روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
تنور داغیکه زود سرد شد!
حسین شمسیان در کیهان نوشت:
اسفند ماه سال قبل، و اندک زمانی پس از انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی، جریان اصلاحطلب و اعتدالگرا، بر طبل پیروزی میکوبید و هل من مبارز میطلبید! به هر رسانهای که سر میزدی، انواع و الوان تحلیلها و نمودارها بود که میکوشید پیروزی قاطع اصلاحطلبان را در ذهن و چشم مخاطب فرو کند و جای هیچ تردید نگذارد که جناح مقابل، انتخابات را باخته است!
کیهان در همان ایام، با بررسی پایگاه رای تکتک کاندیداهای راهیافته به مجلس، نموداری ترسیم و سهم هریک از بازیگران اصلی آن عرصه را معلوم کرد. نموداری که فردای همان روز، به سنت مألوف و مسبوق حامیان دولت، دستمایه طنز و تمسخر قرار گرفت و اینگونه ادعا شد که کیهان حقیقت را کتمان میکند!
اما فرمودهاند صبر حقایق را آشکار میکند و چه نیکو هم فرمودهاند!
زمان زیادی لازم نبود تا حقیقت آن انتخابات هم آشکار شود. بزنگاههای مهم و تعیینکنندهای همچون انتخاب رئیس مجلس، انتخاب روسای فراکسیونها، انتخاب اعضای جدید حقوقدانان شورای نگهبان و … آوردگاههایی بود که عملا به وزنکشی جریانهای حاضر در مجلس منجر شد و کمکم کار به انتقاد در روزنامههای زنجیرهای و سرخوردگی شدید و البته قابل پیشبینی هواداران لیست امید منجر شد.
اما چرا چنین اتفاقی افتاد و چه شد که زبان رجزخوانان دیروز کوتاه شد و در سربالایی سیاست، به یکدیگر پرداختند!؟ اصلا این موضوع چه اهمیتی دارد و چرا حالا و با گذشت چند ماه، آن صحیفه را بار دیگر میگشاییم!؟ لطفا همراه باشید:
1- چرایی اهمیت موضوع، به دلیل اهمیت احتمالی جریان اصلاحات یا پرداختن به آن جریان نیست. آن جریان و همه جریانات دیگر سیاسی، بدون پیروی از اصولی روشن، دیر یا زود به همین سرنوشت دچار میشوند و اهمیت موضوع دقیقا همین نکته است. نکته این است که هرگاه حامیان یک جریان سیاسی، بدون علم و اطلاع دقیق از اهداف پیدا و پنهان لیدرها و بانیان یک منظومه فکری و صرفا به دلیل هیجانات مقطعی و اوجگیرنده فصلی یا تنها به دلیل مخالفت با یک جریان دیگر سیاسی، دست به انتخاب و تصمیمگیری بزنند، دیر یا زود چنین اتفاقی خواهد افتاد و سرخوردگی، پشیمانی، انشقاق و چند دستگی، سادهترین دستاورد آنان میشود.
2- اغلب جریانات ناسالم، میدانند که اگر مردم از ماهیت درونی آنها باخبر شوند، کمترین اقبالی به آنان نخواهند کرد، بلکه با قاطعیت و صلابتی مثالزدنی، طومار آنها را درهم خواهند پیچید. از این رو، همیشه اینگونه بوده که این جریانات، پشت شعارها و نقابهای زیبا و فریبنده پنهان شده و ادای دیگران را درآوردهاند. اما همینها، به محض حصول پیروزی، نقاب از رخ میافکنند و با مردم آن میکنند که در باطن ذاتشان است. این صورتکهای زیبا در هر مقطع و فصلی، متناسب با خواست عمومی جامعه تغییر میکند اما کارکرد همه آنها در فریب مردم یکسان است و هرچه عمق مردم و میزان بصیرت و شناخت آنها کمتر باشد، احتمال فریب بیشتر و بالتبع، پشیمانی زودهنگامتر خواهد بود. مثلا عدالت، گمشده همیشه مردمان عالم است و تمسک به این شعار، خیلیها را بر مسند نشانده است. توجه به علم و تخصص، پاکدستی، رسیدگی به حال ضعفا و محرومین، بهبود اوضاع اقتصادی و شکوفایی آن و … همگی امیدها و آرزوهای ارزشمندی هستند که به فراخور ایام، دستمایه موجسوارانی حرفهای شده و میشود.
3- کشف حقیقت موجسواران از آنان که این واژگان مقدس را براساس باور قلبی، با مردم در میان میگذارند، امری سهل و ممتنع است! و در مقطعی کوتاه- به کوتاهی ایام انتخابات- دشواری آن بیشتر میشود. با این همه، برخی ملاکها به سادگی و روشنی، دست مدعیان را رو میکند. مهمترین نکته گرهگشا در این باب، نه مقایسه دو جریان رقیب، بلکه مقایسه هر مدعی با عملکرد و سوابق و زندگی سیاسی و خصوصی خودش است. باید دید آنکه شعار عدالت میدهد، آنکه شعار گردش چرخ زندگی مردم و حمایت از تولید ملی میدهد، آنکه شعار حمایت از محرومین میدهد، آنکه شعار پاکدستی و مبارزه با فساد میدهد، بیش از شعار هم چیزی برای گفتن دارد یا نه!؟ اگر شعار عدالت است، چه سندی بر اثبات این ادعا میتوان یافت!؟ اگر بحث اقتصاد و تولید ملی است، آیا واقعا اینگونه شده یا صنایع کشور را یکی بعد از دیگری به تعطیلی و نابودی کشیدهاند!؟ اگر شعار پاکدستی داده میشود، از طراران و اشرار، به چه میزان در بین آنها حضور دارند و چه نسبتی با بزرگان آنها دارند و ….
4- یک راه دیگر برای کشف حقیقت مدعیان، مقایسه خلوت و جلوت آنان است. امام راحل(ره) و امام حاضر، همیشه و در همه حال، مردم را محرم همه رازهای خود میدانستند و هیچگاه و در هیچ حادثه مهمی، نگفتند مردم نامحرمند و نباید چیزی به آنان گفت، ایشان هرگز در عیان چیزی به مردم نگفتند که در نهان، راهی جز آن بپیمایند. این را باید مقایسه کرد با مدعیانی که مردم را در همه چیز نامحرم میدانند. اگر قراردادی در کار است، برای مردم محرمانه است! اگر در دل سودای رابطه و نرد عشق باختن با دشمنان ملت دارند و در خفا و پنهان آن آرزو را دنبال میکنند، در عیان رگ گردن برآمده، به آنان میتازند! این مصادیق، در گذشته و حال آشنا نیست!؟
5- آنچه گفته شد، دلایلی گذرا در باب اهمیت این موضوع بود. حال باید به پرسش نخستین برگردیم؛ چرا برای جریان مدعی اعتدال و اصلاحات چنین اتفاقی افتاد!؟ واقعیت این است که کوتاهزمانی پس از انتخابات، حوادثی پی در پی رخ داد که خیلی زودتر از آنچه توقع میرفت، تمامی پردهها را کنار زد! تا آنجا که مراکز نظرسنجی داخلی و خارجی، آثار آن حوادث را چونان سونامی بر پیکر اعتبار آن جریان دانسته و قائل به کاهش شدید محبوبیت و مقبولیت آنان شدند. بهعنوان نمونه، فیشهای حقوقی نجومی، دست دولتمردانی را رو کرد که مدعی بودند گذشتگان غارتها کردهاند و خودشان پاکدستند! کار چنان بالا گرفت که اکنون، آنها انتشار فیشهای بیست، سی میلیونی خود را، گواهی بر سادهزیستی میدانند و نمیدانند در جامعهای با این میزان بیکار، این میزان مستاجر در جامعهای با حداقل حقوق هشتصد و اندی هزار تومان، فیش حقوقی بیست، سی میلیونی، داغی بر دل فقرا و تیشهای به ریشه مدعیان مردمی بودن است! طرفه آنکه این جریان، با این قبیل شعارها، لیست امید را بست و به مجلس راهی کرد و دیدیم که خیلی زود، هوادارانش را ناامید کرد!
6- دیگر دلیل برای رویگردانی مردم، کارنامه تقریبا خالی و بیمحتوای دولتی بود که با هزاران وعده رنگین به روی کار آمده بود! این کارنامه آنقدر خالی هست که کوچکترین عملی در آن، باید هزار بار بزرگنمایی شود تا اندکی به چشم بیاید! اگر وزیری در ایام هفته دولت، به افتتاح «اتاق شیردهی کودک» در یک فرودگاه میپردازد، معلوم است چه کارنامهای دارد! و اگر دیگری به مراسم افتتاح چند مرکز درمانی میشتابد، طبیعی است که برای بزرگ دیده شدن، دستاورد همه سالهای پرشکوه پس از انقلاب را انکار کند و در کلامی توهینآمیز بگوید: «پیش از ما مردم کف زمین زایمان میکردند»! این قبیل سخنان و رفتارها، روز به روز اقبال مردم را کم و کمتر میکند و لابد به همین خاطر، سرگرم کردن مردم به امور فرعی همچون کنسرت، در دستور کار دولت قرار میگیرد!
