توضیحات عضو سابق در مورد خبر دستگیری “فهیمه اروانی” در آلبانی چه کسی عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی بود (+ گمانه زنی ها در مورد دستگیری در آلبانی) لینک به منبع نگاهی اجمالی به سناریوی رژیم در مورد «زن» دستگیر شده در آلبانی از آنجایی که طی روزهای گذشته طوفان خبری در ارتباط با ادعای رژیم در مورد دستگیری یکی از اعضای مجاهدین در آلبانی به پا خاسته و به التهاب عجیبی در فضای مجازی دامن زده در این مقاله میکوشم ضمن باز کردن موضوع، به جوانب آن بپردازم. بدیهی است تنها به تحلیل اخبار منتشر شده از سوی منابع رژیم میپردازم. *** روز شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵ سخنگوی نیروی انتظامی از بازداشت «یکی از منافقان که در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی نقشآفرین بود خبر داد». «به گزارش خبرآنلاین به نقل از پایگاه اطلاعرسانی پلیس، سردار منتظرالمهدی امروز در نشست خبری که با رسانهها داشت، از دستگیری یکی از عناصر منافق در کشور آلبانی که در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی نقش آفرین بود خبر داد و گفت: این دستگیری با همکاری پلیس اینترپل به وقوع پیوسته است و به زودی به ایران منتقل خواهد شد. به گزارش خبرآنلاین این گفته سخنگوی ناجا خبر دستگیری مسعود کشمیری عامل اصلی انفجار در دفتر نخستوزیری جمهوری اسلامی ایران در هشتم شهریور ۱۳۶۰ و از اعضای سازمان مجاهدین خلق را که پس از این حادثه از کشور متواری شد را قوت میبخشد.»http://www.khabaronline.ir/(X(1)S(eoih23bipypsvknngfylel5s))/detail/536663/Politics/parties افرادی که در رسانهها مشغول کار هستند ممکن است اسامی افراد و یا اتهاماتی که منتسب به آنهاست را تمیز ندهند اما هر احمقی میداند وقتی صحبت از دستگیری فرد «نقشآفرین» در انفجار «حزبجمهوری اسلامی» در هفتم تیر است دیگر ربطی به انفجار «دفتر نخستوزیری» در هشتم شهریور و دستگیری «عامل اصلی» آن مسعود کشمیری ندارد. چرا پس از انتشار خبر از سوی منتظرالمهدی، رسانههای رژیم به صورت هماهنگ موضوع را از روی محمدرضا کلاهی متهم انفجار حزب جمهوری اسلامی عبور داده و پای انفجار دفتر نخستوزیری و مسعود کمشیری را پیش کشیدند که مطلقا در ادعای سخنگوی پلیس به آن اشاره نشده بود؟ آیا آنها از مرکزی خاص و با پروژهای ویژه هدایت میشوند؟ روزنامه «اصلاح طلب» شرق مطلبی نوشت با عنوان «مسعود کشمیری که بود و چه کرد؟» http://www.isna.ir/fa/news/9502261575 شرق همچنین خبر داد که «البته نکته جالب توجه در رابطه با بازداشت کشمیری این است که حدود یک ماه پیش یک کانال تلگرامی خبر بازداشت کشمیری را منتشر کرده بود. کانالی که پس از انتشار این خبر تعطیل شد! اگر جمیع این اخبار صحت داشته باشد و کشمیری در بازداشت ایران باشد، آینده میتواند آبستن خبرها و ناگفتههای بسیاری باشد.» چرا یک ماه پیش «کانال تلگرام» مربوط خبر بازداشت کشمیری را انتشار داد و سپس تعطیل شد؟ در بلبشوی اطلاع رسانی نظام ولایت فقیه که هیچچیزش به آدمیزاد نمیرود، سایت مشرق وابسته به نزدیکان احمدی نژاد مدعی شد: «حال معلوم نیست چرا رسانهها از کلاهی و یا زهر عطریانفر به کشمیری رسیدند و معلوم نیست که کشمیری کشتهشده است یا کلاهی بازداشتشده است و یا اینکه هیچکدام از این دو حدس درست نیست و زهره عطریانفر یا یک زن دیگر، دستگیرشده است. چندی پیش در شبکههای اجتماعی و موبایلی اخبار غیر تایید شدهای درباره کشته شدن کشمیری منتشر شد و هیچگاه صحت و سقم آنها رد یا تأیید نشد.» http://www.dolatebahar.com/telex-259622.html از دیرباز موضوع انفجار نخستوزیری و نه حزب جمهوری اسلامی مورد علاقه جناح «اصولگرا»ی رژیم است و با وجود بسته شدن آن به فرمان خمینی همچنان در مقاطع مختلف سعی در باز کردن آن حداقل در جنگ جناحها و فضای رسانهای دارند. جناح «اصولگرا» آن گونه که نشان دادهاند، مطلقا تمایلی ندارند موضوع «نفوذ» مجاهدین به حزب جمهوری اسلامی و افراد نزدیک به بهشتی را باز کنند. از آنجایی که سازمان مجاهدین خلق کشمیری مهرهی خود را از طریق سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در نخستوزیری «نفوذ»داده بود، لاجوردی میکوشید هر طور شده این سازمان را متحد مجاهدین خلق و مسئول انفجار در نخستوزیری وانمود کند. در حالی که بزرگترین ضربات به مجاهدین و دیگر گروههای اپوزیسیون و به ویژه «چپ»، از طریق اطلاعات سپاه پاسداران که توسط این سازمان هدایت میشد وارد آمد. معلوم نیست این بار چرا «اصلاحطلبها» و رسانههایشان علاقمند به سوژهی «انفجار نخستوزیری» شدند؟ و به جای آن که در ادامهی ادعای سعید منتظرالمهدی روضهی انفجار حزب جمهوری اسلامی را بخوانند روضه انفجار نخستوزیری را میخوانند. خبرگزاری ایلنا در توضیح خبر دستگیری یک «منافق» در ارتباط با انفجار حزب جمهوری اسلامی نوشت: «این گفته سخنگوی ناجا خبر دستگیری مسعود کشمیری عامل اصلی انفجار در دفتر نخستوزیری جمهوری اسلامی ایران در هشتم شهریور ۱۳۶۰ و از اعضای سازمان مجاهدین خلق را که پس از این حادثه از کشور متواری شد را قوت میبخشد.» ایلنا؛ کد خبر ۳۷۱۱۸۹ عبدالرضا داوری (۱) یکی از نزدیکان احمدی نژاد که در حقهبازی بی مثال است هم مدعی شد فرد دستگیر شده مسعود کشمیری است! داوری با اطمینان زیدالوصفی نوشت «با انتقال او به ایران، جعبه سیاه پروژه نفوذ در جمهوری اسلامی گشوده خواهد شد.» بعید است او فرق حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخستوزیری را نداند. یا متوجه تفاوت «۷ تیر» با «۸ شهریور» نشود. مسئلهی مورد علاقه «نفوذ»هم بر میگردد به سناریوی جدیدی که خامنهای طی یک سال گذشته در رابطه با «نفوذ» به دفتر ریاست جمهوری و … علم کرده است و جیسون رضاییان ژورنالیست آمریکایی – ایرانی به خاطر آن دستگیر و مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار گرفت. داستان «نفوذ» این روزها آنقدر مورد توجه بیت رهبری و اذنابش قرار دارد که مدیر پایگاه سایبری «عماریون» برای ظریف همسر دوم جعل کرده و عکس فتوشاب شده او را هم انتشار می دهد و مینویسد: « میخوام زلزله سیاسی بندازم… همسر دوم وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی یک جاسوسه است که محکومیتش قطعی شده است… آقای ظریف… در جریان نفوذ دشمن تا تخت خوابت هم هستی؟ خانم چ. بنا به شهادت رسمی و کتبی و ثبت شده دوستانت یک جاسوسه است… محمد حسین رستمی در جواب ارائه سند برای گفته های خود میگوید منتظر است علیه او شکایت شود یا تکذیب کنند تا سپس اسناد را منتشر کند میگوید الان رو کردن سند، ممکنه باعث از بین بردن مستندات بشه…» http://news.gooya.com/didaniha/archives/2016/05/212450.php خبرگزاری دولتی ایسنا هم ول کن ماجرا نشد و اخبار جعلی دیگری مبنی بر قدرتنمایی دستگاه امنیتی انتشار داد: «این دو عنصر منافق [«مسعود کشمیری» عامل انفجار نخست وزیری و «محمدرضا کلاهی صمدی» عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی] آخرین بار حدود دو سال پیش در آلمان هنگام خوردن غذا در رستورانی در شهر کلن و هنگام رانندگی در شهر هامبورگ آلمان دیده شدهاند.»http://www.isna.ir/fa/news/95022615815 گویا این دو نفر همچون زوج هنری به گشت و گذار و تفریح در شهرهای آلمان مشغولاند. پس از انتشار گفتگوی سعید منتظرالمهدی، رسانههای بینالمللی فارسی زبان از جمله صدای آمریکا، بی بی سی، رادیو فردا، دویچهوله، رادیو بینالمللی فرانسه، رادیو زمانه و … به انتشار اخبار منتشر شده توسط رژیم و گمانهزنی در این مورد پرداختند. اما علیرغم پیگیری ماجرا از سوی خبرنگاران این رسانهها، هرلحظه به پیچیدگی ماجرا افزوده شد و سازمان مجاهدین خلق هم حاضر به موضعگیری و روشنگری در مورد آن نشد. روز بعد منتظرالمهدی که منبع اولیه انتشار خبر بود، دوباره به میدان آمد و در گفتگو با خبرگزاری تسنیم وابسته به اطلاعات سپاه پاسداران بدون آن که نام فرد دستگیر شده را اعلام کند از جنسیت او خبر داد و گفت: «این خانم به استناد اعلان قرمز (red wanted) صادر شده از سوی اینترپل، دستگیر شد.» سخنگوی ناجا افزود: «اعلان قرمز اینترپل به مثابه حکم جلب سیار بینالمللی است که پس از صدور این اعلان، این عضو گروهک تروریستی منافقین که در انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی در سال ۶۰ دست داشته است، در کشور آلبانی دستگیر شد.»http://www.nasimonline.ir/Content/Detail/2032553 وی قول داد طی ۷۲ ساعت آینده جزییات بیشتری توسط پلیس اعلام خواهد شد. http://www.yjc.ir/fa/news/5607632 ایسنا که مدعی شد ساعت آینده جزئیات بیشتری منتشر خواهد شد. اما خبری از جزئیات بیشتر نشد. و وزیر کشور دولت روحانی هم مدعی شد که خبری از جزئیات ندارد و تنها به ادعای منتظرالمهدی اشاره کرد. از این جا به بعد میشد حدس زد که سعید منتظرالمهدی و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم، یک سناریوی توخالی و تبلیغاتی را پیگیری میکنند چرا که با انتشار نام فرد دستگیر شده، تق ماجرا و هیاهوی صورت گرفته در میآمد. به ویژه که در وبسایت رسمی اینترپل اثری از ادعای سعید منتظرالمهدی نیست. هر کس که کوچکترین شناختی از تشکیلات مجاهدین در سال ۱۳۶۰ و جایگاه زنان در آن و به ویژه مسئولیتهای اطلاعاتی و امنیتی داشته باشد، میداند در ارتباط با انفجار حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخستوزیری هیچ یک از زنان مجاهدین نمیتوانستند مشارکت داشته باشند. در دوران یاد شده زنان مطلقاً دارای چنین جایگاهی در مجاهدین نبودند و هیچ زنی در روابط مجاهدین روحش از این ماجرا خبر نداشت. این ادعا قبل از هرچیز پوشالی بودن ماجرا را میرساند و خبر از سناریوسازی دستگاه امنیتی رژیم میدهد. جایگاه و توانمندی اطلاعاتی و نظامی زنان مجاهد در تیرماه ۱۳۶۰ کجا و شرکت در طراحی عملیات «۷ تیر» کجا؟ مطبوعات رژیم ابتدا نام زهره عطریانفر را مطرح کردند. وی خواهر محمد عطریانفر از رهبران حزب کارگزاران سازندگی و همسر محمدجواد قدیری است. دستگاه اطلاعاتی رژیم در جنگ جناحها، مدتها میکوشید تا مسئولیت انفجار مسجد ابوذر و مجروح شدن خامنهای در ۶ تیرماه ۱۳۶۰ را متوجهی محمد جواد قدیری کند. آنها با طرح این سناریو قصد داشتند او را به مجاهدین انقلاب اسلامی وصل کرده و از طریق «زهره عطریانفر» پای محمد عطریانفر را به میان بکشند و موصوع «نفوذ» را رونق ببخشند. http://www.fardanews.com/fa/news/522832 پیشتر جواب جعلیات دستگاه اطلاعاتی و امنیتی و تبلیغی رژیم را در مقالهی «چه کسی خامنهای را در سال ۶۰ ترور کرد» دادهام: http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-437.html منابع رژیم در جنگ جناحی، مدتها زهره عطریانفر را همسر چهارم مسعود رجوی معرفی میکردند. http://mazandmajles.ir/post/read/43506 موضوع دستگیری زهره عطریانفر بلافاصله تکذیب شد و پای خورشید فرجی زنوز همسر سابق محمدرضا کلاهی به میان کشیده شد. ایسنا اعلام کرد: «با توجه به اطلاعات فوق و با توجه به خبر تکمیلی اعلام شده پس از آن، مبنی بر جنسیت مونث این دستگیر شده، میتوان حدس زد که ممکن است همسر کلاهی در آلبانی دستگیر شده باشد؛ البته این امر هم ممکن است زن دستگیر شده از اعضای گروه طراحی انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی باشد.» http://www.isna.ir/fa/news/95022615815 کارت عضویت کلاهی در حزب جمهوری اسلامی سایتهای وابسته به دستگاه اطلاعاتی در مورد سوابق خورشید فرجی زنوز نوشتند: «نامبرده [محمدرضا کلاهی] در عراق در بخش عارفی ( روابط با عراق ) با نام مستعار کریم فعالیت می کرده و با یکی از منافقین با نام خورشید فرجی زنوز ، اهل تهران ، ازدواجی می نماید . همسرش قبلاً مسئول نهاد بوده که تنزل رده داشته ، مدتی فرمانده گردان ارکان ( پشتیبانی ) و مدتی مسئول تاسیسات بوده است . وی آموزش خلبانی را گذرانده ، آخرین مسئولیتش به عنوان فرمانده یگان پدافند در به اصطلاح ارتش آزادیبخش سازماندهی شده است.» http://www.fardanews.com/fa/news/311689 آنچه رسانههای رژیم ادعا میکنند غیرواقعی است: خورشید فرجی زنوز (مینا) پزشک است و در یکی از کشورهای اروپایی مشغول کار و طبابت. من شخصاً یک بار او در کنار یکی از تظاهراتهای مجاهدین دیدهام. او مطلقاً در ارتباط با مجاهدین نبود و فعالیت سیاسی هم نمیکرد. آن روز هم برای سرگوش آب دادن و دیدار با آشنایان احتمالی به حوالی تظاهرات که در شهر محل اقامتش برگزار میشد آمده بود. یکی از دوستانم بعد از گفتگو با وی، او را به من نشان داد. وی دارای عینک ته استکانی است و اگر آموزش «خلبانی» در «ارتش آزادیبخش ملی» بر اساس معیارهای شناختهشده بینالمللی باشد، نمیتواند این گونه آموزشها را از سر گذرانده باشد. فرماندهی «یگان پدافند» هم غیرواقعی است. وی پس از انقلاب ایدئولوژیک مدتی مسئول «نهاد» شد و نامش در میان ۵۰۰ نفری که شورای مرکزی مجاهدین را تشکیل میدادند، انتشار یافت. تصور این که ۵۰۰ نفر در یک محیط کوچک دو هزار نفری [ماکزیمم افراد داخل تشکیلات مجاهدین در زمان یاد شده] مسئول باشند قبل از هرچیز نشاندهندهی پوشالی بودن مسئولیت افراد است. پس از آن، وی با تنزل رده مواجه شد و در سال ۱۳۷۲ از مجاهدین جدا شد و به اروپا آمد. همان موقع رسانههای رژیم ضمن شرح کشافی، خبر جدایی او از مجاهدین را اعلام کردند و من از طریق رسانههای رژیم در جریان آن قرار گرفتم. کشف جدید رژیم پس از گذشت ۲۳ سال از حضور او در اروپا، نشاندهندهی دست خالی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم و حاکی از مانور پوچ و توخالی آن است. خورشید فرجی زنوز، اهل تبریز است و در دوران حضور در تشکیلات مجاهدین هم در تهران نبوده است. وی پس از عزیمت به عراق با محمدرضا کلاهی ازدواج کرد. ازدواج این دو با صلاحدیدهای تشکیلاتی صورت گرفت. در روابط درونی مجاهدین، اعضای دفتر سیاسی و کمیته مرکزی و فرماندهان از اولویت ویژهای در ازدواج و آن هم با بهترین «سوژهها»ی در دسترس، برخوردار بودند. (۲) سایت رجویسم در ارتباط با خورشید فرجی زنوز مدعی شد: «امیدواریم وی پس سالیان دراز فرار و زندگی مخفی بزودی در محکمهای به سزای اعمال خود برسد» خورشید فرجی زنوز، نه فراری است و نه زندگی مخفی دارد. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم به خوبی میداند که وی سالهاست در اروپا به یک زندگی عادی ادامه میدهد و هیچ نقشی نه در انفجار «۷ تیر» داشته و نه در هیچ عملیات مشابه دیگر. گناه او از نظر رژیم این است که مدتی در عراق همسر محمدرضا کلاهی بوده و این ازدواج هم مطلقاً بر پایهی اراده و تصمیم شخصی صورت نگرفته است و با توجه به جو موجود در روابط مجاهدین، امکان تمرد از آن نبود. رسانههای رژیم سپس نام فهمیه اروانی مسئول اول اسبق مجاهدین را اعلام کردند که مدتی است در آلبانی به سر میبرد. مهدی محمدی یکی از خبرنگاران اصول گرا در کانال تلگرامی خود نوشت: «نام تروریستی که در آلبانی دستگیر و ظاهرا آزاد شده فهیمه اروانی است. مسعود کشمیری هم اگر چه بازداشت نشده اما مکان زندگی او در آلمان روشن است و اگر دولت های اروپایی همکاری کنند بازداشت او هیچ دشوار نیست» و جهان نیوز که توسط «دلواپسان» و علیرضا زاکانی اداره میشود آن را بال و پر داد. http://www.jahannews.com/fa/doc/news/491773 فهیمه اروانی نیز در سال ۱۳۶۰ در تهران نبود. او یکی از هواداران ساده مجاهدین در تبریز بود و در روابط تشکیلاتی مجاهدین محلی از اعراب نداشت. نام او در میان ۵۰۰ نفری که در سال ۱۳۶۴ به عنوان شورای مرکزی مجاهدین اعلام شد هم وجود ندارد که نشاندهندهی عضویت سادهی او در تشکیلات مجاهدین در آن زمان است. پس از انقلاب ایدئولوژیک او به همراه همسرش علیرضا پورنظری از مجاهدین جدا شده و به آلمان عزیمت و زندگی عادی پیشه کردند. فهیمه که حتی حجاب اسلامی را رعایت نمیکرد پس از مدتی از همسرش جدا شد و در یک دگرگونی ناگهانی دوباره به مجاهدین پیوست و از آن عجیبتر در صعودی غیرمنطقی به یکباره مسئول اول سازمان مجاهدین شد و همردیف مریم رجوی و مجاهدین اعم از زن و مرد ملزم شدند عکس او را در کیف و روی میز کارشان قرار دهند. سایت «کلمه» متعلق به نزدیکان میرحسین موسوی ضمن «سیاسی» خواندن پروژه، در گمانهزنیهایش به نام «مینو دلنواز» همسر مسعود کشمیری اشاره کرد و احتمال داد، فرد دستگیر شده ممکن است او باشد. http://www.kaleme.com/1395/02/26/klm-243050 تردیدی نیست مینو دلنواز که دو برادرش عضو مجاهدین بوده و کشته شدند و دیگر برادرش مهندس محمود دلنواز (۳) رنجها و سختیهای بسیاری به خاطر نسبت خانوادگی با مسعود کشمیری متحمل شد، روحاش نیز از ماجرا با خبر نبود. سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن در طول روزهای گذشته چنانچه انتظار میرفت به عنوان یک سازمان غیرپاسخگو و مسئولیت ناپذیر در قبال اخبار منتشر شده مطلقاً موضعی نگرفتهاند و به قول معروف سیاست «شتر دیدی، ندیدی» را در پیش گرفتهاند. اگر هیچ دلیلی برای «غیرشفاف» بودن مجاهدین در دست نبود سکوت این سازمان در قبال موضوعی که در روزهای گذشته در صدر اخبار داخلی بوده، نشاندهی غیردمکراتیک و غیرقابل اعتماد بودن این سازمان است. باید به این نکته نیز توجه داشت که مسعود رجوی با سکوت خود اجازه میدهد رژیم با دست باز و فارغالبال به تشویش اذهان عمومی پرداخته و سناریوهای رنگارنگ خود را پیش ببرد. او که در اوهام مخرب خود زندگی میکند و از رهبران کرهشمالی، الگو برداری میکند مطلقاً برای افکار عمومی ارزش قائل نیست. ارتباط او با دنیای مدرن و الزامات آن قطع شده است. در دنیای معاصر احتمالاً جز در «امالقرا» اسلام و «بیت ولی فقیه مغلوب» در «اورسورواز»، نمیتوان چنین فضاحتی را یافت. با توجه به عدم موضعگیری سازمان مجاهدین از یک طرف و طفره رفتن سعید منتظرالمهدی سخنگوی نیروی انتظامی از مشخص کردن نام فرد دستگیر شده، میتوان احتمالهای مختلف را در مورد هویت فرد دستگیر شده داد. او میتواند فهیمه اروانی باشد که با تلاشهای مجاهدین به سرعت آزاد شده و این سازمان میکوشد با سکوت از روی آن رد شود. به ویژه که سایت «باشگاه خبرنگاران جوان» (وابسته به اطلاعات سپاه پاسداران) به نقل از یک «عضو سابق گروهک تروریستی