تغییر رفتار را از خود نشان میدهند. کدام روانشناس، جامعهشناس و یا آسیبشناسی این همه تغییر را به راحتی تفسیر میکند و از کنار آن میگذرد؟
حتم داریم که این مانکنهای نیمه عریان که بیمهابا در سطح شهر قدم میزنند، ثمره تئوری آنانی است که بدون حساسیت زایی و در کمال خونسردی گام به گام نظریه خود را پیاده کردند تا در سایه غفلت دولتها و سر به هوایی وزارتخانههای مختلف این مرز و بوم و شوراهای مختلفی که حتماً اعضای آن هم حقوقهای ناچیزی میگیرند، حساسیتزدایی کنند. امروز کار به جایی برسد که دختران گول خورده اینطور لخت و عور در انظار عمومی ظاهر شود تا هر کدام انگشت اتهام را به روی یکدیگر نشانه رویم و تازه به پلیس خرده بگیریم که آقا چرا برخورد نمیکنید که البته پلیس هم در این ماجرا آنقدر بیتقصیر نیست لااقل به اندازه دیگران هم نباشد سهمی در این نابسامانی دارد.
… و شاید دوباره دست روی دست بگذاریم و از کنار این تصاویر مضحک بگذریم.
حسن ضابطی ــ روانشناس