شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
صفحه اول » اجتماعی و سیاسی » “اسلام کاظمیه” می آمد و کناردکترامینی مینشست وخاطراتی راکه او دیکته میکرد مینوشت

“اسلام کاظمیه” می آمد و کناردکترامینی مینشست وخاطراتی راکه او دیکته میکرد مینوشت

این “خاطرات” در کیهان لندن  منتشر میشد. البته “اسلام کاظمیه” گاهی هم مطالبی را به تشخیص خودش در حین نوشتن کم و زیاد میکرد.به همین دلیل آن خاطرات منسوب به دکترعلی امینی منتشره شده درکیهان  خیلی اصالت ندارد.

خوانشي انتقادي از زندگي و زمانه دكتر ‌‌علي اميني درگفت وگوي «جوان» با دكتر‌ ايرج اميني – بخش نخست

مصاحبه کننده و نویسنده : محمدرضا كائيني. منبع جوان آنلاین (اطلاعات سپاه پاسداران)

 

در چند سال اخير، اثري با عنوان«بربال بحران» به بازار نشر راهي گشت كه روايت دكتر ايرج اميني فرزند دكتر علي اميني از زندگي و زمانه پدرش به شمار مي‌رفت.اين گفت‌وشنود تحليل‌هاي دكتر ايرج اميني درباره نقش‌آفريني پدر در تاريخ معاصر ايران است.

در چند سال اخير، اثري با عنوان«بربال بحران» به بازار نشر راهي گشت كه روايت دكتر ايرج اميني فرزند دكتر علي اميني از زندگي و زمانه پدرش به شمار مي‌رفت. استقبال از كتاب در ايران نمايان بود تا جايي كه به چاپ‌هاي متعدد نيز رسيد. با اين همه به نظر مي‌رسد آنچه نويسنده در اين اثر نگاشته، تنها بخشي از خاطرات و دانسته‌هاي اوست و او از منش برخي چهره‌هاي شاخص دربار از جمله اشرف پهلوي و نيز هزارتوي سياست خارجي در ايران ِآن روز، خاطرات وگفتني‌هايي شنيدني دارد. آنچه در اين بخش و نيز بخش دوم گفت‌وشنود با دكتر ايرج اميني مي‌خوانيد، تنها تحليل‌هاي او درباره نقش‌آفريني پدر در تاريخ معاصر ايران است كه به مناسبت سالروز آغاز صدارت دكتر علي اميني به حضورتان تقديم مي‌شود. اميد آنكه محققان و تاريخ‌پژوهان را به كار‌ آيد.

شما غير از كتابي كه در ساليان اخير درباره پدرتان منتشر كرده ايد‌، كار ديگري درباره دكتر اميني انجام نداده‌ايد يا نمي‌خواهيد انجام بدهيد؟
خير، در همين كتاب «بر بال بحران» هم تا جايي كه توانستم، سعي كردم بي‌طرفانه و مستند به اسناد مختلف، سخن گفته باشم. هرآنچه را لازم مي‌دانستم نوشته‌ام. منتها دراين اثر درباره فصل آخر زندگي ايشان، كمتر صحبت كرده‌ام. من بعد از انقلاب، علاقه‌اي نداشتم که پدرم نقش اپوزیسیون را بازی کنند. مي‌توانستند اپوزيسيون باشند، ولي لازم نبود كه جبهه نجات درست كنند و از امريكا كمك مالي بگيرند! اين كارها را به صلاح نمي‌ديدم. ايشان علاقه‌مند بودند فعال بمانند، ولي من موافق نبودم.يعني علاقه‌اي به بازنشستگي نداشت؟
عملاً در زمان شاه 17 سال بازنشسته بودند! به هرحال درآن دوره دوست داشت كه فعاليتي انجام دهد.