منافقین» مدعی شد: «موضوع دستگیری فهیمه اروانی قدیمی است و ربطی به مسائل این گروهک تروریستی و اقداماتشان در ایران ندارد. » http://www.yjc.ir/fa/news/5611091 از سوی دیگر این امکان که او خورشید فرجی زنوز باشد هم هست. در این حالت یکی از دلایل سکوت مجاهدین بیارزش دیدن جان و سرنوشت اوست که ارتباطی با این سازمان ندارد. اگر خورشید فرجی زنوز، زن یاد شده باشد، وی احتمالاً برای دیدار یا کمک به بستگانش که احتمالاً به لیبرتی آمدهاند، به این کشور رفته و دستگیر شده است. پیشتر مواردی را سراغ دارم که بستگان افراد اعزامی به آلبانی در جریان سفر به این کشور برای کمک به اقوامشان، دستگیر و مدتی در بازداشت بودهاند. کوشش این افراد تماماً غیرتشکیلاتی و در چهارچوب اقدامات خانوادگی بوده است و چه بسا از سوی مجاهدین لو رفته و به پلیس آلبانی معرفی شده باشند. وگرنه خود مجاهدین برای نقل و انتقال افرادشان از آلبانی به دیگر کشورها با توجه به فساد حاکم بر تشکیلات اداری و پلیس این کشور، از دست بازی برخوردارند. این چیزی است که مجاهدین در گفتگوهای خصوصیشان بارها روی آن تأکید کرده و با توسل به آن، به تهدید افراد و ناراضیان پرداختهاند. با توجه به این که جعفری دولت آبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران مدعی شده است «خانم» مزبور «بر اساس نیابت قضایی ایران بازداشت شده و هنوز به ایران منتقل نشده است»، وظیفه اخلاقی و انسانی حکم میکند مجاهدین کلیه اطلاعات خود در مورد فرد دستگیر شده و دلایل دستگیری او را انتشار دهند. چه بسا اگر او یا هر کس دیگری که سوژهی مانور اطلاعاتی رژیم قرار گرفته، همچنان در بازداشت به سر برد نیاز به دخالت سازمانهای حقوق بشری و حمایت حقوقی و سیاسی داشته باشد. بایستی توجه داشته که «زن بازداشت شده» میتواند هیچ یک از افراد نامبرده نباشد. سایت «تابناک» که به نیروهای امنیتی وابسته است مدعی شد: «بر اساس اطلاعات دریافتی «تابناک»، ایران از سالها پیش برای گروهی از منافقین که سوابق تروریستی و جنایی سنگینی در ایران داشتند در پلیس اینترپل اعلام قرمز کرده و جنایات این اشخاص ذکر شده بود تا کشورهایی که این اشخاص از آنجا تردد میکند، اقدامات امنیتی و قضایی لازم را درباره آنها در دستور کار قرار دهند. پس از انتقال گروهی از اعضای منافقین به آلبانی، نیروی انتظامی ایران ـ که به رصد فعالیت این تروریستها در سالهای متمادی پرداخته بود ـ اقدام به شناسایی این تروریست میکند و از طریق پلیس اینترپل به پلیس آلبانی درباره سوابق جنایی این تروریست زن اطلاعات لازم را میدهد و خواستار دستگیری این شخص میشود که پلیس آلبانی نیز این تروریست را دستگیر میکند، ولی این شخص هنوز به ایران تحویل داده نشده است. یک منبع آگاه درباره نحوه استرداد این تروریست به «تابناک» گفت: در این مرحله رویه معمول بدین شکل است که پلیس و نهاد قضایی هر کشوری حق دارد شخص دستگیر شده را در کشور خود محاکمه کند اما اگر توافقنامه تبادل زندانیان میان دو کشور امضا شده باشد، متهم پس از دستگیری به ایران ارجاع داده و در سیستم قضایی ایران محاکمه میشود» وی افزود: «با توجه به اینکه میان ایران و آلبانی چنین توافقنامه ای وجود ندارد، در این مقطع راههای دیگری برای استرداد این شخص وجود دارد و در این شرایط استرداد این تروریست به ایران از دو طریق قابل پیگیری است؛ نخست، با تکیه بر وزارت امور خارجه کشورمان و رایزنیهای دیپلماتیک با وزارت امورخارجه و نهادهای سیاسی و قضایی آلبانی و دوم، از طریق معاونت بینالملل قوه قضاییه که در واقع این راه نیز به نوعی تعامل دیپلمات اما به صورت تخصصی از حوزه قضایی است.» اگر آلبانی متقاعد نشود که این تروریست را به ایران تحویل دهد، محاکمه این زن تروریست در آلبانی برگزار میشود و حتی در صورت محکومیت، مطابق با قوانین قضایی آلبانی برای او محکومیت در نظر گرفته شده و دوران محکومیتش را نیز در زندانهای این کشور پشت سر میگذارد. باید دید شرایط استرداد این تروریست و شرایط رمزگشایی از یک واقعه تلخ تروریستی در ایران فراهم میشود و یا وکلای کشورمان باید در محاکم آلبانی در مقام شاکی ظاهر شوند.» http://www.tabnak.ir/fa/news/589524 تردیدی نیست سایت اطلاعاتی «تابناک» رطب و یابس به هم میبافد و میکوشد موضوع مورد علاقه دستگاه امنیتی رژیم را کش دهد. اگر یادتان باشد خامنهای از رسانهها خواست موضوع فساد ۳ هزار میلیاردی و … را «کش» ندهند. *** نکتهی قابل توجه آن که رسانههای رژیم از عدم همکاری آلبانی با اینترپل و دولت جمهوری اسلامی در استرداد فرد دستگیر شده مینالند. بدون آن که توضیحی دهند چرا استرداد مجاهدین را از طریق اینترپل و دولت عراق که متحدشان است پیگیری نمیکنند؟ چرا نیروی انتظامی فعالیت آنها در عراق را «رصد» نمیکند؟ هنوز تعداد زیادی از رهبران مجاهدین و نزدیک به ۲۰۰۰ نفر از اعضا و کادرهای آنان در عراق به سر میبرند. مزدوران رژیم بیش از یک دهه است که بر عراق حکومت میکنند و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی آن زیر نظر مأمور اطلاعاتی رژیم بازسازی شده است. طبیعی به نظر میرسد که انجام این کار در عراق ساده تر از آلبانی و اروپا باشد. اما سؤال اینجاست چرا رژیم تلاشی در این زمینه صورت نمیدهد؟ چرا افراد از فرودگاهی که زیر نظر نیروهای وابسته به خودش اداره میشود به آلبانی عزیمت می کنند و رژیم قادر به انجام اقدام حقوقی برای بازداشت آنها نیست؟ پاسخ مشخص است امکان عملی آن با توجه به کنوانسیونهای بینالمللی و … نیست وگرنه تاکنون رژیم دهها بار به این کار مبادرت کرده بود. سؤال بعدی اینجاست چرا این ناممکن را در آلبانی دنبال میکند؟ آیا دلیل پیگیری موضوع در آلبانی این نیست که رژیم خواهان انتقال مجاهدین به این کشور عقبمانده اروپایی نیست و ترجیح میدهد آنها در عراق بمانند تا هرگاه که اراده کرد همچون سالهای گذشته جانشان را بگیرد و پاسخگو هم نباشد؟ آیا دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم نمیکوشد بهانه به دست مسعود رجوی بدهد تا هرچه بیشتر پروژهی انتقال مجاهدین به آلبانی را به تعویق بیاندازد و آنها در عراق طعمه نیروهای رژیم شوند و در خون خود بغلتند تا او و مریم رجوی در اروپا با قاب عکسهای آنها روضه بخوانند و خود را مطرح کنند؟ آیا خطمشی این دو نیرو که با هم می جنگند در واقع یکی نیست؟ آیا مخالفت و سنگاندازی مسعود رجوی در پروژه انتقال مجاهدین به خارج از عراق، اجرای سیاست مورد نظر رژیم و دستگاه اطلاعاتی آن نیست؟ آیا اگر رژیم واقعاً به دنبال عملی کردن پروژهی استرداد بود شرط عقل حکم نمیکرد از رسانهای کردن آن پرهیز کند و با چراغ خاموش سیاست مزبور را پیگیری کند؟ آیا فضای رسانهای و تبلیغی موجود، اجازه چنین کاری را میدهد؟ آیا کاری که در عراق امکان انجاماش نیست در اروپا امکانپذیر است؟ آیا نیروی انتظامی رژیم که در موضوع «گشت نامحسوس» مورد نفرت عمومی قرار گرفته و به لحاظ درگیریهای درونی نیز بخشی از مسئولان آن در موضوع حمله به سفارت عربستان و … در مظان اتهام قرار گرفتهاند، به دنبال ایجاد مفری برای خود نیست؟ در رسانههای رژیم در ارتباط با محمدرضا کلاهی آمده است: «کلاهی در تشکیلات دفتر مرکزی حزب در جایگاهی قرار می گیرد که از کلیه جریانات مهم حزبی و مملکتی (دولت، مجلس ، نهادها و … ) مطلع بوده و همچنین مسئول دعوتها برای کنفرانس ها ، میز گردها و یا جلسات بوده، ضمن اینکه حفاظت سالن نیز به عهده او بوده است. او مستقیما زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی منافقین به نام هادی روشن روانی با نام مستعار مقدم قرار داشته است.» http://www.fardanews.com/fa/news/311689
هادی روشن روان بیش از دو دهه است که در فرانسه به سر میبرد، مقاله مینویسد، حضور علنی در تظاهراتها، متینگها و مراسم مجاهدین دارد. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی و قضایی رژیم چرا برای دستگیری و استرداد او که به ادعای رژیم مسئول کلاهی بوده اقدام نمیکنند؟ پاسخ مشخص است با توجه به ماهیت رژیم، چنین اقدامی میسر نیست. https://www.youtube.com/watch?v=6HlS1iDNZ4I با شکایت رژیم، هادی روشن روان (هوشنگ) به همراه محمدعلی جابرزاده در دسامبر ۲۰۰۸ در فنلاند دستگیر شد و چند روزی را در بازداشت گذراند. این دو برای آماده سازی سفر مریم رجوی به هلسینکی رفته بودند که دستگیر شدند و مریم رجوی به دلایل امنیتی سفرش را به این کشور لغو کرد. پس از آزادی، این دو نفر در یک کنفرانس خبری شرکت کردند. https://www.mojahedin.org/newsen/3813/Iranian-Resistance-revealed-details-on-Iranian-regime%E2%80%99s-conspiracy-against-Resistance-activists پنهانکاری و تلاش برای آگاه نشدن مردم شیوهی مورد پذیرش جهان مدرن و پیشرفته نیست. آیا عجیب نیست اینترپل میداند فرد دستگیر شده چه کسی است، مجاهدین سیر تا پیاز را در مورد او میدانند، رژیم جزئیات توطئه را برنامه ریزی کرده و در این وسط فقط مردم ایران اطلاعی ندارند! آیا هم مجاهدین و هم رژیم مردم را «نامحرم» نمیشناسند؟ چه دلیل امنیتی یا حقوقی، رژیم و مجاهدین برای عدم انتشار نام فرد دستگیر شده و دلایل آن دارند؟ چرا سایتهای وابسته به مجاهدین و فعالان رسانهای آن در فضای مجازی در طول روزهای گذشته سکوت اختیار کرده و به گونهای عمل میکنند که گویا هیچ اتفاقی در جهان پیرامون آنها نیفتاده است؟ آیا تنها مردگان این گونه عمل نمیکنند؟ سازمانی که در عرض ۴۸ ساعت اطلاعیه ۵۰ صفحهای علیه مسئولان کمیسیونهای شورای ملی مقاومت صادر کرده و امضای بیش از ۵۰۰ به اصطلاح عضو آن را هم پایش میگذاشت چرا در این مورد سکوت کرده است؟ سازمانی که سایتهایش مملو از اطلاعیهها و عکسها و اخبار و تفاسیر مربوط به سوریه و یمن و عراق و … است چرا لازم نمیبیند در مورد موضوع مربوط به خودش اطلاعرسانی کند؟ با توجه به آنچه تا کنون انتشار یافته میتوان حدس زد سوژهی مورد ادعای رژیم در آلبانی در ارتباط با پروندهی «۷ تیر» و انفجار حزب جمهوری اسلامی نیست. یک بار دیگر تأکید میکنم فریب بازیهای اطلاعاتی رژیم را نباید خورد. لازم است در برخورد با پروژههای امنیتی رژیم با فراست و آگاهی برخورد کرد. ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ www.irajmesdaghi.com[email protected] پانویس: ۱- عبدالرضا داوری متولد ۱۳۵۲ مدیر مسئول سابق روزنامه شهروند، در حال حاضر مدیرمسئول ماهنامه بررسیهای اقتصادی است. وی از طرفداران و مدافعان نزدیک احمدی نژاد است. داوری در وبلاگ شخصی خود به دریافت درجه دکتری اقتصاد گرایش توسعه صنعتی از دانشگاه کارلینس نیویورک اشاره نموده است. این مؤسسه یک مرکز آموزش از راه دور میباشد که مدارک آن در آمریکا فاقد اعتبار است. وب سایت این مؤسسه در حال حاضر غیرفعال است. داوری در خرداد ۱۳۸۷ به عنوان مدیرکل پژوهش و جانشین معاون خبر و در تیر ۱۳۸۸ به عنوان قائم مقام مدیرعامل و معاون خبر ایرنا منصوب شد، او از مهر ۱۳۹۱ تا اردیبهشت ۱۳۹۲ مشاور وزیر کشور و رئیس مرکز مطالعات راهبردی و آموزش این وزارتخانه بود. وی از سال ۱۳۸۹ ریاست صندوق بازنشستگی مس کشور را برعهده داشت. داوری همچنین عضو هیئت علمی پژوهشی دانشگاه تهران و جهاد دانشگاهی بود که در ۱ بهمن ۱۳۹۲ حکم اخراجش به وی ابلاغ شد. ۲- از آنجایی که محمدرضا کلاهی یکی از بزرگترین عملیاتهای مجاهدین را انجام داده بود و لقب «مجاهد قهرمان» را یدک میکشید که تنها به کسانی که «شهید» شدهاند اطلاق میشود، مشمول الطاف ویژه رهبری شد و به دستور مسعود رجوی با یک دانشجوی پزشکی ازدواج کرد تا تلاش وی پاس داشته شود. پس از آن که مهدی ابریشم راضی شد از مریم عضدانلو همسر ۳۲ سالهاش جدا شود و وی به عقد مسعود رجوی درآید، ما به ازای آن، مسعود رجوی دستور داد لعیا خیابانی خواهر کوچک موسی خیابانی که ۱۸ ساله بود به عقد مهدی ابریشمچی درآید. ۳- محمود دلنواز چند روز پس از انفجار نخستوزیری در حالی که کوچکترین ارتباطی با مسعود کشمیری و انفجار «۸ شهریور» نداشت، دستگیر و به زیر شکنجههای سبعانه برده شد. پس از مدتی همسر باردار محمود دلنواز نیز دستگیر شد و در اثر شکنجه، جنینی که در رحم داشت آسیب جدی دید. این دختر پس از تولد با مشکلات زیادی مواجه بود و عاقبت پس از تحمل چندین سال رنج و سختی جان باخت. محمود دلنواز در «دوران طلایی امام»، ۱۱ سال زیر حکم اعدام برای جرم نکرده قرار داشت و عاقبت پس از تحمل ۱۸ سال زندان، آزاد شد. منبع:پژواک ایران ***
مافیای آلبانی در تدارک ویزا و همکاری نزدیک تر با رجویهمچنین:http://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=25167 سرنوشت مسعود دلیلی، یادآور سرنوشت سعید امامی (بخشی از گزارش ۹۳ در مورد خیانت مسعود رجوی)
ایرج مصداقی، پژواک ایران، هفدهم می ۲۰۱۶:… مجاهدین در تماس با نیروهای عراقی و ملل متحد با صحنهسازیهای گوناگون ابتدا کوشیدند جنازهی پنجاه و سوم را متعلق به یکی از کماندوهایی که به اشرف حمله کردند جا بزنند. سؤال و حفرهی اصلی اینجاست، مجاهدین که میدانستند جنازهی پنجاه و سوم متعلق به آنها نیست چرا از روز اول در تبلیغاتشان حرفی از آن نزدند و منتظر سیر حوادث شدند؟ چرا آنها که از روز اول میدانستند جنازه …
گزارش ۹۳ / واکاوی و بررسی فرهنگ و رفتار توتالیتاریستی مسعود رجوی لینک به منبع سرنوشت مسعود دلیلی، یادآور سرنوشت سعید امامی (بخشی از گزارش ۹۳ در مورد خیانت مسعود رجوی) بررسی و تعمق دربارهی سرنوشت «مسعود دلیلی داخل»، ما را با ماهیت یکسان عملکرد خامنهای و مسعود رجوی در ارتباط با «فداییان» و سینهچاکان «رهبری» آشنا میکند. خامنهای به رفسنجانی که پس از مرگ خمینی، او را برکشیده و به مقام ولایت فقیه رساند بیوفایی کرد و احمد صدر حاجسیدجوادی را که مجاناً وکالت او را در زمان شاه به عهده گرفته بود در نهمین دههی عمرش به زندان افکند و به شلاق محکوم کرد. هنگامی که در جریان قتلهای زنجیرهای به مخمصه افتاد «سعید جان» امامی را قربانی کرد، همسر وی را به اسارت برد و از او به زور شکنجه، اعتراف گرفت که هر دو بهایی و بهاییزاده و جاسوس اسرائیل و موساد و سیا بودند و انحرافات شدید جنسی و اخلاقی داشتند. نیروهای خود در وزارت اطلاعات را که به اشارهی بیت رهبری و نهادهای قدرت مخالفان و منتقدان را حذف میکردند به بند کشید و تحت شکنجه به اعترافات از پیش تهیه شده وادار کرد. آنها همگی مجبور بودند ضمن پذیرش انحراف اخلاقی و اعتقاد به ادیان بهاییت و یهود به جاسوسی برای اسرائیل و … اعتراف کنند. در نقطه مقابل مسعود رجوی را میبینیم که در پروژهی «رفع ابهام»، به منظور سرکوب نیروها و خشکاندن نطفههای اعتراض در مجاهدین، عالیترین و فداکارترین فرماندهان عملیاتی مجاهدین را که هریک دهها عملیات نظامی در داخل کشور داشته و بارها از مرگ جسته بودند زیر فشار شکنجه میبرد تا اعتراف کنند که «نفوذی» رژیم بودهاند و پای سناریوهای تهیه شده از سوی «پلیس امنیتی» مجاهدین امضا بگذارند. اگر خامنهای تنها چهارچوب اعترافات را تعیین کرد، بنا به شهادتهای کسانی که در پروژهی «رفع ابهام» به بند کشیده شدند، مسعود رجوی از نزدیک چگونگی بازداشتها، شکنجهها و بازجوییها را هدایت میکرد و سناریوهای مربوط به هر مرحله را شخصاً تهیه مینمود و از ابتدا تا انتها پروژه را زیر نظر داشت. حتی پس از پایان پروژهی همهی قربانیان را به حضور او بردند تا خود شخصاً بقیه سناریو و رفع و رجوع آن را پی بگیرد. خامنهای در حالی تصمیم به حذف سعید امامی گرفت که وی در سفر اعضای خانوادهی رهبری به خارج از کشور مسئولیت حفاظت از آنها را به عهده داشت. سعید امامی در حالی که در دو دهه حیات سیاسیاش با جان و دل در راه منویات خمینی و خامنهای کوشیده و مال و منالی هم برای خود و خانوادهاش نیاندوخته بود پس از مرگ، جاسوس اسرائیل و موساد معرفی شد و در این زمینه دوست نزدیکش حسین شریعتمداری سردمداری تبلیغات را به عهده داشت. تبلیغات جنبشهای توتالیتر به همان اندازه که دروغگویانه و برپایهی جعل و فریب است، بیپرده نیز هست. بایستی توجه داشت ماشینی که دروغپردازیهای عظیم جنبشهای توتالیتر را ایجاد میکند و آنها را سازمان و گسترش میدهد، از رهبری مایه میگیرد که پیوسته بر حق بوده و خواهد بود و هر آنچه او کند، نیکو بود. «مسعود دلیلی داخل» نیز به نوعی سرنوشتی مشابه سعید امامی داشت. او در سال ۱۳۴۰ در خانوادهای فقیر در روستای «داخل» از توابع آستانه اشرفیه به دنیا آمد و به سختی دیپلم گرفت. وی در سال ۱۳۶۰ بازداشت و پس از یک سال به همراه رضا لاقید و بهمن و عباس افرازه که آنها نیز اهل روستای «داخل» بودند آزاد و به مجاهدین پیوستند. این عده عملیاتهای نظامی متعددی از جمله مجازات شکرگزار فرمانده سپاه آستانه اشرفیه و لاهیجان را که نقش عمدهای در دستگیری، شکنجه و کشتار در استان گیلان داشت به مورد اجرا گذاشتند. مسعود دلیلی و رضا لاقید در سال ۱۳۶۲، در کرمانشاه بازداشت و بلافاصله با هواپیما به رشت منتقل شدند. این دو در شکنجهگاه آستانه اشرفیه به سختی شکنجه و به اعدام محکوم شدند. دستگاه قضایی و امنیتی رژیم به مدت یک هفته در تبلیغات وسیعی خبر از اعدام قاتلان «شهید شکرگزار» با جراثقال در محل دفن وی میداد. مسعود دلیلی در طرحی متهورانه با ایجاد دو سوراخ یکی به سلول رضا لاقید، و دیگری به پشت سلولش که به حیاط مدرسهای وصل بود، یک شب قبل از اعدام به همراه رضا از زندان میگریزد و یکراست به خانهی بهمن افرازه میرود و سلاحهایی را که پیش از رفتن به کرمانشاه نزد او به امانت گذاشته بود تحویل میگیرد. بهمن افرازه داخل، همراه یک جوان دیگر در شب ۳۰ شهریور ۱۳۶۳ از سوی کمیتهی انقلاب اسلامی بازداشت و پس از تحمل شکنجههای بسیار به اعدام محکوم میشود اما در تابستان ۱۳۶۴ پیش از اجرای حکم او نیز از زندان میگریزد. وی پس از فرار از زندان دست به عملیات نظامی زیادی میزند. در این عملیاتها از جمله ابوالحسن کریمی دادستان بیرحم گیلان و مازندران که در اعدام و شکنجهی هزاران نفر مشارکت داشت کشته میشود. نیروهای امنیتی و قضایی رژیم در یک اقدام تلافیجویانه دهها تن را در خانهها و خیابانهای لاهیجان و آستانهی اشرفیه به قتل میرسانند و یا در زندانها به جوخهی اعدام میسپارند. و در این میان به خاطر کینهی ویژهای که از مسعود دلیلی به