این نکته را هم نباید از نظر دور داشت، مدعیان زیرکی و سیاست- غیر الهی- در موارد بسیاری از دوقطبیسازی در جامعه حداکثر بهرهبرداری را میکنند. دوقطبیهایی که گاه، هر دو قطب آن در پشت پرده یکی است و شاید بسیاری از مردم خبر نداشته باشند! در چنین فضایی، اینگونه وانمود میشود که شما چارهای ندارید جز انتخاب این یا آن! حال آنکه نه تکلیف شرعی و نه تکلیف عقلی ما، چنین نیست و میتوان راههای دیگری را پیمود. دوقطبیسازان میکوشند مردم را متقاعد کنند که باید از ترس آن جریان نامطلوب به دیگری که آن نیز نشان داده است قابل اعتماد نیست پناه برد! حال آنکه خداوند هیچگاه مومنین را بیپناه و ناگزیر بین دو «بد» رها نمیکند.
ایران ورئیس جمهورذخیره آمریکا
علیرضا رضاخواه در خراسان نوشت:
پس از نهایی شدن نامزدی یک حزب مهمترین روندی که در جریان رقابت ها وجود دارد، انتخاب معاون برای وی است. در قانون انتخابات ریاست جمهوری، معاون رئیس جمهوری هم به همراه نامزد ریاست جمهوری نامش بر روی برگه انتخاباتی نوشته می شود و مردم به وی هم رای می دهند. در واقع این دو نفر یک تیم را تشکیل می دهند که رای دهندگان به هر دو رای خواهند داد. هرچند آنچه جهت رأی را تقریباً به طور کامل مشخص می سازد نظر رأی دهندگان به کاندیدای ریاست جمهوری است اما تعیین اینکه چه کسی معاون و یا نفر دوم باشد از اهمیت ویژه و متمایز کننده ای برخوردار است.
معاون همیشه مکمل نامزد اصلی است. به این صورت که شخصی به عنوان معاون انتخاب می شود که بتواند به مزیت های نامزدی اصلی بیفزاید و نقاط ضعف وی را جبران کند. به طور مثال اگر نامزد ریاست جمهوری شخص مسنی است، سعی می شود معاون وی فردی جوان باشد یا اگر نامزد اصلی فردی بی تجربه است، معاون وی باید فردی باتجربه باشد. همچنین اگر نامزد متعلق به یک جناح از حزب باشد سعی می کند معاونش را از جناح دیگر حزب انتخاب کند تا اتحاد درونی حزب افزایش پیدا کند و همه اعضای حزب با تفکرات مختلف مجاب شوند تا به وی رای دهند. با این حال تحلیلگران معتقدند انتخاب معاون تاثیری غیر مستقیم بر نتیجه انتخابات دارد. در طول تاریخ آمریکا فرد انتخاب شده به عنوان معاون هیچگاه معادلات حاکم بر انتخابات را دچار تحول نکرده بلکه تایید کننده و یا تثبیت کننده روند کلی استراتژی انتخاباتی فرد خواهان کسب مقام ریاست جمهوری بوده است.
علت وجودی معاون برای این است که در صورت مرگ و یا ناتوان شدن نامزدی که رئیس جمهور می شود او جایگزین گردد و مدت باقی مانده از چهارسال را طی کند. به بیان دیگر او یک رئیس جمهور ذخیره است. به همین دلیل بالاترین و متمایزترین معیاری را که مردم از نامزد ریاست جمهوری انتظار دارند این است که فردی که به عنوان معاون انتخاب می شود قابلیت لازم را در صورت لزوم برای کسب مقام ریاست جمهوری داشته باشد. با توجه به این واقعیات است که غالباً نامزدهای ریاست جمهوری فردی را به عنوان معاون انتخاب می کنند که باعث خدشه دار شدن و یا تضعیف موقعیت خودشان نشود. این موضوعی است که هر نامزد در وهله اول در نظر دارد. در مرحله بعد توجه معطوف می شود به اینکه چگونه نامزد معاونت می تواند به برنده شده “نامزد ریاست جمهوری” کمک کند.
معاون رئیس جمهور چه زمانی مهم می شود؟
اهمیت معاون رئیس جمهور در مبارزه های انتخاباتی زمانی جدی می شود که نامزد مقام ریاست جمهوری متوجه می شود وضعیت موجود به گونه ای است که احتمال باخت او بیش از پیروزی است و اینکه امید ورود به کاخ سفید در برابر او نیست. در این صورت او ممکن است برای اینکه روزنه ای از امید برای خود به وجود آورد به اقدامی نامطمئن متوسل شود. به طوری که او فردی را به عنوان معاون انتخاب می کند که از یک سو پایگاه حزبی خود را با ایجاد اشتیاق، فعال کند و از سویی دیگر استنباط ها و معادله های خاص حاکم در فضای انتخاباتی را دچار شوک کند.
این عملاً همان کاری بود که در انتخابات 2008 نامزد جمهوریخواه به آن متوسل شد. در اوج بحران اقتصادی و در شرایطی که تمامی شاخص های تعیین کننده نتایج انتخابات به نفع نامزد دموکرات باراک اوباما بود و اتفاق نظر وجود داشت که امیدی به پیروزی جمهوریخواهان نیست، برخلاف انتظار جان مک کین به انتخابی روی آورد که هیچکس انتظار آن را نداشت.
او سارا پیلین، فرماندار یکی از ایالات حاشیه ای یعنی آلاسکا را که تجربه و آگاهی اندکی در خصوص صحنه سیاسی کشور و به ویژه مرکز سیاسی آمریکا یعنی واشنگتن داشت به عنوان معاون خود برگزید.
این انتخاب با دو هدف صورت گرفت؛ از یک سو به خاطر ویژگی های به شدت محافظه کارانه نامزد معاونت، جان مک کین سعی کرد پایگاه حزبی جمهوری خواهان را که نسبت به وی نگاه مثبتی نداشت و او را فقط در اسم محافظه کار می دانست به وجد آورد تا برای روز انتخابات بسیج شوند. از سوی دیگر هدف این بود که بخشی از رأی دهندگان که زنان بودند رأی خود را به سوی مک کین روانه کنند. این داستان در انتخابات 2012 نیز تکرار شد .
البته این بار میت رامنی اقدامش به اندازه مک کین رادیکال نبود. رامنی سعی کرد یک چهره جدید، جوان و اقتصادی را که به جریان اصلی محافظه کاران تعلق داشت، یعنی پل رایان را برای معاونت خود برگزیند. به هر تقدیر این انتخاب ها نتوانستند بنیادهای شکل دهنده انتخابات را متحول کنند و جان مک کین و میت رامنی با تفاوت رأی قابل توجه ای بازنده شدند. این بدان معنا است که حضور و یا عدم حضور کاندیدای معاونت که بسیار هم بحث انگیز بود تأثیری در جریان انتخابات نداشت و نتوانست “تغییر دهنده بازی” باشد. در همین چارچوب چنانچه بخواهیم معاون های پیشنهادی ترامپ و کلینتون را بررسی کنیم باید گفت:مایک پنس و فرصتی که از دست رفت .
دونالد ترامپ که به اعتقاد بسیاری پیروزی های خود را مدیون بازی حرفه ای و شناختش از رسانه است، نتوانست آنگونه که می خواهد از فرصت معرفی معاونش بهره ببرد. همزمانی کشتار نیس فرانسه با اعلام نامزدی مایک پنس به عنوان معاون ترامپ را می توان یک بد شانسی برای کمپین جمهوری خواهان دانست. با این حال انتخاب «مایک پنس»، فرماندار ایالت ایندیانا، توسط دونالد ترامپ به این دلیل بود که انتقادهای بسیار زیادی از سوی جناح محافظهکار حزب جمهوریخواه به وی وارد شد.