خوب است از همين نقطه شروع كنيم و نهايتاً در پايان گفت‌وگو به آن بازگرديم. ارزيابي شما از تشكيل «جبهه نجات» از سوی پدرتان چيست؟ چون همانطور كه اشاره كرديد در كتابتان هم در اين‌باره‌ مطلبي ننوشته‌ايد، در حالي كه داوري فرزند دكتر اميني درباره اين بخش از زندگي ايشان مهم است؟
در كتابم ننوشته و جايي هم نگفته‌ام، چون مثلاً مجاهدين خلق را اپوزيسيون مي‌دانم، ولي پدرم و طرفداران دكتر مصدق در خارج را اپوزيسيون نمي‌دانم! گروه‌هاي اپوزيسيون‌ كه در خارج هستند، در رقابت‌هاي بين خودشان حرف‌هايي را مي‌زنند. از اين نوع اپوزيسيون خوشم نمي‌آيد كه مثلاً به عده‌اي فحش بدهند يا نق بزنند. از نظر من اين كارها ايفاي نقش يك اپوزيسيون واقعي نيست. اپوزيسيون بايد چيزي را ثابت و در كنار آن چيزي پيشنهاد كند. اپوزيسيون بايد سازنده باشد كه البته ما هيچ‌كدام بلد نيستيم اين كار را بكنيم. دكتر اميني هم واقعاً اهل اين كار نبود، نه او بلكه به نظر من تيپ‌هايي مثل قوام‌السلطنه و دكتر مصدق هم اهل اين كار نبودند.

در آن زمان كه پدرتان فعال و پيگير اين كار بود، با خودش در اين باره صحبتي داشتيد و احياناً نظرات انتقادي خودتان را با وي در ميان مي‌گذاشتيد؟
خودم تقصيركار هستم، چون مي‌توانستم در آن موقع به ايشان بگويم اين كار را نكنيد، ولي مي‌ديدم ايشان مي‌خواهند فعاليتي كنند و به هر حال 17 سال كنار گذاشته شده بودند. آن هم كنار گذاشته شدني كه به‌جز ماه‌هاي آخر منتهي به انقلاب، فعاليتي نمي‌توانست بكند. علاقه‌مند بودند فعاليتي كنند و يادم است تقريباً تا سه چهار سال قبل از پايان عمرشان مشغول اين كار بودند.

سؤالم اين بود كه همين ديدگاهي كه الان درباره رفتارهاي «جبهه نجات» داريد، با خودشان در ميان مي‌گذاشتيد؟ احياناً چه جواب‌هايي مي‌دادند؟
در مجموع اين اپوزيسيون برايم حالت مسخره‌اي داشت! مثلاً «شوراي مشروطيت» تعيين شده بود! جلسه‌اي در واشنگتن داشتند و نهايتاً اختلافات داخلي‌شان بيشتر نمايان مي‌شد تا اراده‌ مبارزه با جمهوري اسلامي! اگر طنزنويس بودم از كارهايشان مي‌توانستم آثار زيبايي خلق كنم!

درباره منابع تأمين مالي جبهه نجات و دعوايي كه آخر سر در مورد تصاحب اين منابع مالي پيش آمد، حرف و حديث زياد است. شما چه اطلاع و برداشتي از اين قضيه داريد؟
ما اصولاً در ايران درباره خيلي چيزها اغراق مي‌كنيم. در اينكه«جبهه نجات» از امريكا كمك مي‌گرفت، شكي نيست، همان‌طور كه آقاي بختيار از عراق و عربستان سعودي كمك مي‌گرفت. آقاي دريادار مدني هم كه اوايل كوچك‌ترين كمكي از امريكا نمي‌خواست، بالاخره ناچار شد از امريكا کمک بگيرد! ولي ارقام آن چيزي نبودند كه اعلام مي‌شدند.

به عربستان اشاره كرديد. آيا جبهه نجات با عربستان سعودي هم ارتباط مالي داشت؟
«جبهه نجات» ارتباطي با عربستان و عراق نداشت، اما گروه بختيار داشت. عربستان از طريق تشكيلاتي كه آقاي جعفر رائد در رأس آن بود، به بختيار كمك مي‌كرد. دقيقاً نمي‌دانم چه كسي چقدر مي‌گرفت، ولي عربستان سعودي قطعاً به آنها كمك مي‌كرد.