دل داشتند انتقام سختی را از خانوادهی او میگیرند. در سال ۱۳۶۵ علی دلیلی پدر مسعود که کشاورزی ۵۰ ساله بود به همراه فرزند ۱۷ سالهاش پرویز، در خانهی مسکونیشان به رگبار بسته شده و خانهشان نیز به آتش کشیده شد. مسعود رجوی با صدور پیامی که از رادیو مجاهد پخش شد شهادت پدر و برادر مسعود دلیلی را تسلیت گفت. رضا لاقید داخل که به همراه مسعود دلیلی در ۱۳۶۳ از زندان آستانه اشرفیه، گریخته بود، در سال ۱۳۶۵ با چندین تن از یارانش در روستای « چَپَرکوچان» آستانه اشرفیه، لو رفته و در جریان یک درگیری در طویلهای کُشته میشوند. بهمن افرازه نیز در پاییز ۱۳۶۵ از طریق کوههای سیاهکل به سوی تهران حرکت میکند و در بازرسی بین راه در سراوان امامزاده هاشم مورد سوءظن پاسداران قرار گرفته و در جریان درگیری بین او و پاسداران چند نفر کشته میشوند. بهمن که پایش تیرخورده و گلولههایش نیز تمام شده بود خود را تسلیم پاسداران میکند. هنگامی که آنها برای دستگیری وی هجوم میببرند وی ضامن نارنجکش را کشیده و همراه آنها کشته میشود. http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-58149.html از میان دوستان قدیمی، تنها مسعود دلیلی، جان به در میبرد و با شور و اشتیاق و علاقهای مثال زدنی به مجاهدین میپیوندند. «فدایی» مسعود رجوی میشود و میکوشد جای خالی رفقایش را نیز پر کند. در نشستهای رجوی حتی بالاترین کادرهای مجاهدین را تفتیش بدنی میکند. محافط مخصوص رهبری است و در طرحهای امنیتی ویژه نقش حفاظتی دارد. در سپتامبر ۲۰۱۱ تحت عنوان عنصر «بریده» از مجاهدین جدا میشود و توسط آنها به نیروهای عراقی و ملل متحد تحویل داده میشود و از آنها خواسته میشود «حقوق شهروندی» وی و دو نفر دیگر را رعایت کنند. یک سال بعد در تاریخ ۲۴ تیرماه ۱۳۹۱ سایت «تابناک» وابسته به محسن رضایی گزارش میدهد که «در روزهای اخیر تماسهای متعددی با داخل کشور جهت ورود احتمالی وی، گرفته شده است.» http://www.tabnak.ir/fa/news/257723 از نظر من با توجه به سابقهی بخش «اخباری» مجاهدین، این خبر میتواند از طریق کانالهای مجاهدین با اهداف خاصی به رژیم منتقل شده باشد. مسعود دلیلی میتواند جداشدهی واقعی نبوده باشد، چرا که با هیچ جداشدهای در ارتباط نبوده و بلافاصله هتل جداشدگان را نیز ترک میکند. مجاهدین از پاسخ دادن به دوستان وی در خارج از کشور که میخواستند با او تماس گرفته و زمینهی انتقالش به اروپا را فراهم کنند خودداری میکنند. وی از زمان جدا شدن از مجاهدین، هیچ تماسی با مادر و خواهرش در ایران نگرفته است. در حالی که وقتی کسی از مناسبات جدا میشود و سایت «تابناک» خبر از «تماسهای متعدد» جهت «ورود احتمالی» وی به ایران میدهد، طبیعی است اولین کاری که میکند تماس با خانواده و دوستانش باشد. چرا بعد از سه دهه، او تلاش نمیکند صدای مادر رنجدیدهاش را بشنود؟ حتی اگر تفسیر مجاهدین را بپذیریم، او از مجاهدین و مبارزه «بریده» بود از مادر و خواهرش که نبریده بود. حتی اگر به ایران رفته بود دلیلی نداشت با مادرش دیدار نکند و یا حداقل به گفتگوی تلفنی با او نپردازد.پس از حملهی نیروهای کوماندویی رژیم به اشرف و قتلعام ساکنان آن، مجاهدین بعد از یک روز به نیروهای عراقی اجازهی ورود به اشرف را میدهند. در این مدت مشغول چه کاری بودند و یا چه چیزهایی را پاکسازی میکردند مشخص نیست و داوری در مورد آن سخت است. در جریان این حملهی بیرحمانه پنجاه و سه نفر به قتل رسیدند. مجاهدین در اطلاعیههای رسمیشان تعداد کشتهشدگان مجاهد را ۵۲ نفر اعلام کردند. و تا ۱۱۰ روز بعد در هیچ یک از اطلاعیههایشان صحبتی از جنازهی پنجاه و سوم و یا تلفات رژیم و نیروهای مهاجم در این عملیات نکردند. اما در تمامی لیستهای تهیه شده از سوی مقامات عراقی، نفر پنجاه و سوم که مدتها ناشناس تلقی میشد در صدر قرار داشت. مجاهدین در تماس با نیروهای عراقی و ملل متحد با صحنهسازیهای گوناگون ابتدا کوشیدند جنازهی پنجاه و سوم را متعلق به یکی از کماندوهایی که به اشرف حمله کردند جا بزنند. سؤال و حفرهی اصلی اینجاست، مجاهدین که میدانستند جنازهی پنجاه و سوم متعلق به آنها نیست چرا از روز اول در تبلیغاتشان حرفی از آن نزدند و منتظر سیر حوادث شدند؟ چرا آنها که از روز اول میدانستند جنازه متعلق به مسعود دلیلی است میکوشیدند آن را متعلق به یکی از «کماندوها» جا بزنند و در مورد هویت وی روشنگری نمیکردند؟ مجاهدین در طی این مدت منتظر چه چیزی بودند؟ با توجه به تحقیقات صورت گرفته از سوی دولت عراق و در دست داشتن نمونهی DNA ساکنان اشرف، مقامات عراقی به هویت مسعود دلیلی به عنوان یکی از ساکنان اشرف پی بردند. از آنجایی که مسعود دلیلی پس از جدایی از مجاهدین، تحویل نیروهای عراقی شده و پس از مدتی ناپدید شده بود جنازهی او در اشرف روی دست مجاهدین مانده بود. آنها تا آنجا که ممکن بود موضوع را کش دادند و از اعلام هویت مسعود دلیلی خودداری کردند تا بلکه موضوع مشمول مرور زمان شود اما پس از گذشت ۱۱۰ روز به خاطر پافشاری دولت عراق مجبور به اعتراف شدند. آنها باید به سازمان ملل و دولت عراق پاسخ میدادند چرا مسعود دلیلی در قرارگاه اشرف بوده و به چه دلیل موضوع به اطلاع مقامات عراقی و ملل متحد نرسیده بود. مزید بر علت نام مسعود دلیلی هم واقعی نبود. مجاهدین هنگام معرفی نیروهایشان به مقامات آمریکایی، مسعود دلیلی را «بهمن افرازه» معرفی کرده بودند. کمیسیاریای عالی پناهندگان و دولت عراق نیز او را به نام بهمن افرازه میشناختند و به همین نام برای او کارت شناسایی صادر شده بود. مجاهدین در موقعیت جدید با توجه به انتشار عکس مسعود دلیلی نمیتوانستند مدعی شوند او «بهمن افرازه» است که سه دهه پیش در درگیری با نیروهای رژیم کشته شده بود. یکی از موارد اصلی و مهم تعلق استاتوی پناهندگی به افراد، «هویت» آنهاست. در هر یک از کشورهای پناهندهپذیر چنانچه مشخص شود پناهجو دارای هویتی جعلی و غیرواقعی است استاتوی او پس گرفته میشود مگر این که دولت مربوطه از قبل در جریان بوده و به دلایل امنیتی با آن موافقت کرده باشد. پس از گذشت ۱۱۰ روز از وقوع جنایت در اشرف، مجاهدین برای رفع و رجوع مشکلات فوق سناریوی وحشتناکی را طراحی میکنند و در آن مسعود دلیلی را مزدور رژیم و خائن خودفروخته جا میزنند که پس از جدایی از مجاهدین نزد رژیم رفته و با توجه به شناختی که از اشرف داشته، یگان کماندویی رژیم را به محل آورده و تلفات بالایی را هم به سازمان تحمیل کرده است. حسن نظام الملکی یکی از مسئولان امنیتی – اطلاعاتی مجاهدین و از شکنجهگران و بازجویان این سازمان که به خاطر رفتارهای خشن و شکنجهی ناراضیان نامش بر سرزبانها افتاده، در فیلمی که مجاهدین در همان روز واقعه از جنازهی مسعود دلیلی تهیه کرده و چهارماه بعد منتشر کردند، در نقش راوی ظاهر شد و با اشاره به جنازهی رها شده در اشرف و به گونهای که او را نمیشناسد و تصور میکند یکی از نیروهای رژیم باشد، گفت: «این فرد که میبینید … یکی از مزدورهای (عمل کننده است) جسد کثیفش افتاده بود. این فرد احتمالاً در جریان شلیکهایی که به طور مستمر میکردند و… در تداخل آتش یا هر شق دیگری کشته شده بود و جنازه کثیفش را اینجا انداخته بودند. و پیراهنش (حسن نظام الملکی با دست اشاره به درآوردن پیراهن میکند) همه طراحی شده بود. پیراهنهایی که با ماسک…بود. و شلوار سیاهش که مثل نیروهای سوات عراق بود و پوتینش پاش بود… جنازه فیلمش هست شما بعداً میتونین مشاهده بکنین. در جیببش پر از پولهای ایرانی بود. این جنازه اینجا افتاده بود که فردای روز عمل نیروهای سرلشگر جمیل فرمانده پلیس دیالی اومدند و با خودشون بردند…» روایت حسن نظامالملکی روی فیلمی که بخشی از آن ساعاتی پس از حمله تهیه شده، به گونهای میکس میشود که تضادی با ادعاهای اولیهی مجاهدین نزد مقامات عراقی و سازمان ملل مبنی بر مجهولالهویه بودن جنازه و تعلق آن به یکی از نیروهای کوماندویی رژیم نداشته باشد. به همین دلیل وی تنها به ذکر «یکی از مزدورهای عمل کننده» بسنده میکند. همچنین در توضیحات روی فیلم گفته میشود نیروهای حمله کننده که گویا مسعود دلیلی راهنمای آنها بوده، «برای اینکه هویت وی شناخته نشود صورت او را سوزاندهاند». سوزاندن چهره مسعود دلیلی با بنزین برای پنهان کردن هویت وی از عجیبترین سکانسهای سناریوی مجاهدین است. اگر واقعاً این خبر درست بود باید بهگونهای صورت وی را میسوزاندند که به هیچوجه قابل شناسایی نباشد. در حالی که شناسایی وی برای کسانی که نزدیک به سه دهه با او زندگی کرده بودند به سادگی امکانپذیر بود و نیازی نبود سه ماه و اندی بعد مجاهدین با کار کارشناسی و پیگیری سمعکی که وی در گوش داشته و تطبیق عکسها کشف کنند وی چه کسی است! برای این که باور کنیم یک گردان کماندویی تا دندان مسلح که ویژگی کارشان سرعت و غافلگیری و ترک صحنه در کوتاهترین زمان است، هنگام عقبنشینی به جای استفادهی سریع از چند گلوله (یا یک نارنجک) برای متلاشی کردن چهره فرد باقیمانده، در پی حمل و نقل یک پیت بنزین و پاشیدن دقیق آن روی گردی چهره و کشیدن کبریت و سوزندان صورت به شکل مینیاتوری باشند بایستی عقل و شعور را یکسره به کناری نهاد.
