بخشی از جلسه نهم تاریخ شفاهی دکتر رضایی درخصوص تشکیل واحد اطلاعات سپاه، به اعلام تمایل انجمن حجتیه مبنی بر حضور در واحد اطلاعات سپاه و انجام فعالیت اطلاعاتی اختصاص دارد.ایشان در این بخش از جلسات تاریخ شفاهی به حضور شش ماهه اعضای انجمن حجتیه در اطلاعات سپاه به درخواست و تمایل خودشان، و قطع همکاری با آنان از طرف سپاه به دلیل عدم انجام کارهای اطلاعاتی و پیگیری امور تشکیلاتی خود اشاره می نمایند.
رجا نیوز؛ ایشان در این بخش از جلسات تاریخ شفاهی به حضور شش ماهه اعضای انجمن حجتیه در اطلاعات سپاه به درخواست و تمایل خودشان، و قطع همکاری با آنان از طرف سپاه به دلیل عدم انجام کارهای اطلاعاتی و پیگیری امور تشکیلاتی خود اشاره می نمایند.
مشروح این بخش از گفتگو به نقل از کتاب خاطرات شفاهی دکتر محسن رضایی با عنوان “راه” ( در شرف انتشار) به شرح ذیل است:
الف: اطلاعات سپاه و انجمن حجتیه[1]
دکتر محسن رضایی: من قبل از ورود به اطلاعات سپاه با مقام معظم رهبری سابقه دوستی و مراوده داشتم. بعد از تشکیل واحد اطلاعات سپاه پاسداران، یک روز ایشان با من تماس گرفتند و افراد مختلفی را که استعداد کار اطلاعاتی داشتند، به من معرفی کردند، البته برخی از اینها انجمن حجتیهای از کار درآمدند. آنها به آقا مراجعه کرده و گفته بودند مایل به کار اطلاعاتی هستند. آقا فرمودند شما ببینید میتوانید از اینها استفاده کنید؟ من با این گروه که برادری به اسم آقای فراهانی در رأس آنها بود، جلسه گذاشتم و پرسیدم شما چند نفر هستید؟
گفت: گفتند پانزده تا بیست نفر.
من دیدم امکان و توان خوبی است اگر بتوانیم بیست نفر کادر را یکباره به اطلاعات سپاه اضافه کنیم، کمک زیادی به ما خواهد شد. با ایشان صحبت کردم و گفتم من بخش امنیت اطلاعات سپاه را به شما میدهم. آنها بسیار خوشحال شدند، چون فکر نمیکردند ما بخش امنیت را به آنها بدهیم. مطلبی که ذهن من را فعال کرد و مجذوب این گروه شدم، این بود که بسیار منطقی و مستدل حرف میزدند و در ترسیم چارتهای تشکیلاتی و بیان و کلام بسیار مسلط بودند.
عبداللهی: البته دارای تشکیلات هم بودند.
دکتر رضایی: من بعداً فهمیدم این گروه بهدلیل کار تشکیلاتی و ارتباط فکری که با یکدیگر دارند، بیان و سخن هریک از آنها چکیدة بیانات و تفکرات تشکیلات سیاسی آنها است.
♦: این افراد به کجا وابسته بودند؟
دکتر رضایی: من بعداً فهمیدم که از اعضای انجمن حجتیه هستند. البته انصافاً انسانهای متدینی بودند. نمازشان را خوب میخواندند و این رفتار هم روی من بسیار اثر گذاشت. یعنی تدین و بیانشان نظر مرا جلب کرد و من بیش از اندازه به آنها امید بستم. احساسم این بود که ما بهزودی میتوانیم امنیت کل کشور را در اختیار بگیریم و به گروههای دیگری که در مقوله امنیت فعالیت میکنند، بگوییم صحنه را ترک کنند. ما گروه حجتیه را در کلیسایی که چند خانه خالی در اطراف آن بود و مسئولان آن بعد از پیروزی انقلاب از ایران رفته بودند، مستقر کردیم، امّا کمی بعد از اینکه فعالیتهای خود را شروع کردند، متوجه شدم بااینکه مسائل را خوب تحلیل میکنند، ولی باوجود اصرار و فشار من برای ورود به حوزههای اجرایی و عملیاتی و درگیری ما با گروهک فرقان و بروز آشوب در منطقة کردستان و نیاز مبرم به کارهای اطلاعاتی و امنیتی، خبری از تحرک اطلاعاتی در بین این گروه نیست. آنها تحلیل میکردند، تحلیلهای خوبی هم میکردند، بولتنهای خوبی تهیه و تنظیم میکردند که ما آن را برای مسئولان نظام میفرستادیم، امّا عملیات اطلاعاتی انجام نمیشود یا اطلاعات مورد نیاز برای اجرای عملیات تهیه نمیشود.