حتی اعضای حزب تا جایی پیش رفتند که ترامپ را به عدم التزام به دین مسیحیت متهم کردند و حتی بحث به زیر پا گذاشتن چارچوبهای سنتی حزب از سوی وی مطرح شد، لذا مجموع انتقادها موجب شد مایک پنس توسط ترامپ به عنوان معاون وی انتخاب شود. پنس رسماً با ازدواج همجنسگرایان مخالف است و حتی حقوق آنها در جامعه آمریکا را مشروع نمیداند که این بر گرفته از نگاه مذهبی وی و همچنین جناح سنتی جمهوریخواهان است. وی موافق حمله آمریکا به عراق بود در حالی که ترامپ مخالف این موضوع است. حتی در بحث عدالت اجتماعی اگرچه مایک پنس چارچوب کلی محافظهکاران را مدنظر دارد، اما او مسائلی مانند بیمه خدمات عمومی اوباما (Obama Care) را قبول دارد. لذا مجموع عوامل باعث شد تا ترامپ برای برقراری آشتی میان محافظهکاران نوین و محافظهکاران سنتی در حزب جمهوریخواه (تی پارتی) از شخصی مانند پنس استفاده کند.
تیم کین یک انتخاب تاکتیکی
از سوی دیگر معاون پیشنهادی کاندیدای دموکراتها مدتی را در هندوراس گذرانده و زبان اسپانیایی فرا گرفته است و همین موضوع موجب شده تا این کاندیدای دموکرات، برای ارتباطگیری بیشتر با لاتینتبارها از وی به عنوان معاون خود بهره گیرد.تیم کِین از لحاظ پستهایی که در اختیار داشته است، تجربه خوبی در عرصه داخلی و به خصوص ایالتی دارا است. به گونهای که وی از سال ۲۰۱۳ تاکنون سناتور ایالت ویرجینیا بوده است. همچنین از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ فرماندار همین ایالت بوده و در گذشته هم شهردار سابق ریچموند بوده است.
انتخاب تیم کِین بیشتر به این علت بوده است که وی میتواند تمامی تفکرات و خطوط سیاسی موجود در داخل دموکراتها را با کلینتون همراه و همگام کند.
با این حال انتخاب او نتوانسته جناح چپ حزب دموکرات و طرفداران سندرز را قانع کند. همچنین تیم کِین به صورت کامل با سیاستهای کلینتون هماهنگ و همگام است و می تواند در مناظره های انتخاباتی برگ برنده ای برای کلینتون محسوب شود.
اما مهمترین حسن تیم کین برای کمپین هیلاری کلینتون توانایی وی برای همراه ساختن ایالت ویرجینیا با دموکرات هاست. در نظام انتخاباتی آمریکا، ایالت ها به سه دسته ایالت های قرمز که همیشه به نامزد جمهوری خواه رای می دهند، ایالت های آبی که همیشه به نامزد دموکرات ها رای می دهند و ایالت های بنفش یا مردد(Swing state)که معلوم نیست به چه کسی رای می دهند و رای آنها معمولا در تعیین نتیجه انتخابات مهم است تقسیم می شوند. ویرجینیا یکی از این ایالت هاست، انتخاب تیم کین می تواند تضمینی برای رای این ایالت به کلینتون باشد.
موضع و جایگاه نامزدهای معاون اولی در قبال ایران
موضوع ایران و توافق برجام یکی از مسائل داغ انتخاباتی در رقابت های ریاست جمهوری امسال آمریکا بوده است. شاید از همین رو است که موضع نامزدهای معاونت ریاست جمهوری نیز در این زمینه اهمیت پیدا کرده است. در میان دو نامزد تیم کین، یار انتخاباتی هیلاری کلینتون از موافقان جدی برجام محسوب می شود. به گونه ای که وی از جمله افرادی بود که در جنبش تحریم سخنرانی بنیامین نتانیاهو در کنگره ای در مارس 2015 حضور داشت. این سخنرانی انتقادی درخصوص ایران و برنامه موشک های بالستیک بود.
در آن زمان، کین به شدت سخنرانی نتانیاهو در کنگره را مورد انتقاد قرار داد و آن را «بسیار نامناسب» خواند. کین، سخنرانی نتانیاهو را تلاشی در جهت تاثیرگذاری بر انتخابات پیش رو در اسرائیل دانست و از جمهوری خواهانی که مساله اسرائیل را به یک مساله حزبی تبدیل کرده بودند، انتقاد کرد.
شاید همین امر باعث شده تا هاآرتص انتخاب وی را باعث جدایی بیشتر آمریکا و اسرائیل بخواند. با این حال جناح چپ کنگره آمریکا در این خصوص بیانیه ای تحت این عنوان صادر کرد: «تیم کین، یهودیترین فردی است که هیلاری کلینتون می توانست انتخاب کند.» کین ارتباط خوبی با لابی جی استریت دارد یک لابی یهودی که رقیب آیپک لابی معروف اسرائیل در کنگره محسوب می شود.
کین اخیرا در بیانیه ای خود را حامی جدی و طرفدار سرسخت توافق هسته ای ایران خوانده و گفته: “توافق هسته ای ایران، گامی محکم در جهت بهبودی اوضاع کنونی جهان به شمار می رود.”
اما با وجود این که کین از طرفداران برجام و سیاست خارجی اوباما محسوب می شود ولی سابقه درخشانی در حوزه سیاست خارجی ندارد و احتمالا هم در صورت پیروزی هیلاری کلینتون نقش جدی در حلقه بسته سیاست خارجی کلینتون نخواهد داشت. از سوی دیگر میک پنس در حوزه سیاست خارجی در نقطه مقابل همتای دموکرات خود قرار دارد، او به شدت به لابی آیپک نزدیک بوده و به اتخاذ سیاستهای ضد ایرانی مشهور است. وی در سپتامبر سال 2015 در نامهای به باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا گفت که تحریمهای ایالت تحت امرش علیه ایران را علیرغم حصول «برجام» نگاه خواهد داشت. پنس در این نامه، همچنین به صراحت از توافق هستهای انتقاد کرده و نوشته است که این توافق، اسرائیل را امنتر نمیکند.
فارغ از اختلاف نظری که دو نامزد معاونت ریاست جمهوری در حوزه سیاست خارجی و به صورت خاص در موضوع ایران دارند، در یک چیز هر دو مشترک هستند و آن هم بی تاثیر بودنشان در سیاست دولت بعدی آمریکاست. از لحاظ ساختاری و حقوقی معاون رئیس جمهور به عنوان رئیس سنا یک نقش تشریفاتی دارد و تنها در صورت برابر شدن آرا می تواند یک رای در کنگره داشته باشد.
هرچند در سالهای گذشته، حضور افرادی چون جو بایدن و دیک چنی در معاونت ریاست جمهوری آمریکا این جایگاه را ارتقا داده است، بعید به نظر می رسد در دولت کلینتون و یا ترامپ معاونت اول از چنین جایگاهی برخوردار باشد. ترامپ به آن چه خود باور دارد عمل می کند و کمتر تحت تاثیر افراد قرار می گیرد، هیلاری نیز خود را استاد سیاست خارجی می داند و در صورت لزوم از شوهرش بیل کمک خواهد گرفت. او حلقه بسته مشاورانش را دارد، جایی که افراد کم تجربه ای چون تیم کین حرفی برای گفتن نخواهند داشت.
اوضاع وخیم شیخ زکزاکی و ابتداییترین اصل سیاست خارجی
علیاکبر عباسی در وطن امروز نوشت:
1- از نگاه آکادمیک و مبتنی بر منطق «مرکز پیرامون» نخستین اصل در دیپلماسی باید تقویت نیروهای همگرای منطقهای و حمایت از آنها به جهت تقویت فزاینده قدرت دیپلماسی داخلی باشد و نخستین نقطه اهمیت عرصه دیپلماسی هم اتفاقا منطقه جغرافیایی اطراف هر حاکمیتی است و از منظر نگاه ایدئولوژیک و انقلابی جمهوری اسلامی، بهصورت اخص نفی رابطه سلطهگر و سلطهپذیر و مقابله عاقلانه و هوشمندانه با نظام سلطه جهانی جزو اصول بنیادین سیاست خارجی است.
2-«سیاست خارجی با شعار و فریاد راه به جایی نمیبرد.» این بخشی از سخنان حسن روحانی در جریان تبلیغات انتخاباتی خردادماه 92 بود. جایی که آقای روحانی «کلید» حل همه مسائل کشور را «سیاست خارجی عملگرایانه» خود عنوان کرد و مدعی شد با «جایگزین کردن دیپلماسی عملگرا بهجای دیپلماسی شعاری»، علاوه بر مسائل مربوط به سیاست خارجی، حتی مشکلات اقتصادی داخلی را هم حل خواهد کرد. روحانی و دیگر دولتمردان بعدها نیز به کرات در ذم شعار دادن در عرصه سیاست خارجی و به قول خودشان «دیپلماسی شعاری» سخن گفتند و راهحل را رویکرد مدنظر خودشان در این زمینه دانستند.