دكتر اميني در افواه، بسيار به گرايش به امريكا معروف شد. از منظر شما اين انتساب چقدر واقعي است؟ ما مي‌بينيم وقتي شاه آن 200 هزار دلار را از كندي مي‌خواهد، او مي‌گويد شرطش اين است كه دكتر اميني نخست‌وزير شود! اين ارتباط چگونه شكل گرفت و حد و مرز آن چقدر بود؟
اطلاعاتم درباره اين قضيه يك‌سري اطلاعات كلي است و به عنوان فرزند ايشان، اطلاعات ريز و خاصي ندارم! اساساً از زمان قوام‌السلطنه به بعد، گرايشي وجود داشت كه امريكا را وسط بياورند تا بين امريكا، انگليس و روسيه در ايران تعادلي ايجاد شود. سياست ايران در قرن نوزدهم به بعد دستخوش اراده روسيه و انگليس بود و هميشه اين گرايش وجود داشت كه قدرت سومي وارد ميدان مي‌شود كه بين اينها تعادل ايجاد شود. دكتر اميني هم همفكر قوام‌السلطنه بود و فكر مي‌كنم گرايش به امريكا از آنجا شروع شده است. از طرف ديگر ايشان برخلاف دكتر مصدق كه آرمان‌گرا بود، آدم واقع‌گرايي بود…

به معناي عملگرا؟
بله، در نتيجه تشخيص داده بود بهترين كشوري كه مي‌شود از او كمك گرفت، امريكاست. علاوه بر اين همان‌طور كه گفتم با قراردادهاي سنتو و كنسرسيوم هم كاملاً موافق بود، قبلاً هم كه سفير ايران در امريكا بود. به نظر من خيلي درست نيست كه مي‌گفتند دكتر اميني را امريكايي‌ها به شاه تحميل كردند…

گفته مي‌شود دكتر اميني در مقطعي كه در امريكا بود روابط نزديكي با مقامات امريكايي، از جمله خود كندي داشت. به همين دليل وقتي كندي رئيس‌جمهور شد، علاقه‌مند بود دكتر اميني نخست‌وزير ايران شود. آيا درست است؟
خودم شاهد بودم زماني كه كندي سناتور بود، پدرم با او ملاقاتي كرد و كندي ايشان را براي عصرانه به خانه‌اش دعوت كرده بود، چون مي‌خواست درباره خاورميانه اطلاعاتي بگيرد.

به نظر شما امريكايي‌ها چرا به صدارت دكتر اميني علاقه‌مند بودند؟
به نظرم عامل اول اين بود كه براي امريكايي‌ها بسيار مهم بود كه شما به روسيه گرايش نداشته باشيد. يكي از دلايل سقوط شريف‌امامي هم سفري بود كه به مسكو رفت و سعي داشت به مقامات شوروي نزديك شود. عامل دوم اين بود كه مي‌خواستند مطمئن باشند شما يكمرتبه سنتو را كنار نگذاريد يا مثلاً زير قرارداد كنسرسيوم نزنيد. عامل سوم كه خيلي هم مهم بود، فساد مالي بود. دكتر اميني چون ثروت كافي داشت، احتمال اينكه گرفتار فساد مالي شود، خيلي كم بود. شايد اين تصور را هم داشتند كه دكتر اميني آدمي است كه مي‌تواند جلوي شاه بايستد.

شايد از آن زمان فهميده بودند كه ايران دارد به سمت انقلاب مي‌رود و مي‌خواستند با نوعي رفرم، مانع از اين واقعه شوند؟
انقلاب نه، اما فكر مي‌كردند از موقعيتي كه ممكن است ايجاد شود، روس‌ها سوء‌استفاده خواهند كرد. انقلاب را تا شش ماه قبل از انقلاب هم پيش‌بيني نمي‌كردند!

شايد نگاهشان اين بود كه دخالت‌هاي بي‌رويه شاه در همه امور، نارضايتي‌ها را زياد مي‌كند و بايد يك نفر باشد كه بتواند اين رويكرد شاه را تعديل كند، اينطور نيست؟
بله، نشانه‌اش هم كودتاي تيمسار قرني در زمان دكتر اقبال بود. شايد امريكايي‌ها پشتيبان آن كودتا نبودند، ولي اگر اتفاق مي‌افتاد بدشان هم نمي‌آمد!