کمکم داشتم ناامید میشدم که دو سه نفر از دوستان داخل این تیم مثل آقای ادیب و چند نفر دیگر به من خبر دادند که آقایان کار تشکیلاتی میکنند و ما متوجه شدیم اینها طوری عمل میکنند که هروقت لازم شد از سازمان سپاه بروند. از این زمان برای من مسلم شد که ما باید برای امنیت، سازماندهی جدیدی انجام دهیم. تا این لحظه ما فرصت را از دست داده بودیم و فکر میکنم چهار الی پنج ماه فرصت خیلی خوب و طلایی را تلف کرده بودیم. ولی با آمدن بعضی از دوستان مثل آقای منصور عباسی و آقای جواد جمالی و دوستان دیگر، بخش امنیت اطلاعات را از آنها گرفته، به آقای جمالی سپردیم و درحقیقت امنیت اطلاعات دوباره و از نو شکل گرفت.
♦: آقای رضایی بحث انجمن حجتیه بحث مهمی در این دوره از حیات اطلاعات سپاه است. اکنون بعد از گذشت بیش از سی سال، آیا میتوانید آن را یک جریان نفوذی بخوانید. پرسش اصلی من این است که آنها همه چیز را به آقای … تحویل دادند یا اینکه چون تشکیلاتی بودند، بعضی چیزها را با خود بردند؟
دکتر رضایی: نمیتوانم بگویم آنها در اطلاعات سپاه نفوذ کرده بودند.
♦: پس چرا به کارشان پایان دادید؟
دکتر رضایی: بهدلیل اینکه اهل انجامدادن کار اطلاعاتی نبودند و روحیه و انگیزة فعالیت اطلاعاتی را نداشتند. دوم اینکه، ساختار تشکیلاتیشان را حفظ کرده بودند. من خودم وقتی به اطلاعات آمدم، از تشکیلات مجاهدین انقلاب استعفا دادم و اعتقاد داشتم کسانی که در بخشهای حاکمیتی مثل سپاه، بسیج و اطلاعات کار میکنند، نباید عضو احزاب سیاسی باشند. هنوز امام دراینباره سخنی نگفته بودند که من خودم استعفا دادم. وقتی فهمیدم آقایان هنوز با انجمن حجتیه ارتباط تشکیلاتی دارند و تا حالا کار برجستهای جز تحلیلکردن و تهیه بولتن انجام ندادهاند، به کارشان پایان دادم. این یکی از مشکلاتی بود که ما در سازماندهی با آن مواجه شدیم، ولی…
♦: تصمیم شما بازتاب خاصی هم داشت؟ حذف آنها واکنشی به همراه نداشت؟
دکتر رضایی: نه. هیچ واکنشی نداشت، لیکن بعداً فهمیدیم که این افراد با آقای فوزی که بعد از انقلاب مسئول اسناد بهدستآمده از ساواک بود، ارتباط داشتند. شاید همکارینکردن آقای فوزی با ما تاحدودی به اختلافات ما و گروه انجمن حجتیه برمیگشت. منظورم این است که تاحدی در روند سازماندهی و شکلگیری واحد اطلاعات سپاه تأخیر پیش آمد.
♦: اگر اجازه دهید، من یک سؤال بپرسم. به این سادگی از این بحث عبور نکنیم. آیا بعد از تصمیم شما، آنها به دفتر نخستوزیری متصل شدند؟ آیا به آیتالله خامنهای هم گزارشی دادید که…؟
دکتر رضایی: من برای آقا قضیه را توضیح دادم. به آقا گفتم چون فعّال نبودند، ما افراد دیگری را گذاشتیم، آقا هم واکنشی نشان ندادند. به ایشان گزارش دادم که آنها فعالیت زیادی نداشتند و ما تیم را عوض کردیم.
♦: آیا در این دوره احتمال نفوذ در سازمان اطلاعاتی یا ضداطلاعاتی و بخش حفاظت اطلاعات را میدادید؟
دکتر رضایی: نه، شما همهاش دنبال این هستید که بگویید این انجمنیها همهجا نفوذ کردند. [با خنده] بله، ما از ابتدا احتمال نفوذ در اطلاعات سپاه را میدادیم بر همین اساس، تشکیلات منسجم و منظمی دراینزمینه داشتیم.