3- همین چند ماه قبل بود که عربستانسعودی، آیتالله باقرالنمر را به شهادت رساند و برجستهترین اقدام دولت در قبال آن، پیام تسلیت جناب رئیسجمهور بود. پیامی که بخش اصلی آن نه در محکومیت و تسلیت شهادت شیخ نمر که در هجمه و محکومیت حمله تعدادی به سفارت عربستان بود. این در حالی است که یک ماه قبل نیز آقای روحانی در همایش قوهقضائیه و دقیقا در بحبوحه بحث فیشهای حقوقی مدیران فاسد دولت یازدهم، از لزوم تسریع قوهقضائیه جهت برخورد با حملهکنندگان به سفارت عربستان سخن گفت.
4- رژیم آلخلیفه که بویژه در این چند سال اخیر و بعد از آغاز انقلاب مردمی این کشور فشارهای شدیدی را به مردم بحرین وارد کرده است، حدود یک ماه قبل اینبار در اقدامی گستاخانه حکم سلب تابعیت شیخ عیسی قاسم رهبر شیعیان این کشور را – که اتفاقا خودش از اعضای تدوینکننده قانون اساسی بحرین بوده و با بیشترین آرای مردمی در پارلمان وقت بحرین وارد شده بود- صادر کرد. رخدادی که بازهم نه تنها شاهد اقدام قابل توجهی از دستگاه دیپلماسی دولت یازدهم در قبال آن نبودیم، بلکه حتی برخی معاونان و مشاوران رئیسجمهور، سردار قاسم سلیمانی را بهخاطر بیانیهای که در محکومیت این اقدام آلخلیفه صادر کرده بود، مورد حمله قرار دادند. شایان ذکر است سلب تابعیت شیخ عیسی فردای عزل دیپلمات انقلابی در وزارت امور خارجه رخ داد!
5- حدود 8 ماه قبل بود که ارتش نیجریه با حمله به شیعیان این کشور، هزاران نفر را به خاک و خون کشید و شیخ زکزاکی، رهبر شیعیان نیجریه در وضعیتی فجیع، بازداشت شد. حالا وضعیت زکزاکی به قدری وخیم شده که محمد زکزاکی، پسر شیخ در نامهای سرگشاده، پرده از جنایتهایی که حکومت نیجریه به پدرش و دیگر شیعیان نیجریه در زندانهای این کشور روا میدارد برداشته است. در این زمینه نیز شاهد بیتفاوتی دولت یازدهم بودیم و در حالی که ماهها از آن جنایت علیه شیعیان نیجریه و شیخ زکزاکی میگذرد، تاکنون دستگاه دیپلماسی اقدامی را برای برونرفت آنها از وضعیت وخیم به وجود آمده انجام نداده است.
6- حمایت از مسلمانان و مستضعفان جهان، علاوه بر اینکه از آموزههای موکد و برجسته دینی و اسلامی ما است، جزو نص صریح قانون اساسی و رویکرد قاطع حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب نیز هست. البته تفاوت دیدگاههای دولت تکنوکرات یازدهم با رویکرد امام خمینی و آموزههای اسلامی در این زمینه، بحث تازهای نیست. لکن آنچه جای سوال از دولتمردان و مسؤولان وزارت خارجه دارد، این است که بین این انفعال و ناکارآمدی آنها در قبال مسائل مهم جهان اسلام و ظلمهایی که به مسلمانان و شیعیان جهان روا داشته میشود با ادعای کارآمدی و عملگرایی در سیاست خارجی توسط آنها، چگونه میتوان ارتباط برقرار کرد؟! چطور دولت و وزارت امور خارجه به بهانه عملگرایی در سیاست خارجی، آشکارا استقلال کشور را در معرض خطر قرار میدهند و تئوریسینها و مشاوران رئیسجمهور بیمحابا از تضاد بین استقلال و عملگرایی در سیاست خارجی سخن میگویند اما هیچگونه کارآیی از این سیاست خارجی نمیبینیم! چنانکه رفتار دولت چه از منظر آکادمیک و چه از منظر ایدئولوژیک زیر علامت سوال قرار گرفته است.
انتقاد از دولت در زمینه انفعال و ناکارآمدی در قبال رخدادهایی چون وضعیت شیعیان و شیخ زکزاکی در نیجریه و سلب تابعیت از آیتالله شیخ عیسی قاسم و مواردی از این قبیل، از منظر آموزههای دینی و اسلامی و گفتمان حضرت امام سر جای خودش، لکن آنچه در اینجا مورد توجه است اینکه دولت جناب روحانی و وزیر امور خارجه ایشان، حتی در چارچوب فکری و نظری خاصه دولت و با معیار قرار دادن شعارها و دیدگاههای شخص ایشان هم نتوانسته مطالبات را در این زمینه برآورده کند و در قبال رخدادهای بینالمللی مانند جنایت علیه شیخ زکزاکی و امثالهم، ناکام مانده است. جریانهایی چون شیخ زکزاکی و آیتالله عیسی قاسم، از متحدان استراتژیک جمهوریاسلامی محسوب میشوند و حمایت از آنها نیز در راستای منافع ملی کشور است و ابتداییترین اصل سیاست خارجی هر دولتی با هر رویکردی این است که تامینکننده منافع ملی باشد.
امروز بعد از گذشت 3 سال از عمر دولت و با وجود مذاکرات پیدرپی با غرب و آمریکا و با گذشت بیش از یک سال از نهایی شدن برجام، مردم حق دارند از دولت بپرسند نتیجه این همه مذاکره و این جایگاه بیبدیلی که – بهزعم جناب روحانی- در جهان پیدا کردهایم، کجا قرار است خود را نشان دهد؟! چطور میتوان ادعای ارتباط و تعامل با جهان داشت اما در مسائلی که کشورمان، قبلا همواره موضعی موثر و فعال داشته و در قبال ظلمی که به متحدان استراتژیک جمهوریاسلامی میشود، تا این حد منفعل و ناکارآمد بود؟ اگر این نوع سیاستورزی قرار بود در سوریه و عراق هم پیاده شود و در آنجا هم بهجای سردار قاسم سلیمانی، کار دست امثال ظریف باشد؛ آیا غیر از این است که مجبور میشدیم برای مقابله با داعش در خیابانهای تهران علیه داعش سنگر بگیریم؟!
هرچند دولت و حامیانش نقطه قوت و دستاورد بزرگ خود را عرصه بینالمللی و دیپلماسی میدانند و بر آن مانور میدهند اما واقعیت این است که عملکرد منفعلانه دولت یازدهم در سیاست خارجی، دیپلماسی فایده را به «دیپلماسی هزینه» برای کشورمان تبدیل کرده که ناکارآمدی دولت در قبال اوضاع وخیم شیخ زکزاکی نیز ناشی از همین مساله است.
از ذلت مرصاد تا مزدوري آلسعود
عباس حاجينجاري در جوان نوشت:
در ميان دشمنان نظام اسلامي تنها رژيم تکفيري آلسعود باقي مانده بود که فرقه تروريستي منافقين مزدوري آنها را نکرده باشد که آن هم در نشست اخير منافقين در پاريس اتفاق افتاد. در آن نشست ترکي فيصل، رئيس پيشين سازمان اطلاعات عربستان براي تمجيد از بدسابقهترين و نشاندارترين گروه تروريستي بينالمللي، عازم پاريس شد و در آنجا با منافقين براي براندازي نظام اسلامي همپيمان شد. او با اين کار، هم ماهيت اين گروه تروريستي را براي مردم ايران بيشتر روشن کرد و هم واماندگي آلسعود را نشان داد که چقدر حقير و ذليل شده است که براي براندازي نظام جمهوري اسلامي به تروريستهاي مفلوک، منزوي و فرتوت سازمان منافقين تمسک جسته است.
در تاريخ معاصر ايران و در ميان احزاب وگروههايي که در روند تحولات سياسي کشور نقش داشتهاند، هيچ سازمان و گروهي را نميتوان يافت که به اندازه سازمان منافقين (سازمان مجاهدين خلق ايران) به مردم ايران و به تاريخ نهضت انقلابي ايران خيانت و به نظام اسلامي ضربه وارد کرده باشد. اين سازمان که در سال 1344 توسط سه تن از اعضاي نهضت آزادي مبتني بر يک تفکر التقاطي تأسيس شد، سبب انحرافي بزرگ در روند مبارزات مردم ايران با رژيم ستمشاهي در قبل از انقلاب شد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز به دليل همان مباني انحرافي فکري و جاهطلبي سران سازمان به سرعت در مقابل نظام اسلامي قرار گرفت و وارد فاز نظامي، ترور و مقابله با انقلابيون شد، که غائله 30 تير 1360 آنها در سطح شهر تهران نقطه اوج آن و ضربه ديگر اين فرقه به نظام اسلامي بود.