نقش دكتر اميني در ادوار مختلف زندگي وي قابل بررسي است، اما به‌طور مشخص اگر بخواهيم درباره منش سياسي او داوري‌اي داشته باشيم، شايد بهتر باشد بحث را از نهضت ملي شروع كنيم. دكتر اميني و دكتر مصدق هر دو از خاندان قاجار و خويشاوند بودند. در دور اول كابينه دكتر مصدق هم كه ايشان وزير بود…
در اولي از ابتدا نبود، بعد از ترميم كابينه وزير اقتصاد شد…

ولي از نظر طرز فكر و سلوك سياسي، بين دكتر مصدق و دكتر اميني تفاوت زيادي وجود دارد. بعدها كه قصه كنسرسيوم پيش آمد، اين تفاوت و حتي تضاد آشكارتر شد. چه شد كه در مقطعي دكتر اميني پذيرفت با دكتر مصدق و جريان نهضت ملي همكاري كند؟
باز برمي‌گردد به همان واقع‌گرايي يا به قول شما عملگرايي دكتر اميني. ايشان مي‌خواست خدمتي كند! و در كابينه اول قوام‌السلطنه بعد از شهريور 1320 هم معاون نخست‌وزير بود. از قراري كه خودشان مي‌گفتند براي ديدار عادي پيش دكتر مصدق رفته بودند. دكتر مصدق مي‌گويد بياييد و با من همكاري كنيد. ايشان مي‌گويند حاضرم مشورت بدهم، ولي كار اجرايي را تمايلي ندارم. دكتر مصدق اصرار و ايشان قبول مي‌كند وزير اقتصاد شوند، ولي بعد مي‌بيند نمي‌تواند با افرادي كه در كابينه دكتر مصدق بودند، كار كند.

اتفاقاً اين جاي سؤال دارد. برحسب خاطراتي كه دكتر اميني دركيهان لندن نوشت –و البته هنوز معلوم نيست كه يادداشت‌هاي اصلي وي كجاست؟- وي به اختلافات خود با ياران دكتر مصدق اشاراتي دارد…
يادداشت‌ها كه معلوم است كجاست، آنها پيش من هستند و 36 تا از آنها را كه حاوي اطلاعات ارزشمند تاريخي است در آخر كتابم ضميمه كرده‌ام، از جمله پيشنهادي كه حضرت آيت‌الله طالقاني فرموده بودند: شما نخست‌وزير شويد، ما پشت شما خواهيم بود…

درچه سالي؟
دو سه ماه قبل از انقلاب! شايد بيشتر از هزارصفحه يادداشت پدر را مطالعه كرده‌ام، اما هيچ‌كدام قابل چاپ و انتشار نبودند، چون اطلاعات روزمره در آنها هست و اطلاعات جالبي نيستند كه لازم باشد منتشر شوند…

اشاره‌ من به خاطرات مندرج در كيهان لندن است كه در ايران هم منتشر شده…
آنها هم خيلي اصيل نيستند! اتفاقاً يادم است آن موقع كه پدر شروع به نوشتن آن يادداشت‌ها كرد، يك روز آقاي مصباح‌زاده به ديدنشان آمده بود. پدر در اواخر عمر يك نوع بيماري پوستي گرفته بود كه خيلي ناراحتشان مي‌كرد. مصباح‌زاده به عيادت ايشان آمده بود و پرسيد: «اين روزها داريد چه كار مي‌كنيد؟» پدر جواب دادند: «دارم يادداشت مي‌نويسم» سؤال كرده بود: «اجازه مي‌دهيد تدريجاً اينها را چاپ كنيم؟» پدرم قسمت‌هايي را كه نوشته بود به آقاي مصباح‌زاده داد. بعد بيمار شد و ديگر قادر نبود ادامه بدهد و اسلام كاظميه مي‌آمد و كنار ايشان مي‌نشست و مي‌نوشت و به نظر من شايد مواردي را هم از پيش خود اضافه مي‌كرد! بنابراين اين بخش از يادداشت‌ها به نظر من اصالت زيادي ندارد.