[1]. انجمن حجتیه در سال 1332 به رهبری یک روحانی به نام شیخ محمود حلبی با نام انجمن ضدبهاییت و سپس انجمن حجتیه و با هدف فراهمکردن زمینه ظهور امام زمان(عج) و مقابله با بهاییت به وجود آمد. رویکرد انجمن به دین و جامعه بر دو موضوع کلیدی متمرکز بود: پرهیز از مبارزه سیاسی با استبداد و بیتفاوتی به گسترش فساد بهعنوان بستر لازم برای ظهور امام زمان. فعالیت این انجمن در سال 1362 غیرقانونی اعلام شد.
[2]. هنرجوی سال سوم هنرستان شرکت نفت.
تلاقی نیروهای اجتماعی به کار گرفته شده توسط آقای ناطق با سازمان، در درون سازمانی قرار دارد که واحد اطلاعات سپاه به مسئولیت محسن رضایی آن را اداره و برای دستگیری گروه فرقان هدایت میکرده است؛ و این هنر مسئول واحد اطلاعات سپاه محسن رضایی است که تیمهای مختلف را بدون آنکه از کارکرد و نقش یکدیگر اطلاع داشته باشند برای مهار جریان ترور به کار گرفته است.
انتشار کتاب خاطرات دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام که نور را بر بخشهای غیرشفافی از تاریخ معاصر تابانده است، با واکنشهای متعددی مواجه شد؛ واکنشهایی که برخی از آنها به دلیل عدم تامل و بررسی جزئیات این روایت مهم تاریخی بود و در همین راستا نگاهی دیگر به آنچه در این مجموعه تاریخی ذکر شده، تصویری کاملتر از حساسترین لحظات تاریخ انقلاب اسلامی نمایان میسازد. به گزارش «تابناک»؛ اخیرا انتشار کتاب مهم خاطرات محسن رضایی با عنوان «راه» که به روشنگری بخش هایی از تاریخ انقلاب پرداخته است بازتابهای مختلفی را در جامعه سیاسی و رسانه ای کشور ایجاد کرده است. جلد نخست کتاب «راه» حاصل 21 جلسه گفتوگوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس با محسن رضایی است. مباحث این کتاب “از تولد تا نوجوانی” و “مبارزه و شرایط بعد از انقلاب و مسائل امنیتی سالهای 58 تا 60 در هفت بخش سازماندهی شدهاند. در تازهترین رویداد، انتشار گزیده ای از این کتاب در خصوص نحوه دستگیری عوامل گروهک فرقان که به مناسبت سالگرد شهادت معلم انقلاب مرتضی مطهری انتشار یافته بود، واکنش هایی را برانگیخت آنچنان که روزنامه شرق را برآن داشت، تا در این تاریخ با کنار هم قرار دادن خاطرات آقایان الویری و ناطق نوری که پیش از این به شرح ماجرای دستگیری عوامل فرقان پرداخته بودند تلقی تضاد و تبایل کرده و با عبارات “سه روایت” در این باره تشکیک نماید. آن چه در پی می آید گزارش مرکز اسناد و تحقیقات جنگ است که با بیان گوشه های دیگری از این ماجرا اذعان می دارد همه این روایت ها همپوشانی داشته و در واقع این عملیات حاصل مشارکت بخشی از نیروهای انقلاب با محوریت واحد اطلاعات سپاه با فرماندهی برادر محسن رضایی بوده است.
نویسنده “سه روایت متفاوت” با مقایسه محتوای روایتهای دکتر محسن رضایی، حجتالاسلام ناطق نوری و آقای مرتضی الویری درباره دستگیری گروه فرقان نتیجه گرفته است که «روایت این سه نفر که در اتفاق دستگیری گروه فرقان دخیل یا مطلع بودهاند، متفاوت است.» نویسنده محترم چنانچه به سطرهای گزینششده خبرگزاریها اکتفا نکرده، متن گفتوگو با دکتر رضایی را در “کتاب راه” تا انتها مطالعه مینمود، اذعان میکرد که روایتهای آقایان الویری، ناطق نوری و آقای رضایی تفاوتی با یکدیگر ندارند و دارای همپوشانی هستند.
در صفحه 317 کتاب راه آمده است: «یک روز آقای مرتضی الویری کسی را به من معرفی کرد که بهنوعی با گروه فرقان ارتباط پیدا کرده بود. من این فرد را به آقای رمضانی و دکتر محمدی دادم و این آقا نفر اصلی برای نفوذ در تشکیلات فرقان شد. او به ما خبر داد یکی از نیروهای کادر فرقان در جستوجوی خانهای برای اجاره است.