منافقين طي سالهاي اول انقلاب ، بيش از چند هزار نفر از مسئولان، روحانيان، پاسداران و مردم عادي كوچه و بازار را ترور و شرح تكتك آنها را در نشريات خود به عنوان سند افتخار درج کردند و مسئوليتش را برعهده گرفتند. در واقع در آن دوران، آنها يك جنگ تمامعيار را در داخل کشور تحميل کردند که در نهايت با مقابله نظام اسلامي، بقاياي سازمان با فرار از ايران و پس از ديدار مسعود رجوي با صدام حسين، به حزب بعث پيوسته و طي چند سال جنگ تحميلي بر ضدمردم ايران و نيز شيعيان و مردم كردستان عراق با نهايت قساوت جنگيدند و در بعضي موارد به قتل عام مردم بيگناه دست زدند.
طراحي و اجراي عمليات «فروغ جاويدان » يا همان عمليات «مرصاد» در روزهاي پاياني جنگ تحميلي در روزهاي آغازين مرداد ماه 67 يکي از بزرگترين خيانتها وجنايتهاي منافقين عليه مردم ايران بود.
در تيرماه 1367 زمانيکه جمهوري اسلامي ايران رسماً قطعنامه 598 را پذيرفت، رژيم صدام با تصور تضعيف توان دفاعي کشور، در تاريخ 31 تيرماه، مجدداً به خاك ايران حمله و از منطقه جنوب به سمت خرمشهر و اهواز پيشروي كرد که با حضور گسترده نيروهاي مردمي و ضدحملات موفق ايران، نيروهاي عراقي عقبنشيني كردند و رژيم عراق در اول و سوم مردادماه رسماً عقبنشيني خود را از جبهههاي جنوب و مياني و غرب كشور اعلام كرد، اما هم زمان عمليات مشترك عراق و سازمان منافقين از غرب کشور به سمت شهر اسلامآباد آغاز شد.
در همان ايام صدام حسين طي يک نطق تلويزيوني اعلام کرد: «بعد از مدتي خواهيد ديد که چگونه مجاهدين خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همينطور پيوستن مردم ايران به صفوف آنها را خواهيد ديد.» مسعود رجوي، سرکرده اين فرقه هم در شب آغاز عمليات «فروغ جاويدان» گفت: «بر اساس تقسيمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهيم رسيد… کاري که ما ميخواهيم انجام دهيم در حد توان و اشل يک ابرقدرت است؛ چون فقط يک ابرقدرت ميتواند کشوري را ظرف اين مدت تسخير کند.
نقطه اتکاي تئوريک گروهک منافقين، در اين عمليات، توهم فاصلهگيري مردم از نظام اسلامي و اميدواري به پيوستن مردم به آنها بود، اما غافل از اينکه مردم تصور مطلوبي از ايشان نداشتند و کمترين اعتماد ممکن به آنها در لايههاي فکري و تجربي ملت ايران وجود نداشت.
حضور گسترده نيروهاي مسلح و مردم در مناطق عملياتي در روزهاي پاياني جنگ، بهويژه در منطقه غرب کشور و در برابر منافقين در عمليات مرصاد نشان داد که مردم همواره در کنار نظام و مسئولان ايستادهاند و بهمحض احساس خطر، کماکان حاضر به بذل جان و مال خويش هستند.
پاسخ مثبت مردم به مسئولان براي حضور در جبهههاي جنگ پس از حمله ارتش عراق و گروهک منافقين، نشان داد که تحليل منافقين مبني بر عميق بودن شکاف ميان مردم و مسئولان غلط بوده و مسئولان کشور ـ بهويژه امام راحل ـ داراي نفوذ گسترده و عميق در ميان مردم هستند. توجه به اين مسئله مهم است که منافقان در مقاطع گوناگون تاريخ، همواره اسير تحليل و درک غلط رهبران خود بودهاند و همين غفلت آنان را ميتوان علت شکست منافقين در تمامي اقدامات گذشته و به ويژه عمليات مرصاد دانست.
پس از عمليات مرصاد نيروهاي منافقين در عراق درگير مسائل داخلي خويش شدند. اين جماعت، همزمان در اروپا و امريكا به فعاليتهاي سياسي و فرهنگي مشغول بودند. افتضاحات داخلي سازمان در عراق و سختگيريهاي شگفت آنها نسبت به اعتراضات و انتقادات داخلي، چندان در رسوايي اين سازمان مؤثر بود كه شرح آن از حد برون است.
با پيروزي مردم عراق عليه متجاوزين امريکايي وشکلگيري دولت مردمي و انقلابي در عراق، منافقين ديگر در اين کشور جايي نداشتند و لذا امريکاييها تلاش زيادي کردهاند که براي اين مزدوران جايي در جهان پيدا کنند که به جز کشور آلباني که تعدادي از آنها را پناه داده، بقيه روي دست امريکاييها در پايگاه ليبرتي ماندهاند لذا سازمان نفاق در پي يافتن حامي جديدي بود که نزديک شدن آنها به رژيم تکفيري آلسعود و حضور ترکي فيصل درگردهمايي گروهک تروريستي منافقين در شهر پاريس پايتخت کشور فرانسه در روز جمعه 18 تير و سخنراني در آنکه بر اساس روش گذشته، مشتي اتهامات عليه ايران را مطرح ساخت و در نهايت پايان جمهوري اسلامي را به زعم خود نويد داد، در اين راستا معنا پيدا ميکند.
با توجه به شرايط رو به اضمحلال منافقين، سعوديها با به مزدوري گرفتن منافقين در پي القاي اين هستند که بهرغم شکست از نيروهاي جبهه مقاومت وسرپنجههاي انقلاب اسلامي هنوز در برابر ايران برگهاي برنده در اختيار داشته و ميتوانند اين بار آشکارا و مستقيم با حمايت از مخالفان، ايران را هدف قرار داده و نظام اسلامي را سرنگوني نظام کنند، اما خيمه شب بازي منافقين در پاريس آنقدر افتضاح بود که حتي دشمنان تابلودار نظام اسلامي نيز آن را جدي نگرفته و مزدوري منافقين براي تکفيريهاي آلسعود را نقطه پايان عمر اين فرقه قلمداد کردند.
حق نمک!
محمدكاظم انبارلويي در رسالت نوشت:
زمستان سال 61 در کوران ترورهاي منافقين، در تبريز بودم. توفيقي دست داد شبي از شبهاي سرد تبريز به همراه برخي دوستان خدمت مرحوم استاد شهريار شرفياب شديم. نميدانم چه شد سخن از منافقين و شرارتهاي باند رجوي رفت. او به مناسبت شهادت شهيد بهشتي و شهداي هفتم تير و شهداي محراب و نيز شهادت باهنر و رجايي سرودههاي خود را آورد و با همان صداي مخملي و گيراي خود آن را خواند. از منافقين فوق العاده عصباني بود و دل پُري داشت، قطعه شعري را اين گونه شروع کرد:
از چه حق نمکي ياد کنيم
که نباشد به جگرهاي کباب
حزب جمهوري اسلامي ما
کربلا چه عجيب و چه عجاب
با بهشتي شهيد مظلوم
داغ هفتاد و دو تن لبّ لباب
باهنر رفت و رجايي عزيز
خون بخشکد، نه خشکد خوناب
چه صدوقي، چه دستغيب
که از بدايت به نهايت آداب
شرح استاد مطهر تنها
نتواند داد به صد جلد کتاب
شرح اين تذکره عوفي خواهد
که نويسد به لباب الالباب
قرن ها بايد از اين عاشورا
روضه و مرثيه سازند اعقاب
***
سالگرد عمليات مرصاد و بر باد رفتن روياي منافقين در عمليات فروغ جاويدان به بهانه برپايي حکومت شرک و کفر و نفاق در ايران است. منافقين، نمکناشناسترين فرقه وابسته به کفر و استبداد جهاني هستند. آنان جماعتي بودند که قبل از انقلاب نان مبارزه با امپرياليسم را ميخوردند اما بعد از انقلاب به استخدام سيا درآمدند و رو در روي ضد امپرياليستيترين انقلاب معاصر ايستادند. آنان در حق مردم نمکنشناسي کردند. ميخواستند نمک بخورند، نمکدان را بشکنند.
آنان دست خود را به خون 17 هزار مسلمان ايراني آلودند و بعد رفتند عراق تمام قد پشت ارتش بعث و صدام عفلقي ايستادند. در پشت جبهه به جاسوسي و خيانت به ملت مشغول بودند و در جبههها در کنار رژيم بعث، دشمنان قسم خورده ايران را ياري ميکردند. منافقين قبل از مرصاد در دو عمليات آفتاب در “فکه” و چلچراغ در “مهران” در فروردين و خرداد 67 آزمون رسوايي از خباثت و مزدوري و وطنفروشي دادند.
خداوند بزرگ به برکت اخلاص امام (ره) و پايداري ملت چنان با منافقين مکري فرمود که تاکنون هيچ فرقه تبهکاري چنين مکري را تجربه نکردهاند؛ “و مکروا و مکرالله والله خيرالماکرين”.