مأموران رژیم چه نیازی به قتل مسعود دلیلی در اشرف و سوزندان صورت او داشتند؟ او را به ایران منتقل کرده در آنجا میکشتند و جنازهاش را هم از بین میبردند. چرا ردپا از خودشان باقی میگذاشتند؟ آیا منطقیتر نیست به این سناریو فکر کنیم که عاملان سوزاندن چهرهی مسعود دلیلی گلوله و مواد منفجره و نارنجک در اختیار نداشتند؟
حسن نظامالملکی در فیلم میگوید مسعود دلیلی پیراهن، شلوار و پوتین نیروهای عمل کننده را به تن داشته است و فیلم آن موجود است. عصر روز حمله هنگامی که نمایندهی ملل متحد به اشرف میرود تا از جنازهها عکس بگیرد، مسعود دلیلی با زیرپیراهنی رکابی است و پیراهنی به تن ندارد و به جای پوتین، کفش کتانی سفید به پا دارد. چرا؟ چه کسی و به چه دلیل پیراهن او را در آورده و کفشاش را عوض کرده است؟ چه نیازی به این کار بود؟ بنا به تصدیق شاهدان و کسانی که سابقهی حضور در اشرف را دارند، شلواری که پای اوست شلوار یشمی رنگ یگان هوایی مجاهدین است. مهاجمان شلوار سیاهرنگ به تن داشتند. او کفش ورزشی سفید رنگ به پا دارد که اعضای مجاهدین در پادگان اشرف استفاده میکردند و همچنین کمربندش چرمی و معمولی است. مسعود دلیلی در جریان حمله، چه نیازی به پول ایرانی آنهم در عراق داشت؟ مجاهدین در تبلیغاتشان مدعی هستند کماندوهای عراقی حمله به اشرف را انجام دادند و حتی کسانی را که به اسارت بردند در عراق نگهداری میکنند. اما توضیحی نمیدهند چرا مقدار ناچیزی پول ایرانی در کنار جنازهی مسعود دلیلی قرار دارد؟ آیا ریال پول رایج عراق است؟ آیا نحوهی قرار گرفتن پولهای ایرانی و عکس خمینی که در لابلای پولها برجسته شده هدفی خاص را دنبال نمیکند؟ اصغر ابزری یکی از مجاهدین ساکن «لیبرتی» که در امر «پدیده خیانت و هم آغوش شدن با دشمن» از «حضرت نوح تا عیسی مسیح و حضرت علی(ع) و از قیام اسپارتاکوس تا جنگهای استقلال آمریکا و مبارزات ضد فاشیسم در جنگ جهانی دوم،» اطلاعات ذیقیمتی دارد و ادعا میکند «خداوند هوش و ادراک» را «نزد فرزند انسان به ودیعه گذاشته»، در مورد پولهای فوق نظریهی جالبی را مطرح کرده و میگوید: «در این مورد نیز پولهایی که دلیلی بصورت نقد گرفته و کنار جسدش احتمالأ زمان جان دادن از جیبش بیرون ریخته، همه انگیزه خیانتش را بر ملا میکند.»http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=4087 منبع «هوش و ادراک» مجاهدین، از آنجایی که سالهاست در «غار اصحاب کهف» زندگی میکند، نمیداند پولهایی که در کنار جسد رها شدهاند، کمتر از دو سه دلار است و قیمت یک کیلو گوشت گوسفند در ایران، امروز بیش از ۱۰ دلار است! اما «هوش» سرشار «گوهر بیبدیل» رهبری عقیدتی مجاهدین، آنجایی خود را نشان میدهد که ادعا میکند پولهایی که «انگیزهی خیانت» مسعود دلیلی را «برملا» میسازد، «احتمالا زمان جان دادن از جیبش بیرون ریخته» و از قرار معلوم با وجود بادهای شدید در منطقه که صدای آن در فیلم مجاهدین هم شنیده میشود، به مدد «امدادهای غیبی» همچنان سرجایشان باقیماندهاند. همچنین کوماندوهای رژیم هنگام ریختن بنزین روی صورت مسعود دلیلی، با وجود عجلهای که داشتند مواظب بودند که بنزین روی اسکناسها نریزد که مبادا دامنهی آتش به آنها نیز سرایت کند. در فیلم منتشر شده توسط مجاهدین، روی بدن مسعود دلیلی به ویژه در ناحیهی کتف، کمر و پشت، آثار ضرب و شتم وجود دارد. آیا در صورت وی که سوزانده شده هم آثار ضرب و شتم وجود داشته؟ چه کسی عامل ضرب و شتم او بوده است؟ دلیل آن چه بوده؟ ضرب و شتم مسعود دلیلی پیش از مرگ توسط چه کسانی صورت گرفته است؟ چرا آثار ضرب و شتم و شکنجه فقط روی جنازهی مسعود دلیلی است؟ چرا کماندوهای رژیم نسبت به او کینهی بیشتری داشتند؟ بنا به ادعای مجاهدین، مسعود دلیلی از مخفیگاه و ستاد فرماندهی و پناهگاههای زیرزمینی اشرف بی خبر بوده وگرنه مهاجمان تلفات بیشتری از مجاهدین میگرفتند. مجاهدین در این قسمت از سناریو با توجه به ادعای مسعود رجوی مبنی بر تماس با زهره قائمی فرماندهی ارشد «اشرف» در جریان حمله نیروهای کوماندویی، میکوشند به خواننده یا شنونده القا کنند که هنگام تهاجم و درگیری، مسعود رجوی در سنگر زیرزمینی پادگان اشرف مخفی بوده و چنانچه مسعود دلیلی به محل مذکور آشنایی داشت، جان رجوی به خطر میافتاد و او نیز کشته میشد. تبلیغات رژیم نیز به این دروغ دامن میزند که مسعود رجوی تا آخرین لحظه در «اشرف» بوده است. در حالی که دستگاه امنیتی رژیم به خوبی مطلع است که مسعود رجوی در عراق نیست و در اولین روزهای سقوط دولت صدام حسین، این کشور را ترک کرده است. حسن نظامالملکی بهتر از هر کس میداند که مسعود دلیلی در پروژهی ساخت مخفیگاه مسعود رجوی در شمار افسران امنیت بود و از ابتدا تا انتهای پروژه شخصاً در محل حضور فعال داشت و بهتر از شخص رجوی به آنجا اشراف داشت! مجاهدین به چه دلیل دروغی به این واضحی را تولید میکنند؟ نقشه قرارگاه اشرف و پناهگاه زیرزمینی آن همراه با جزئیات در سال ۲۰۰۳ در کتاب فارسی و انگلیسی «ارتش خصوصی صدام» توسط مسعود خدابنده محافظ ویژهی سابق مسعود رجوی انتشار یافت. محمدحسین سبحانی یکی دیگر از مسئولان یگان حفاظت از مسعود رجوی نیز در کتاب «روزهای تاریک بغداد» که در سال ۲۰۰۵ انتشار یافت به چگونگی ساخت این پناهگاه و نقش خود در آن اشاره کرده است. آمریکاییها و بعداً عراقیها پس از تحویل اشرف از همه جای قرارگاه از جمله پناهگاه زیر زمینی، فیلم و گزارش تهیه کردند. بخشی از آن در فیلم تهیه شده از سوی مجاهدین نیز نشان داده میشود. در نتیجه رژیم و عوامل سپاه قدس کروکی کامل اشرف و پناهگاه زیرزمینی آنرا داشتند، چه اطلاعات دیگری برای تهاجم و کشتار نیاز داشتند که بتواند همراه بردن مسعود دلیلی را توجیه کند؟ مسعود رجوی با تولید این دروغها همچنین میخواهد به اعضا و هوادارانش القا کند که دلیل فروپاشی اشرف و قتلعام ساکنان آن مسعود دلیلی است. زمینه ساز این حمله هم منتقدان مجاهدین هستند. تنها کسی که در این میان نقشی ندارد او و پافشاری بیدلیلاش بر ماندن و بیدفاع گذاشتن افراد در اشرف است. اگر منتقدان به وی انتقاد نمیکردند و اگر مسعود دلیلی تیم کماندویی را به اشرف نمیآورد حالا حالا ها اشرف پابرجا و مجاهدین در آن ماندگار بودند. به خاطر حمله به اشرف و تخلیهی آن، سرنگونی رژیم که قرار بود در سال ۹۲ محقق شود به تعویق افتاده است. البته او میخواهد این را هم تلقین کند که اطلاعات اشرف و مخفیگاه آن توسط دلیلی و منتقدان به رژیم داده شده است، بنابر این آنها مستحق مرگ هستند و عاقبت کسانی که از او جداشده و به او پشت کردهاند، بهتر از «مسعود دلیلی داخل» نخواهد بود! مجاهدین برای آن که سناریوی ساختگی خود را معتبر نشان دهند آن را با دستخط جعلی مسعود دلیلی و تأکیدات او روی انساندوستی مجاهدین و بریدگی خودش همراه میکنند. تاریخ نامه ۲۱ اسفند ۱۳۸۹ است. اما محتوای آن بنا به نیاز روز مجاهدین پس از انتشار «گزارش ۹۲» تنظیم شده است. جاعلین مرتکب اشتباه بزرگی شدهاند و در نامهی منسوب به مسعود دلیلی از ترکیب «نادم و تواب» استفاده میکنند که پس از انتشار «گزارش ۹۲» برای من و اسماعیل وفا یغمایی تولید کردند. در نامهی مزبور بایستی از کلمهی «بریده» و یا «بریدن» از مبارزه استفاده میکردند. همچنین مجاهدین که پس از افشای بدرفتاری و زندان و شکنجه در مناسباتشان به لحاظ افکار عمومی به شدت تحت فشار هستند، میکوشند در این سند جعلی با ارائهی پیشنهادهای انساندوستانه به مسعود دلیلی که تماماً از سوی وی رد میشود خود را انساندوست جلوه دهند. معلوم نیست چرا وی در نامهی مربوط به جداییاش، هرآنچه را که نیاز عاجل چند سال بعد مجاهدین بوده، آورده است؟ نمونهی دستخط منسوب به مسعود دلیلی منتشر شده در فیلم مجاهدین
امیر احمدخاوری لاهیجی یکی از دوستان مسعود دلیلی با انتشار دستخط اصلی او پرده از سیاهکاری دستگاه جعل و فریب مسعود رجوی برداشت. مسعود دلیلی پس از فرار از زندان و در دورانی که در داخل کشور مخفی بود نامهها و یادداشتهای کوتاهی به دوستانش نوشته بود. تفاوت آشکار دستخط او با دستخط ارائه شده از سوی مجاهدین آنقدر زیاد است که تنها یک ابله میپذیرد این دو دستخط متعلق به یک نفر است. دو نامهی منسوب به مسعود دلیلی در ۱۳۶۳ در ایران