ولي حداقل بخش‌هايي از آنها درست است و من هم بر اساس همان‌ها سؤالاتي را مطرح مي‌كنم. نگاه دكتر اميني به دكتر مصدق و اطرافيان او نگاه همدلانه‌اي نيست و گاهي حتي آنها را مسخره هم مي‌كند. مثلاً مي‌نويسد: امير علائي به يكي از جلسات هيئت دولت آمده و مي‌گفت: اسناد خيانت و جاسوسي بسياري، درهمين كيف دستي من است! بعد كه كيفش را باز مي‌‌كند، مي‌بينيم مسواك، خميردندان و اين‌جور وسايل است! آنها را آدم‌هايي دراين سطحي مي‌ديد. از نظر شما ديدگاه واقعي پدرتان نسبت به دكتر مصدق و اطرافيان او چه بود؟
تقريباً همان ديدگاهي بود كه من هم الان دارم. دكتر مصدق آدم محترم، وطن‌پرست و پاكي بود و خدمت بزرگي بود كه نفت را ملي كرد، اما اشتباه فوق‌العاده بزرگي هم كرد كه مسئله را حل و تمام نكرد.

يعني در عمل نفت ملي نشد؟
پيشنهادهاي مختلفي به ايشان شد كه آخري كه چرچيل و ترومن دادند از همه بهتر بود. دكتر مصدق هم در شرف اين بود كه آن پيشنهاد را قبول كند، ولي آقاي حسيبي و آقاي شايگان به سراغش رفتند كه اگر ما اين را قبول كنيم، بايد تا ابد غرامت بدهيم! كساني كه الان دكتر مصدق را توجيه مي‌كنند، وقتي مي‌گوييد دكتر مصدق مي‌توانست مسئله را كاملاً حل كند، آن هم خيلي بهتر از اينكه…

بعداً دكتر اميني بيايد و اين كار را بكند…
بله، دكتر اميني در موقعيت بسيار بدي مسئله را حل كرد. دكتر مصدق در موقعيت قوي‌اي بود و دست بالا داشت. اگر هم خودش نمي‌توانست مسئله را حل كند، مي‌توانست استعفا کند و اجازه ندهد كس ديگري مسئله را حل كند.

يعني مي‌توانست آن را به يكي از اطرافيانش بسپارد؟
بله، نكته منفي دكتر مصدق از نظر من اين بود. كساني كه اين رويكرد را توجيه مي‌كنند مي‌گويند: قضيه صرفاً ملي كردن نفت نبود، قضيه مبارزه بر ضد استعمار و استقلال ايران و اين حرف‌ها بود!در واقع اين افراد، بيشتر شعار مي‌دهند. اين افراد وقتي كه مي‌خواهند دفاع كنند، مي‌گويند: ملي كردن نفت اصلاً اقتصادي نبود، مسئله‌اي سياسي بود كه به نظر من اين ديدگاه چندان واقع‌بينانه نيست.

دكتر اميني به لحاظ شخصيتي و قدرت تصميم‌گيري، چه نقدهايي به دكتر مصدق داشت؟
به سؤال شما با يك خاطره جواب مي‌دهم؛ پدر در اواخر زمامداري دكتر مصدق به ديدنش رفته و گفته بود: اگر نمي‌توانيد مسئله را حل كنيد، استعفا کنید يا…

خودكشي كنيد…
منتها به نظر من فرق قوام‌السلطنه با دكتر مصدق اين بود كه قوام‌السلطنه مطلقاً دنبال محبوبيت نبود‍؛ دكتر اميني يك مقداري بود، ولي نه به حد دكتر مصدق. دكتر اميني مي‌توانست اصلاً به كابينه زاهدي نيايد و قرارداد كنسرسيوم را هم امضا نكند و به عنوان وزير سابق كابينه دكتر مصدق وجيه‌المله شود و فقط شعار بدهد يا كنار گود بنشيند و بگويد لنگش كن! ولي اين كار را نكرد. ايرادم به دكتر مصدق اين است كه چرا نيامد اين مسئله را تا آخر آن حل كند؟ الان هم كه آدم نگاه مي‌كند مي‌بيند ملي شدن نفت فقط روي كاغذ بود. آدم‌هايي مثل سنجابي، امير علائي و امثال اينها بسيار ضعيف بودند. آقاي جوزف كرافت تحليلگر امريكايي نوشته بود: دكتر سنجابي مساوي است با صفر!