منافقين، مشتي تبهکار و روسياه بودند که اختيار خود را به دست کسي سپردند که دچار ساديسم جنسي بود. او شب ها با راه انداختن حرمسرا به بهانه ارتقا و انقلاب ايدئولوژيک دست تعرض به ناموس صدر و ذيل فرقه برد. او پس از قطعنامه 598 بايد از شرّ بخشي از فرقه که بيشتر نانخور بودند، راحت ميشد، لذا آنان را روانه قتلگاه مرصاد کرد.
عمليات فروغ جاويدان براي سرکرده منافقين يک قمار تمام عيار سياسي و نظامي بود. او جان 2500 نفر از فرقه را در يک روز گرفت و تن رنجور 1500 نفر ديگر از اعضاي فرقه را زخمي کرد. تعداد زيادي با سيانور خودکشي کردند و اين عاقبت جماعتي بود که به ملت خود پشت کردند و داغ ننگ نمک نشناسي و وطنفروشي و جاسوسي را به پيشاني داشتند.
جا دارد ياد سپهبد شهيد صياد شيرازي را در عمليات مرصاد گرامي بداريم که ضربه کاري را او و رزمندگان هوانيروز به ستون سرمست منافقين که در جاده اسلامآباد به طرف کرمانشاه سرازير شده بودند، در تنگه مرصاد (چارزبر) وارد کرد.
آمريکاييها در دو جنگ خليج فارس عليه صدام، خاک عراق را با بمب شخم زدند. آنها بارها به بغداد حمله کردند، ارتش بعث را با سيلي از کويت بيرون راندند و نهايتا صدام حزب بعث همپيمان با آمريکا و رژيم صهيونيستي در جنگ 8 ساله پس از پذيرش صلح و اجراي قطعنامه 598 روي دست آمريکاييها مانده بود و نميدانستند با او چه کنند. او سرنوشت شومي پيدا کرد. اما منافقين در همه ايام پس از قطعنامه که بغداد زير ضربات ائتلاف آمريکايي بود صداي ترقهاي را در اشرف نشنيدند و به عنوان متحد صدام مصون از هر گونه تعرض بودند! معلوم شد منافقين به اصطلاح ضد امپرياليسم در استخدام آمريکا و در اجاره حزب بعث و صدام بودند.
***
نشست اخير منافقين در پاريس يک رونمايي از فعاليت جديد منافقين بود. منافقين امروز همچنان در استخدام پنتاگون و سيا هستند که به اجارهنشيني رژيم سعودي رفتند. جيره جنگي و غذايي منافقين تا ديروز به عهده صدام بود، امروز سعودي ها آن را قبول کردند. سعودي ها
مرگ رجوي را در نشست پاريس اعلام کردند. معلوم شد رجوي 7 سال پيش به دليل افراط در مسائل جنسي، ايدز گرفته و مرده است و خبري از او نيست. فرقه را به يک زن روسياه سپرده است که کار اصلي او تدارک و تنظيم برنامه حرمسراي مسعود رجوي بود.
28 سال است از شکست منافقين در عمليات مرصاد ميگذرد. کادرهاي ترور آنها پير و فرتوت شدهاند و اغلب آنها در مرصاد به جهنم رفتند اما آمريکاييها و سعوديها امروز انتظار دارند ماشه ترور و عمليات تروريستي را با انگشت منافقين در ايران بچکانند. بايد ديد نسل جديد منافقين که در خارج از کشور در عراق و اروپا و آمريکا سالها در عيش و نوش و فساد اخلاقي غوطه ورند قادر به چکاندن ماشه ترور هستند؟ منافقين حال عمليات ندارند، ترجيح ميدهند در رخنه، نفوذ و جاسوسي خدمات خود را استمرار ببخشند، اما آمريکاييها و سعودي ها ميگويند فصل، فصل ترور و تروريسم است. بايد ديد پاسخ منافقين و استعداد آنان در پذيرش اين درخواست چيست؟
از نظر ملت ايران، منافقين مرده اند ولو اينکه بتوانند صدايي از خود به کمک سعودي ها و آمريکاييها درآورند. تاريخ معاصر، انقراض آنها را در مرصاد ثبت کرده است. جماعتي که از اين فرقه ماندهاند يک جماعت خوشنشين شهوت پرست هستند که تنها هزينه براي اربابانشان دارند و درآمد آنها براي آمريکا و سعودي ها جز رسوايي نيست.
رشد صادرات غیرنفتی نویدبخش اقتصاد مقاومتی
یحیی آل اسحاق در ایران نوشت:
افزایش 21 درصدی صادرات غیرنفتی کشور در چهار ماهه اول امسال نسبت به مدت مشابه سال قبل و در وضعیتی که اقتصاد کشور مواجه با مشکلات فراوانی است و به نوعی در وضعیت رکود به سر میبریم نشانه خوبی برای این است که برخی از مسائل اساسی اقتصاد در حال حل شدن است. یکی از مهمترین مشکلات کنونی واحدهای تولیدی کمبود تقاضا و به تبع آن کاهش فروش است. تحریک تقاضا از طریق استفاده از بازارهای صادراتی و نقاط هدف در کشورهای مختلف یکی از مهمترین ابزارهای حل این مشکلات مربوط به رکود حاکم بر اقتصاد محسوب میشود.
در عین حال مسأله رشد صادرات غیرنفتی کشورمان را از منظر دیگری نیز میتوان مد نظر قرار داد. یکی از مهمترین بندهای سیاستهای ابلاغی اقتصاد مقاومتی بر تولید صادرات محور تأکید دارد. تجربیات بعد از انقلاب نشان میدهد که اقتصاد ما وقتی رونق و شکوفایی را تجربه خواهد کرد که تولید بر صادرات متکی باشد. از جهت دیگر تأکید بر برون گرایی همراه با درون نگری که در سیاستهای ابلاغی اقتصاد مقاومتی مورد تأکید قرار گرفته است، نشانه دیگری از لزوم توجه به محوریت صادرات در اقتصاد است. از این منظر میتوان گفت که اگر بخواهیم اقدام و عمل را در اقتصاد مقاومتی مورد توجه قرار دهیم باید هم به برون گرایی در اقتصاد و تمرکز ویژه بر افزایش تولید و صادرات توجه کنیم و هم از ظرفیتها و توانمندیهای داخلی برای رشد و توسعه اقتصاد بهره ببریم. افزایش حجم صادرات غیرنفتی در 4 ماهه نخست امسال در مقایسه با 4 ماهه نخست سال 94 را میتوان نشانهای از اقدام و عمل در چارچوب اقتصاد مقاومتی دانست.
از جنبه دیگر هم میتوان افزایش صادرات غیرنفتی کشور را مد نظر قرار داد. واقعیت این است که مسأله صادرات کالای غیرنفتی و مخصوصاً کالای صنعتی جزو اولویتهای رشد و توسعه ایران و البته هر کشور دیگری محسوب میشود.
هر چه ما بتوانیم از خام فروشی فاصله گرفته و تولیدات صنعتی خود را به بازارهای بینالمللی عرضه کنیم، میتوان امیدوار بود که اقتصاد بیش از پیش در مسیر توسعه حرکت کند. وقتی این وضعیت بر اقتصاد حاکم باشد، نشان دهنده این است که کیفیت و قیمت تمام شده کالا زمینه رقابت بینالمللی محصولات تولیدی ایران را فراهم خواهد آورد. البته در این میان باید به آمارهای جزئی مربوط به افزایش صادرات غیرنفتی هم توجه کرد. اینکه در چه حوزههایی این افزایش رخ داده است و گروههای کالایی مختلف چه نقشی در این میان ایفا کردهاند، میتواند تجربه خوبی برای بینالمللی کردن اقتصاد ما به حساب آید. مخصوصاً اینکه با پالایش دادههای تجاری گروههای مختلف کالایی، میتوانیم زمینه را برای سرمایه گذاری در بخشهایی که دچار ضعف هستیم فراهم کنیم. به صورت کلی افزایش 21 درصدی صادرات غیرنفتی کشور را نشانه مثبت و خوبی برای اقتصاد ایران و بخصوص در شرایط کنونی که اقتصاد چالشهای زیادی را تجربه میکند میدانم.
آتش بر جان آب
قاسم تقیزادهخامسی در شرق نوشت:
برخی سنگنوشته داریوش را که در آن خشکسالی و دروغ دو عامل ناامنی کشور قلمداد شده است، بهانه کردهاند تا دوره هشتسالهای که آتش بر جان آب افکنده شد و بحران آب را یکی از تهدیدات جدی کشور کرد، پنهان کنند به این امید که سابقه خشکسالی این سرزمین دوهزارو٥٠٠ ساله جلوه کند! هشتسالی که ٧٠ میلیارد مترمکعب آب شیرین فسیلی هزارانساله ایران با توجیه ایجاد شغل برای کشاورزان، فدای تولیدی شد که یا کشاورز انگیزه برداشتن آن محصول را نداشت یا سودش نصیب دلالان و واسطهگران شد و دودش در چشم روستانشینان رفت!