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-58149.html مجاهدین پس از انتشار این اسناد، تلاش زیادی کردند تا نویسنده مقاله را متقاعد به پس گرفتن آن کنند. آنها قادر به درک این موضوع نیستند مطلبی که روی اینترنت انتشار یافت و هزاران نفر آن را خواندند و صدها نفر آن را کپی کردند قابل حذف نیست و بر ابعاد فضاحت میافزاید. اگر بپذیریم که سناریوی مجاهدین واقعی است و مسعود دلیلی مرتکب چنین خیانتی شده به نتایج هولناکتری میرسیم که حتی فکر کردن به آن وحشتناک است. مسعود دلیلی سرتیم حفاظتی و «فدایی» مسعود رجوی، پس از جدایی از مجاهدین بلافاصله به رژیم پیوسته و نیروهای سپاه قدس در قتلعام ساکنان اشرف را هدایت میکند. نگاهی گذرا به کارنامهی مسعود دلیلی نشان میدهد او دو بار توسط رژیم دستگیر و بار دوم به شکل وحشتناکی شکنجه شده؛ مسئول تیمهای عملیاتی در داخل کشور بوده؛ فرمانده سپاه را به قتل رسانده؛ پیش از اعدام از زندان فرار کرده؛ پدر و برادرش پس از به رگبار بسته شدن توسط رژیم همراه خانهشان به آتش کشیده شدهاند؛ دوستان نزدیکش که او به آنها عشق میورزید توسط رژیم اعدام و یا کشته شدهاند. میزان علاقهی وی به آنها آنقدر شدید است که حتی پس از فروپاشی عراق به یاد یکی از آنها خود را بهمن افرازه معرفی میکند و کارتهویتاش به نام او صادر میشود. پس از جدایی از مجاهدین به جای آن که بکوشد به خارج از عراق بیاید به نیروهای سپاه قدس و رژیم میپیوندند، بدون ترس از مجازات به ایران باز میگردد، مورد استقبال رژیم قرار میگیرد، به او اعتماد میکنند، محرمانهترین طرحشان را با او در میان میگذارند و او را با خود همراه میکنند. او مقداری پول ایرانی در جیبش میگذارد و همراه کماندوهای رژیم به اشرف آمده و خیلی خونسرد دوستانش را از دم تیغ میگذراند. کوماندوهای اعزامی پس از پایان کشتار، در محل او را میکشند و برای شناختهنشدن صورت او را به شکل مینیاتوری میسوزانند. برای این که فردی چنین پروسهای را طی کند باید چه بلاهایی سر او در «اشرف» و مناسبات مجاهدین آمده باشد و یا شاهد چه جنایات هولناکی باشد که رژیم را به مجاهدین و دوستانش ترجیح دهد؟ چه چیز باعث بروز چنین کینهای در او شده است؟ سختیهای مبارزه باعث میشود فرد تنها ببرد و پی زندگی خود برود. او چرا به فکر انتقامی خونین میافتد؟ مجاهدین که در نامهی منسوب به او مدعی هستند حتی حاضرند هزینهی خروج او از عراق به هرکجای دنیا را متقبل شوند. حتی آماده هستند او را تحویل خانوادهاش دهند که هرکجا میخواهند ببرند. مسعود دلیلی چرا همهی این گزینهها را رد میکند و به مزدوری رژیم و قتلعام دوستانش رضایت میدهد؟ مسعود دلیلی که بنا به ادعای مجاهدین و موارد مطرح شده در نامهی کذایی، جز محبت و از خودگذشتگی و ایثار چیزی از مجاهدین ندیده است، چرا دست در خون دوستانش میکند؟ این سؤالی است که مسعود رجوی پاسخی برای آن ندارد منبع:پژواک ایران (پایان) ***
انقلاب اسلامی: جدایی بنی صدر و مجاهدین -بخشهای اول تا ششم- نامه رجوی به بنی صدر و پاسخ بنی صدر
مهندس میثمی: مسعود رجوی کجاست؟ مسعود رجوی امروز هم آنجاست که پرسشها را پاسخ نگوید همچنین:http://iran-interlink.org/wordpressfa/?p=20748 بازخوانی پرونده تخلیه خونین دهم شهریور ۹۲ اردوگاه مخوف اشرف ( بخش دوم )
الف. مینو سپهر، وبلاگ زنان در اسارت فرقه رجوی، ششم سپتامبر ۲۰۱۵:… فرقه رجوی درکنار ادعای نادرست ودروغ حمله به اشرف اعلام کرد ۷ نفر ( شش زن ویک مرد ) نیز ربوده شده اند اسامی اعلام شده پس از شناسایی اعضای سابق نشان از ان دارد که شش نفر زن عضو این فرقه اعضای مهمی نبوده اند ویکی در آشپزخانه ودیگران جزو خدمتکاران محسوب می شده اند _ نفر هفتم بنام محسن نیکنامی از محافظان …
چه کسی مسعود دلیلی را کشت؟لینک به منبع لینک به قسمت اول بازخوانی چگونگی تخلیه خونین قلعه اشرف درتاریخ یکم سپتامبر ۲۰۱۳ وبررسی احتمال درمورد این حادثه ( قسمت دوم) الف .مینو سپهر ۲۰۱۵/۰۹/۰۷ مقدمه _ دربخش نخست این نوشتار وضعیت اردوگاه مخوف اشرف ازابتدای سال ۲۰۰۹ تا انتقال آخرین گروه ساکنین این اردوگاه به کمپ موقت لیبرتی درتاریخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۲ را مورد بازخوانی قرار گرفت _ نماینده یونامی ( مارتین کوپلر ) پس از انتقال آخرین گروه شامل ۶۵۰ نفر ضمن ابراز رضایت ازاین انتقال گفت : ساکنین قبل از ترک این اردوگاه مسئله تازه ای را عنوان کردند که مایه نگرانی است . آن موضوع مورد اشاره کوپلر درواقع همان درخواست بجا گذاشتن ۱۰۱ نفر درکمپ وجلوگیری از انتقال آنها درظاهر به بهانه ” فروش اموال ” بود _ ولی سران فرقه رجوی از نگاهداری این گروه طرحی خواست تهیه کرده و به دلائیلی دیگر از انتقال این افراد جلوگیری نموده ومانع اجرای کامل طرح یونامی _ دولت عراق شدند _ دراین بخش موضوع تخلیه را پس از تاریخ انتقال آخرین گروه ( ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۲ ) مورد بررسی قرار خواهد گرفت . الف _ چرا ادعای بهانه فروش اموال به دور از واقعیت بود ؟ دلیل اول اینکه _ کلیه اموال منقولو وغیر منقول در آن کمپ از دلارهای مزدوری برای صدام بودند ولذا فرقه رجوی نمی توانست هیچ ادعای مالکیتی نسبت به آنها داشته باشد _ درمیان این اموال البته تعدادی خودرو وجود داشت که برخی از آنها بهم ریختگی های سال ۲۰۰۳ توسط اعضای فرقه رجوی سرقت شده وبه این کمپ منتقل شده بود ند _ تعدادی هم ماشین های نو بودند که فرقه رجوی برای رد کم کردن دلارهای مخفی کرده مزدوری دراشرف آنها را صرف خرید این خودروها کرده بود که از آنجاکه مخارج این خودروها هم متعلق به مردم عراق بود هیچ گونه حق تملکی نسبت به آنها نداشت _ ضمن اینکه فرقه رجوی از هزینه کردن همین دلارها تعدادی وکیل عراقی را به خدمت گرفته بود که آنها می توانستند درمورد فروش این خودروها اقدام نمایند _ بنابراین نگاهداشتن ۱۰۱ نفر در کمپ تقریبا تخلیه شده بهانه ای بیش نبود . لازم بیاد آوریست که ازتاریخ انتقال آخرین گروه ۶۵۰ نفره ازاشرف به لیبرتی تا یک هفته به حادثه خونین تخلیه اشرف مقامات عراقی _ یونامی وامریکا بارها از سران فرقه رجوی درخواست کردند که به بازی خود پایان داده وکمپ را کاملا تخلیه وتحویل نماید _ هشدارهایی که هیچگاه توسط فرقه رجوی جدی گرفته نشد …… ب _ چرا سران فرقه رجوی ۱۰۱ نفر را درکمپ بجا گذاشته وحاضر به انتقال آنها نگردیدند ؟ این قانون گریزی و عدم رعایت مواد توافق با پوشش فروش اموال ازجانب سران فرقه اهداف دیگری را دنبال می کرد ۱ _ نگاهداری وعدم تحویل کامل اردوگاه جهت بازگردان احتمالی منتقل شده گان به لیبرتی به اشرف این احتمال گرچه تقریبا غیر ممکن بود ولیکن سرکرده فرقه هنوز منتظر تحولاتی بود که شاید درعراق صورت گیرد ۲ _ وجود نزدیک به ۴۰ نفر از اعضای قدیمی جداشده _ بریده درزندان کمپ همانگونه که بعدها مشخص شد گروهی ازاعضای جداشده وبریده عضو قدیمی فرقه درزندان اشرف نگاهداشته می گردیدند واز آنجایی که ازبین بردن این افراد کارساده ای نبود رهبر فرقه منتظر فرصتی بود تا این جداشدگان زندانی را سربه نیست نماید با این مقدمه به چگونگی رخداد تخلیه خونین اشرف می رسیم . رخداد یکم سپتامبر ۲۰۱۳ به روایت فرقه رجوی دراین تاریخ دستگاه تبلیغی فرقه رجوی ادعا کرد که نیروهای واکنش سریع عراق تحت نام ” سوات ” به کمپ اشرف حمله نمودند _ منتشرکنندگان این ادعا اما هیچ مدرک سند مستدلی از این حمله منتشر ننمودند _ بابک هروی دراین فیلم ادعا ومدارک فرقه رجوی رابا استناد به فیلم ساختگی وسرهم بندی شده این فرقه به نقد وبررسی وکنکاش کشیده است . https://www.youtube.com/watch?v=12CJDEWCVDk درفیلم مورد ادعای ساخته وسرهم بندی شده فرقه رجوی چند نکته قابل تامل وجود دارد اول اینکه >>> درابتدای این فیلم تعداد ۵ نفر افراد مسلح نقابدار با کلاه بیس بال را نشان می دهد که از تپه ای نامشخص پائین می آیند ! _ این فیلم سرهم بندی شده درحقیقت هیچگونه ربطی به این ادعای حمله ندارد چراکه بعدها فرقه رجوی ادعا کرد تعداد ۲۰۰ نفر دراین حمله شرکت داشته اند ( ! ) ادعایی که کوچکترین مدرکی درباره حمله این افراد ارارائه نمی کند دوم اینکه >>> تعدادی از کشته شده گان دست بند آهنی وپلاستیکی به دست دارند طبیعی است برخلاف