فراز مهم ديگر زندگي دكتر اميني بعد از 28 مرداد پذيرش وزارت است. خود ايشان در خاطراتش نوشت زاهدي در روز بعد از 28 مرداد مرا خواست و به من پيشنهاد وزارت داد…
بله، درآن روز من بودم…

پس خاطراتتان را از اين رويداد نقل كنيد. با توجه به اينكه خيلي‌ها قبول وزارت زاهدي و همكاري با آن دولت را مذمت مي‌كردند و مخصوصاً قشرهايي از جامعه از جمله بخشي از بازاري‌ها و طرفداران دكتر مصدق، اين كار را پشت پا زدن آرمان‌هاي نهضت ملي و خيانت مي‌دانستند، چه شد كه دكتر اميني اين مسئوليت را پذيرفت و توانست انجام آن را به خودش بقبولاند؟
يادم نيست شب 28 مرداد بود يا شب 29 مرداد كه تلفن زدند و به پدرم گفتند: فردا صبح ساعت شش به باشگاه افسران بياييد! خوب يادم است كه پدر گفتند: يا مي‌خواهند مرا وزير كنند يا به زندان بيندازند! آن موقع ابوالقاسم اميني را گرفته بودند. يك بار در زمان دكتر مصدق، در 25 مرداد32 او را گرفته بودند. قصه هم به قديم برمي‌گشت. ظاهراً زماني كه ميرزا كريم خان رشتي «لشت‌نشا» را اجاره كرده و بعد تصميم گرفته بود كلاً آنجا را بگيرد، دعوايي بين فاميل اكبر و فاميل ما افتاد و مادربزرگ ما خانم فخرالدوله رفت و با قدرت زمين را پس گرفت. حسن و اكبر و پدرم دوست نزديك هم بودند.

ولي ميان آنها رقابتي احساس مي‌شد؟
رقابت نبود، ولي مي‌گفتند: تحقير نشويم!دكتر اميني مي‌گفت: حالا كه ابوالقاسم را گرفته‌اند و من هم كنار هستم اگر وزير شوم، به هر حال يكي از ما در قدرت مي‌ماند. به احتمال خيلي زياد اين ذهنيت در قبول وزارت تأثير داشت. در هر حال پدر صبح رفتند و وقتي برگشتند فهميديم وزير دارايي شده‌اند. اردشير زاهدي در كتاب خاطراتش نوشته است، خانم فخرالدوله به من تلفن زد كه: علي جانِ ما را يادتان نرود، در صورتي كه خانم فخرالدوله اساساً با وزارت پدر مخالف بود و مي‌گفت: وارد اين كارها نشو! بعدها آقاي پيراسته و ديگران نوشتند: امريكايي‌ها گفته‌اند دكتر اميني بايد وزير دارايي باشد. اين را هم فكر نمي‌كنم درست باشد. احتمالات ديگر بيشتر است تا خانم فخرالدوله زنگ زده باشد.

دكتر اميني در خاطراتش با ذكر سؤالي به شكل ضمني اين احتمال را هم مطرح مي‌كند كه او را براي حل مسئله نفت يا عقد قرارداد« كنسرسيوم» خواستند. تحليل شما چيست؟ آيا واقعاً ايشان را براي قرارداد كنسرسيوم خواسته بودند؟
فكر نمي‌كنم اين‌طور باشد! به نظرم ايشان بعداً مسئول اين كار شد. ظاهراً انتخاب اولشان آقاي حسين پيرنيا بود. ايشان كه قبول نكرد به دكتر اميني زنگ زدند. دكتر اميني جز مدت كوتاهي كه در وزارت دادگستري اشتغال داشت، بقيه را در وزارت دارايي بود. لابد يكي از دلايل انتخاب ايشان اين بود. دليل دوم اين بود كه اداره نفت زير نظر وزارت دارايي بود، اما باز نمي‌شود گفت به اين دليل وزير دارايي را مسئول مذاكرات كنسرسيوم كردند! مي‌توانستند رضا بيات، رئيس شركت نفت را مسئول اين كار كنند.

پس چرا دكتر اميني را مسئول كردند؟
شايد به دليل همان «نزديكي به امريكا» از زمان قوام‌السلطنه بود.