ساختار آب، چنان درهمپیچیده شده است که بهرهبرداران تمایلی به مشارکت ندارند و صاحبان آب هم برای واگذاری تلاش نمیکنند و کشور از «حکمرانی خوب» در مقوله آب محروم شده است. کشورهای همسایه برای جمعآوری آب تلاش میکنند و بیش از ما آبهای رفته را به جوی خود برمیگردانند تا آنجایی که هیرمند که روزگاریماهی فراوان داشت، اکنون برهوت شده است و تالابهای سرزمینی، آبی در بساط ندارند.
اینها در کنار آمار و ارقام تأسفبارتر نشانگر تهدیدی جدی است که همه آن را حس میکنند؛ اما چرا مردم نسبت به آن حساسیت نشان نمیدهند و هرچه مسئولان ذیربط تلاش میکنند، نتیجه عکس میگیرند؟! چون صیانت از منابع آبی نیازمند «محیط اجتماعی» است و اگر در جامعهای احساس زوال اجتماعی حاکم شود، «انفعال» و «تقدیرگرایی» جای خود را به «اعتماد» میسپارد و هرچه برای کاهش مصرف آب و برق استمداد میطلبند کمتر لبیک میشنوند؛ سکوتی که فضای ادراکی جامعه از «همراهی» با آنان را نشان میدهد.
درست مانند روزهای تعطیل که هرچه پیام داده میشود جادهها شلوغ است و گنجایش سفر ندارد، شهروندان کار خود را میکنند حتی اگر مسير چهارساعته را در٢٠ ساعت طی کنند! این را میتوان به افزایش کنش امیال فردی نسبت به جمعی تعبیر کرد. اما آب سرمایه ملی است و مقولهای متفاوت با سفر است.
آمارهای تکاندهندهای از شکستهشدن رکورد مصرف آب و برق در روزهای اخیر در سراسر کشور اعلام شده است. حیات نسل آینده در گرو نحوه مصرف و نگهداری آب است و مشارکت در کاهش مصرف، آبی بر آتش خواهد بود که تأثیر جمعی آن میتواند شعلهاش را بیرمقتر کند؛ همانطوری که با نوشیدن هر جرعه آب، یادی از «تشنهلب کربلا» میکنیم که برای احیای عدالت شهید شد، خوب است فرزندانمان را نیز به یاد آوریم که دیگر دسترسی به آب شیرین ندارند و نسل ما را محکوم خواهند کرد. این یادداشت، حکایت همان سخنوری است که به منبر رفت و گفت خدا پدرتان را بیامرزد اگر یک گام به جلو بیایید و وقتی همگی جلوتر آمدند، از منبر پایین آمد و گفت: همه حرف من برداشتن همین یک گام بود که به همت کنش جمعی در مقابل میل فردی برداشته شد. صرفهجویی در آب و برق نیازمند این گام است!
انزواي ايران توهم عربستان
صباح زنگنه در ایران نوشت:
سران كشورهاي اسلامي كه برخي از كشورهاي عربي مانند مصر، امارات، بحرين و عربستان آن را تشكيل میدهند، در اجلاس پيشين اتحاديه عرب در پي حمله به سفارت عربستان به محكوميت ايران پرداخته و سپس به تشكيل كميتهاي براي انجام اقدامات احتمالي ايران در آينده بسنده كرد! اما ملاحظه شد كه پيگيري حمله به سفارت رياض در تهران و مشهد در سطوح مختلف چندان ديده نشده است.
اما روز گذشته به مناسبات تشكيل اجلاس سران عرب در نواكشوت پايتخت موريتاني باز هم سران عرب مانند گذشته دست به صدور بيانيه عليه ايران زدند. بنابراين اين يك مساله تازهاي نبوده و ادامه همان روند قبلي است. تاكيد هيات كشورهاي عربي نيز بر اقدامات ايران در منطقه بسيار واضح است، اين كشورها عملا تحت سلطه و مديريت عربستان قرار گرفتند و با بازيهاي عربستان عليه ايران كوك میشوند.
بر اين اساس اگرچه علت تبعيت بحرين به عنوان يك كشور كوچك عربي از عربستان میتواند عدم درآمد كافي اين كشور باشد اما بايد نسبت به پيروي امارات و مصر از عربستان همچنان تاسف خورد! بنابراين صدور بيانيه ضد ايراني در موريتاني توسط مصر، امارات، بحرين و در راس آن عربستان در موازي با رويكرد سعوديها نسبت به رژيم صهيونيستي، عاديسازي روابط با اين رژيم غاصب و حتي دادن جايگاه به تل آويو در اداره امور حج و واگذاري مسئوليت امنيت حرم در رياض است.
بنابراين اين دو خط به موازت هم پيش میروند؛ يك خط در اعتراض به اقدامات مطلوب و ضد تروريستي ايران در منطقه و جريان دوم نزديكي با رژيم صهيونسيتي و واگذاري حرم شرفين به اين رژيم است. اما آيا اين بيانيه میتواند در سطح سازمان ملل و شوراي امنيت قابل طرح باشد؟! به نظر بعيد است. اين اقدام بيشتر عكس العمل عربستان نسبت به عاديسازي روابط ايران با جهان به ويژه كشورهاي شوراي امنيت سازمان ملل است.
عربستان ملاحظه كرده كه مهمترين دستاورد برجام عاديسازي روابط تهران با غرب و همچنين تغيير فضاي بينالمللي نسبت به جايگاه ايران است. لذا دست به هر اقدامي میيازد تا جايگاه ايران را در اذهان عمومي منطقه زير سوال ببرد. ايران بايد در مقابل همچنان به مسير خود ادامه داده و با اعلام سياستهاي كلي خود مبني بر تنش زدايي و آمادگي براي همكاري منطقهاي و بينالمللي بر اساس حفظ احترام متقابل و حفظ حقوق ملتها در تصميمگيري، عدم دعوت از قدرتهاي بزرگ براي تغيير رژيمها يا مخالفت با تروريسم در تامين مالي، پايبندي خود را به آنها مجددا مورد تاكيد قرار داده يا روابط خود را با كشورهايي كه به خطر تروريسم پي برده، درك درستي از شرايط منطقه و جهان داشته، در دام بازيهاي عربستان نيافتاده و حاضر به سقوط در باتلاق اقدامات عربستان نشدند، درجهت بازگشت ثبات به منطقه و خروج تروريستها افزايش دهد.
محك تجربه در مبارزه با فساد
در سرمقاله روزنامه اعتماد آمده است:
قضيه فيشها موجب شد كه برخي رسانههاي اصولگرا از نوع تندروهاي آنان خيلي ذوقزده شده و به قول معروف عليه دولت دور بردارند، ولي در همين فاصله دو اتفاق جالب افتاد و نشان داد كه درهاي اين رسانهها همچنان بر پاشنه سابق ميگردد و نبايد انتظار داشت كه در مبارزه با اين موارد جدي باشند.
نخستين مورد مربوط به پرونده يك آقازاده است كه رقم بسيار كلاني برنج از دولت خريداري كرده است و فرصتي گرفته تا پول را مسترد دارد و براي اين كار ملك چند ميلياردي پدرش را وثيقه اين بدهي قرار داده است ولي حالا به قول معروف دبّه درآورده و مدعي است كه برنجها را گران خريده است.
تا اينجاي مطلب چيز جديدي نيست ولي هنگامي كه يكي از خبرگزاريهاي اصولگرا گزارشي را منتشر ميكند كه به نوعي بوي دفاع مطلق از آقازاده خريدار در اين گزارش به مشام ميرسد قضيه فرق خواهد كرد. توضيحات انتقادي ما در داخل پرانتز و در داخل گزارش آمده است.
خبرگزاري اصولگرا گزارش ميدهد: ماجراي ارتباط آقازاده با برنجهاي موسوم به آلوده (ارزشگذاري مثبت براي فرد بدهكار و پذيرش بيدليل ادعاي بدهكار و زير پاگذاشتن اصول حرفهاي در تدوين خبر)
ماجراي فروش برنجهاي تاريخ مصرف گذشته شركت بازرگاني دولتي موسوم به «برنج آلوده» با به ميان آمدن پاي اين آقازاده به عنوان بدهكار و …
تهديد بازرگاني دولتي براي به اجرا گذاشته شدن وثيقه او ابعاد جديدي پيدا كرده است. (تازه معلوم شد برنج آلوده نبوده تاريخ مصرفش گذشته كه اين هم نادرست است.)