این ادعای دروغ اگر کسانی به کمپ حمله کرده باشند بخاطر کشتن افراد مستقر درکمپ بوده اند ولذا نیازی به دست بند زده به دست آنها ( حتی دوعدد) نبوده است . وجود دستبند به دست گروهی از کشته شده گان بخوبی نشان می دهد که این افراد درزندان کمپ بسر می برده اند سوم اینکه >>> _ درفیلم مورد ادعای فرقه رجوی یک یا دونفر رانشان می دهد که نفس نفس زنان بادوربین مشغول فرار ومخفی شدن هستند دراین فیلم مورد ادعا گروهی درحال دویدن فریاد می زنند ” بگیرش _ بگیرش ” ولی بااین داد وفریاد هیچ کسی را نمی گیرند و این صحنه ها بخوبی نشان می دهند که واقعا این یک فیلم ساختگی وسرهم بندی شده بگونه ای بسیار ناشیانه می باشد که تقریبا می توان گفت هیچ ربطی به ادعای حمله به اشرف ندارد . بنابراین اگر بخواهیم این فیلم ساختگی و سرهم بندی شده را سند ادعای فرقه رجوی درمورد حمله به اشرف فرض کنیم به روشنی درخواهیم یافت آنچه درتاریخ یکم سپتامبر درکمپ اشرف رخ داده است یک ” کشتار داخلی ” بوده که به دوهدف خاص صورت گرفته است _ اول _ کشتن وسربه نیست کردن اعضای جداشده که درزندان اشرف درزندان به سر می برده اند و_ دوم _ آخرین خون بازی ” سرکرده فراری فرقه جهت مظلوم نمایی بخاطر تخلیه اجباری کمپ مخوف اشرف . رخداد یکم سپتامبر به روایت دولت عراق دولت وارتش عراق از همان روز نخست هرگونه حمله به این اردوگاه را تکذیب نموده و بر داخلی بودن این رخداد اصرار کردند _ آنها اعلام نمودند که پس از آگاه شدن از صدای تیراندازی به محل مورد نظر نزدیک شدند که با تعدادی جنازه مواجه گردیدند _ دولت عراق درکنار رد هرگونه دخالت دراین رخداد دستور داد یک گروه تحقیق تشکیل گردد واز اعضای فرقه رجوی خواست صمن همکاری بااین هیات تحقیق کلیه مدارک ومستندات خودرا به گروه تحقیقی تسلیم نمایند ایزوله کردن بقایای منتقل شده وعدم همکاری فرقه رجوی با گروه تحقیق بنا برگزارش ها ی منتشرشده تعداد ۴۲ نفر باقی مانده پس از انتقال درتاریخ ۱۰ سپتامبر به کمپ لیبرتی از بقیه افراد جدا ودرمحلی در قرنطینه ” قرارگرفتند _ ده روز بعد هیات تحقیق مرکب از نماینده سازمان ملل _ دولت عراق جهت گفتگو با بجا ماندگان حادثه به کمپ لیبرتی مراجعه نمودند _ سران فرقه رجوی از گفتگوی اعضای هیات تحقیق با شاهدین حادثه خوداری بعمل آوردند و دراثر اصرار تنها جاضر شدند یکنفر را که کاملا توجیه شده بود به گروه معرفی نمایند _ این فرد دقیقا همان ادعا های سرهم بندی شده وداستان های ساخت فرقه را تکرار نمود . عقب نشینی فرقه رجوی از ادعای اولیه حمله نیروهای عراقی به کمپ اشرف حدود یک سال ازاین حادثه سران فرقه رجوی که هیچ سند ومدرکی جهت اثبات ادعاهای اولیه خود درمتهم کردن نیروهای عراقی به اشرف دردست نداشتند دریک عقب نشینی از ادعا های خود اعلام نمودند >> چرا نیروهای عراقی حافظ کمپ مانع ورود حمله کنندگان نگردیدند ؟ <<<< این عقب نشینی بخوبی نشان می دهد که سران فرقه رجوی خوب می دانند که دولت وارتش عراق هیچ نقشی در حوادث یکم سپتامبر ۲۰۱۳ درکمپ اشرف نداشته اند . بنابر آنچه دربالا اشاره شد می توان دو احتمال را درمورد حادثه یکم سپتامبر دراشرف برجسته نمود یکم _ احتمال قوی تسویه درون گروهی بودن این حادثه دراین احتمال بسیار قوی به دستور رهبر فراری فرقه گروهی از اعضای قدیمی به دلیل مخالفت و انتقاد تحت برخورد وپیگرد قرارگرفته ومجکوم به زندان گردیده اند _ فشارهای جانبی جهت تخلیه وتحویل کامل اشرف باعث سرکرده فرقه دستور قتل این زندانیان راصادر کرده وآنها توسط جوخه های آتش عضو فرقه به قتل رسیده اند تاهم این جداشدگان ازسرراه برداشته شوند وهم تخلیه اشرف بگونه خونین مدتی دستاورد تبلیغی فرقه رجوی رافراهم نماید . دوم _ احتمال ضعیف شرکت نیروهای مزدور بلاک واتر دراین حمله و همزمان شدن با تسویه درون گروهی دراین احتمال ضعیف ممکن است نیروهای مزدور بلاک واتر که گروهی بسیار آدمکش وحرفه ای هستند دراین حمله نفش داشته اند و همزمان اعضای فرقه رجوی مدافع کمپ هم با شتاب زندانیان را اززندان بیرون آورده وبه قتل رسانده باشند ودرواقع دو حادثه دریک زمان صورت گرفته است _ آنچه دراین دواحتمال بارز وروشن است این که گروهی از اعضای جدا شده وقدیمی فرقه رجوی ازجمله افرادی چون زهره قائمی _ گیتی گیوه چیان _ ژیلا طلوع که از زنان حرمسرای رهبر فرقه دارای اطلاعات زیادی بوده اند بدلائلی که فعلا مشخص نیست مورد غضب قرارگرفته باشند _ لذا احتمال حذف فیزیکی آنها دراین احتمال بسیار بالاست . سنگ اندازی ودخالت بیجای امریکا درامر تحقیق دولت عراق طی دوسال گذشته امریکا همچنان درامر تحقیق مانع تراشی می نماید _ هدف امریکا ازاین دخالت به دوهدف صورت می گیرد نخست اینکه _ امریکا قبلا ادعا کرده که درسال ۲۰۰۳ اعضای این کمپ را خلع سلاح کرده و این کمپ را مورد بازرسی قرارداده است _ وجود اسلحه دراین کمپ درجریان این تسویه درون گروهی در یکم سپتامبر ۲۰۱۳ خط بطلانی می تواند باشد براین ادعای امریکا ولذا امریکا باید پاسخ دهد که چرا باوجود بعهده داشتن مسئولیت حفاظت از اشرف وادعای خلع سلاح کامل همچنان دراین کمپ اسلحه ومهمات وجود داشته است ؟ دوم اینکه _ امریکا درپی فراری دادن سران جنایتکار فرقه مخفی شده درلیبرتی است واین درحالی است که دولت عراق دست کم برای ۷۰ نفر ازاین تروریست ها پرونده قضایی تشکیل داده ودرپی دستگیری ومحاکمه آنهاست سوم اینکه _ امریکا باشناخت دقیقی که از ماهیت فرقه تبهکار رجوی دارد تلاش می کند براین “تسویه درون گروهی “سرپوش گذاشته واین پرونده را مختومه نماید …. ماجرای قتل فجیع مسعود دلیلی در جریان تسویه خونین دراشرف بوسیله ادمکشان فرقه مسعود دلیلی با نام قلابی بهمن افرازه از اعضای قدیمی ومحافظان سران فرقه رجوی بوده است _ نامبرده در اواخرسال ۲۰۰۲ موفق به فرار ازاشرف گشته وخودرا به نیروهای عراقی معرفی می نماید _ فرار مسعود دلیلی برای سران فرقه بسیار گران تمام می شود وبهمین دلیل انها به دنبال او می افتند تاوی را فریب داده وبه اشرف بازگردانند _ درسال ۲۰۰۳ عوامل فرقه رجوی این شخص را ربوده وبا خودروهای غذا ولوازم به اشرف بازمی گردانند _ در تسویه درون گروهی یکم سپتامبر مسعود دلیلی پس از شکنجه های بسیار توسط شکنجه گران فرقه به قتل می رسد وجنازه اورا درمحوطه اشرف قرار می دهند . ماجرای هفت نفر مدعی ربوده شدن ازطرف فرقه رجوی فرقه رجوی درکنار ادعای نادرست ودروغ حمله به اشرف اعلام کرد ۷ نفر ( شش زن ویک مرد ) نیز ربوده شده اند اسامی اعلام شده پس از شناسایی اعضای سابق نشان از ان دارد که شش نفر زن عضو این فرقه اعضای مهمی نبوده اند ویکی در آشپزخانه ودیگران جزو خدمتکاران محسوب می شده اند _ نفر هفتم بنام محسن نیکنامی از محافظان سابق رهبر فرقه بوده است _ این ادعا نیز باتوجه به وضعیت این افراد درتشکیلات دروغ است _ دستگاه تبلیغی فرقه رجوی حتی مدعی شده است که این ۷ نفر تحویل ایران گردیده اند ( ! ) که اگر این ادعا درست باشد خوش بحال این اسیران شده است که آخر عمری آزاد شده به میهن خود بازگشته وموفق به دیدار خانواده های خود پس از دهه ها محرومیت و اسارت گردیده اند نتیجه = آنچه مسلم است مسئولیت قتل این قربانیان بهرشکل ونوع بعهده سرکرده فراری فرقه رجوی است که ازسال ۲۰۰۹ هشدار ها را جدی نگرفت و بر نگاهداری اردوگاه مخوف اشرف بهرقیمت اصرار نمود _ نتیجه اینکه پس از ۵ سال با به کشتن دادن بیش از ۱۰۰ نفر مجبور شد با خفت وخواری این قلعه مخوف را تحویل صاحبان اصلی آن بدهد بهرصورت باید منتظر گزارش تحقیق دولت عراق ماند تا همه ابعاد این جنایت فرقه رجوی برای همگان روشن گردد الف .مینو سپهر _ نویسنده وپژوهشگر فرقه ها ۲۰۱۶/۰۹/۰۶ *** همچنین: ماجرای تکدی گری امضا توسط حسن داعی الاسلام عضو فعال فرقه
الف. مینو سپهر، وبلاگ زنان در اسارت فرقه رجوی، سی و یکم اوت ۲۰۱۵:… بنابر اخبار رسیده این نامه دقیقا پس از اعلام توافق و لغو قطع نامه های شورای امنیت توسط فرقه رجوی نوشته و دراختیار حسن داعی الاسلام قرارگرفت تا نامبرده دیگران را برای امضای نامه تشویق نما
الف. مینو سپهر، وبلاگ زنان در اسارت فرقه رجوی، بیستم اوت ۲۰۱۵:… بنا برگزارشات منتشر شده هم اکنون تعدادی ازاین زنان به کشور آلبانی منتقل شده وشدیدا تحت