طبيعي است كه دكتر اميني در زمان عقد كنسرسيوم و بعد از آن، از اين معاهده دفاع مي‌كرد، در حالي كه آيت‌الله كاشاني، دكتر مصدق و مليون شديداً با آن مخالف بودند. در محيط خانه و در فضاي خصوصي تحليل ايشان از اين قضيه چه بود؟
موقعي كه قرارداد كنسرسيوم امضا شد، من 18 سال بيشتر نداشتم. اصولاً رجال ايراني جوان‌ها را جدي نمي‌گيرند. مثلاً و داخل پرانتز، من مرحوم قوام‌السلطنه را مكرر مي‌ديدم. تا مي‌آمدم يك مسئله سياسي را بپرسم ـ آن موقع 15 سال داشتم ـ فوري خودش را به خواب مي‌زد! يعني يك پسر 15 ساله نبايد راجع به سياست صحبت كند. پدرم هم اين مسائل را زياد در خانه مطرح نمي‌كرد. خاطرم است موقعي كه ايشان نخست‌وزير شد، ايراد گرفتم كه: چرا نصيري را رئيس شهرباني كرده است؟

جواب ايشان چه بود؟
خيلي گرفتار بود و گفت: «ولم كن!»

بعدها كنسرسيوم نتايج خود را نشان داد. ارزيابي ايشان از كنسرسيوم چه بود؟
ايشان هيچ‌وقت از اين موضوع پشيمان نشد و مي‌گفت: تنها راهي كه داشتيم امضاي قرارداد بود! همين حرف را هم در مجلس زد. بعد هم كه اصلاح قرارداد كنسرسيوم انجام شد، به تمام اهدافي كه از قانون ملي شدن نفت مي‌خواستيم، در تجديد قرارداد رسيديم!

اثبات اين ادعا بحث زيادي مي‌طلبد كه خارج از حوصله اين گفت‌وگوست، اما از ابتدايي‌ترين عوارض امضاي كنسرسيوم، اين بود كه اميني بسياري از دوستان‌ سابقش، از جمله آيت‌الله كاشاني، دكتر مصدق و…را از دست داد. اين مسئله آيا تأثيري هم بر او داشت؟
حرف‌هايي مثل خائن و…خيلي بر ايشان تأثير نمي‌گذاشت. ضرري كه ايشان از اين جريان ديد، موقع نخست‌وزيري بود. چون جبهه ملي اصلاً پشتش نيامد. چون مخالف بودند. در حالي كه به نظر من چهره‌هايي مثل مهندس بازرگان، دكتر سحابي و…بايد مي‌گفتند فعلاً پشت دكتر اميني را مي‌گيريم، نه به دليل اينكه دكتر اميني است، بلكه به اين دليل كه بتواند در مقابل شاه بايستد. بالاخره يك آزادي نيم‌بندي را آورده بود. به نظرم يكي از دلايلي كه جبهه ملي پشت دكتر اميني نايستاد، اين بود كه فكر مي‌كرد اگر او شكست بخورد، نوبت بعدي جبهه ملي است! به نظر من موقعي كه شريف‌امامي استعفا کرد، شاه در مقابل دو گزينه قرار گرفت؛ يكي جبهه ملي و ديگري دكتر اميني. به هيچ‌وجه نمي‌خواست جبهه ملي را بپذيرد، چون پشتوانه مردمي داشت. دكتر اميني را راحت‌تر مي‌توانست بپذيرد. نهايتاً بنده معتقدم كه عوارض امضاي كنسرسيوم، در دوران نخست‌وزيري گريبان دكتر اميني را گرفت و او را تضعيف كرد.

در برابر نسبت‌هايي مانند «عاقد كنسرسيوم» و امثالهم چه واكنشي نشان مي‌داد؟
هيچ، چون واقعاً به كاري كه كرده بود عقيده داشت!حال البته خيلي‌ها هم مي‌توانستند و مي‌توانند با آن مخالف باشند. نسبت‌هايي مثل خائن و اين حرف‌ها كه به ايشان مي‌دادند، اثر نمي‌كرد.

منبع : روزنامه جوان