اين خبرگزاري مينويسد: شركت بازرگاني دولتي ايران اواخر سال ٩٣ اقدام به فروش ترهيني برنج به چند شركت كرد كه از قضا يكي از شركتهاي خريدار برنج به نام […] است.
براساس اين گزارش: اين فرد كه چند سالي است وارد يك فعاليت توليدي شده است قريب به ٢٠ ميليارد تومان برنج از شركت بازرگاني دولتي ايران خريداري كرده ولي با گذشت حدود يك سال و نيم هنوز موفق به بازپرداخت پول برنجها به شركت بازرگاني دولتي نشده است. (موفق به پرداخت نشده يعني خارج از اراده خودش بوده است و اين نيز نگاه جانبدارانه در گزارش است.)
در عين حال يك مقام آگاه اطلاعاتي را درباره جزييات فروش برنجهاي در آستانه اتمام تاريخ مصرف به چند خريدار، ارايه كرد. (اين ديگر نهايت جانبداري است كه يك مقام اطلاعاتي! و آگاه كه نامش نيامده عليه دولت حرف زده آن هم در يك موضوع تجاري عادي. با اين حساب حتما فروشنده بايد دادگاهي هم بشود!)
برنجهاي داراي تاريخ مصرف رو به اتمام بازرگاني دولتي كه به ١٣٠ هزار تن ميرسيده است در حالي به شركتهاي خريدار عرضه ميشود كه اين شركت پيشتر براي فروش آن به برخي دستگاههاي دولتي مثل سازمان زندانها و دانشگاهها و حتي عرضه در بورس تلاش ميكند و اين تلاشها هيچ نتيجهاي نميدهد. بنابراين تصميم بر اين ميشود با دريافت وثيقه و روش ترهيني به شركتها و افراد متقاضي واگذار شود. (ظاهرا مقامات دولتي حمله كردهاند و اين فرد را براي خريد برنجهاي بادكرده و بنجل خود دستگير و تحت فشار قرار دادهاند!)
اين مقام آگاه تصريح كرد: به علت عدم كيفيت كالاي تحويلي و ركود بازار وي كه داراي يك كارخانه صنايع غذايي است و با هدف تامين سرمايه در گردش اقدام به خريد و فروش محموله برنج از بازرگاني دولتي كرده است، برنج تحويلي را در نهايت با ضرر ٥ ميليارد و ٦٠٠ ميليون تومان به فروش ميرساند.
به گفته اين منبع مطلع چهار خريدار برنجهاي بيكيفيت بازرگاني دولتي اقدام به شكايت از اين سازمان كردهاند كه اين فرد يكي از آنهاست. (جالب است كه بقيه خريداران را هم وارد ماجرا كردهاند تا بلكه آقازاده مشكلشان حل شود و بقيه هم به نان و نوايي برسند.)
اظهارات اين مقام آگاه داراي جزييات و مستندات بيشتري است كه در صورت نياز همراه با پاسخ حقوقي بازرگاني دولتي روزهاي آينده منتشر ميشود. (ظاهرا وكيل مدافع آقازاده هم اينقدر كه اين خبرگزاري اصولگرا در مقام دفاع از اوست كوشا نيست).
گويي كه اين گزارش از سوي وكيل اين آقازاده محترم تنظيم شده است. ما در مقام تاييد و رد ادعاهاي كسي نيستيم اينها را بايد مراجع قانوني رسيدگي كنند ولي اين خبرگزاري اصولگرا تاكنون از خود نپرسيده كه اگر يك رسانه ديگر چنين كاري را ميكرد به چه اتهاماتي متصف ميكردندش؟ جالب اينكه كسي نميپرسد كه چرا آقاي خريدار در همان زمان متوجه بالا بودن قيمت يا تفاوت كيفيت برنج خريداري شده نشده است؟ مگر بچه غيرمميز است كه اين رقم كلان را بدون اجازه بزرگتر بخرد؟ به علاوه اگر خريدار به هر دليلي سود كلاني ميكرد، آيا ديناري از آن را به فروشنده پس ميداد كه اكنون چون ضرر كرده (البته اين ادعاست) ميخواهد از پرداخت پول مردم استنكاف كند؟ تجارت فعاليت با خطر است. در بسياري از مواقع سودآور است و حتي سودهاي كلان دارد و در برخي از موارد اندك هم؛ ضرر دارد. قرار نيست كه سودهاي كلان به نفع خريدار و تاجر باشد، ولي هنگام ضرر احتمالي، آن را به فروشنده منتقل كنند؟ اگر كساني نسبت به ارقام فيشها حساس هستند، به طريق اولي بايد نسبت به اين مبالغ كلان حساستر باشند. زمزمه بخشيدن بدهيهاي مذكور به دليل اينكه او آقازاده بوده، خطرناك است. همين كه خانههايي به ارزش اين ارقام كلان دارند يا ميتوانند وارد خريد و فروشهايي تا اين حد بالا شوند، نشان ميدهد كه وضع اقتصادي آنان توپِ توپ است. شايد اگر كسي پيگيري كند بتواند ريشه تهيه و انتشار چنين گزارشهايي را درآورد و اينكه چه هزينههاي غيرمتعارفي صرف تهيه و انتشار آنها ميشود.
مورد دوم، موضوع نوشتن چك از سوي سعيد مرتضوي به حساب بابك زنجاني با رقمي معادل دو ميليارد ين ژاپن اضافهتر بر مبلغ قرارداد است. در گزارش به نقل از وكيل شاكيان آمده است كه:
«در قرارداد عدد ٨٠ ميليارد ين ژاپن تعيين شده اما رقم چكهاي صادرشده ٨٢ ميليارد ين است؛ يعني در همين مرحله هم دو ميليارد بيش از آنچه لازم بوده، از حساب سازمان تامين اجتماعي چك صادر شده؛ ببينيد ما اينجا با بهخطر انداختن منافع گروه زيادي از مردم كشور روبهرو هستيم. اينكه بهراحتي دو ميليارد ين بيشتر از آنچه حتي در قرار بين دو نفر هم گذاشته شده، خرج ميشود. آقاي مرتضوي گفتهاند كه من خسته بودم و آخر شب بود؛ بنابراين سهو قلم پيدا كردم. اما شما فكر كنيد كه اين سهلانگاري در يك مورد فقط دو ميليارد ين از داشتههاي بيمهشدگان را بر باد داده است. معاون مالي وقت سازمان به رسانهها گفتهاند كه آقاي مرتضوي ساعت ٢٢ از من خواستند به همراه دستهچك سازمان به دفترش بروم و اعدادي را روي كاغذ نوشتند و از من خواستند برابر با همين ارقام چك صادر كنم كه پنج فقره چك نوشتم و تحويل دادم.»
اگر شما مطلبي درباره اين اتفاق را در رسانههاي افراطي اصولگرايان در رد و تخطئه اين اقدام مرتضوي، رييس سازمان تامين اجتماعي در دولت احمدينژاد ديديد، آن را منعكس كنيد تا ديگران هم مطلع باشند. مساله فقط نوشتن رقم دو ميليارد اضافه در چك نيست. كساني كه سروكارشان با دستگاههاي دولتي افتاده ميدانند كه ارقام چكهاي چند صد هزار توماني هم آنقدر بالا و پايين ميشود كه يك ريال كم و زياد نشود، حال چگونه يك نفر در موقعيت خستگي و نصف شب چك صادر كرده و دو ميليارد ين هم بيشتر نوشته است؟ درِ ذيحسابي و حسابداري چنين موسسهاي را بايد گِل گرفت.
اصولا بايد پرسيد كه چرا خستگي هميشه موجب غش كردن به يك طرف ميشود؟ چرا به جاي نوشتن دو ميليارد اضافه، دو ميليارد كمتر ننوشته است؟ به علاوه نويسنده چك خسته بوده متوجه نشده است، آيا گيرنده چك هم خسته بوده؟ خوب روشن است كه ماجرا چيست؟ چگونه ممكن است براي ردوبدل كردن يك رقم جزيي دهها سند بايد امضا كرد و دهها نفر بايد آن را پاراف كنند، ولي براي چنين معامله كلاني، ساعت ١٠ شب به بعد دست به كار انجام معامله ميشوند؟
البته مساله آقاي سعيد مرتضوي نيست، او كه بايد پاسخگوي پروندههاي خود باشد، هرچند ممكن است تا چند دهه ديگر رسيدگي به اين پروندهها طول بكشد! ولي مساله اصلي اصولگراياني است كه موضع ضد فساد ميگيرند و نسبت به فيشهاي حقوقي كه حداقل از منظر رسمي قانوني بودهاند، معترض هستند ولي در برابر اين تخلفات سكوت پيشه ميكنند، سهل است كه در مقام مالهكشي و دفاع از فساد برميآيند