ما از این فرصت استفاده کرده، خانه دوطبقهای در نزدیکی بیت حضرت امام را اجاره کرده و در طبقه اول، یکی از برادران پاسدار به نام آقای قایقران را با خانوادهاش قرار دادیم تا از نزدیک مراقب اوضاع باشد و طبقه دوم را ازطریق عامل نفوذی خود به کادر فرقان پیشنهاد دادیم. خوشبختانه آن فرد آمد و در طبقه دوم مستقر شد. ما بهکمک دوستانمان در اداره دوم ارتش در همه جای آن خانه میکروفون کار گذاشته و گفتوگوی افراد و جلسههای گروه فرقان را شنود میکردیم. از خلال شنودها به اطلاعات خوبی دست یافتیم. بهعلاوه تیم تعقیب و مراقبت ما نیز فعال شد. …»
در صفحه 316 کتاب راه نیز نقش سازمان مجاهدین انقلاب در دستگیری اعضای گروه فرقان چنین بیان شده است: «عملیات فرقان زودتر از راهاندازی [واحد] اطلاعات [سپاه] شروع شده بود و ما باید کاری میکردیم. دوستان ما در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خیلی کمک کردند؛ اگر از کادر سازمان استفاده نمیکردیم، واقعاً نمیدانستیم چه کار کنیم.» در همین صفحه حتی آقای رضایی اضافه کردهاند: «بعد از مدّتی، آقای هاشمی رفسنجانی تیم آقای حسین معماری را به من معرفی کرد.
این تیم خودشان به طور خودجوش کار روی فرقان را شروع کرده بودند. من به آنها گفتم شما کارتان را ادامه دهید. لذا دو تیمی که روی فرقان کار میکرد را به هم مرتبط کردیم (بدون آشنا شدن با یکدیگر) و بعد از سه چهار ماه کار، در مهرماه سال 58 این دو تیم باهم هماهنگ شدند، ولی محور اصلی کار همان هستهای بود که از بچههای سازمان آمده بودند. البته، مدیریت کار کاملاً با خود من بود. بهسبب آنکه اطلاعات سپاه با تأخیر تشکیل شده بود و ما راهی نداشتیم جز اینکه از کادرهای انقلابی استفاده کرده، خودمان را به حوادث برسانیم.»
آقای رضایی افزوده است: «اگر میخواستیم صبر کنیم اطلاعات سپاه بهطور کامل راهاندازی شود و سپس بهسراغ فرقان برویم، ممکن بود حوادث تلخ دیگری اتفاق بیفتد؛ لذا ما از ظرفیت همه گروهها چه در سپاه و غیرسپاه استفاده کردیم … همچنین از توان فنی تعدادی از برادران در اداره دوّم ارتش نیز بهره بردیم.»
مرکزیت واحد اطلاعات سپاه در دستگیری گروه فرقان
درباره روایت آقای ناطق نوری نیز باید گفت که ایشان از اعضای فعال حزب جمهوری اسلامی و نیروهای انقلابی بوده و در کنار حضرت آیتالله خامنهای دغدغه امنیت کشور را داشتهاند و گزارش ایشان پرده آخر ماجرا را نشان میدهد که همه اعضای گروه فرقان و رهبر آن را دستگیر کردهاند. ایشان نیز اشاره میکند که «دوستان مجاهدین انقلاب هم جداگانه دراینزمینه مشغول فعالیت بودند که در یک نقطه به هم رسیدیم.»
تلاقی نیروهای اجتماعی به کار گرفته شده توسط آقای ناطق با سازمان، در درون سازمانی قرار دارد که واحد اطلاعات سپاه به مسئولیت محسن رضایی آن را اداره و برای دستگیری گروه فرقان هدایت میکرده است؛ و این هنر مسئول واحد اطلاعات سپاه محسن رضایی است که تیمهای مختلف را بدون آنکه از کارکرد و نقش یکدیگر اطلاع داشته باشند برای مهار جریان ترور به کار گرفته است.
دکتر رضایی در صفحه 323 کتاب راه نیز گفت است: «آقای ناطق نوری هم که بعد از آقای گیلانی ریاست دادگاه گروه فرقان را بر عهده داشت، درزمینه صدور احکام، بازداشتها و بازجوییها در بند 209 زندان اوین و همچنین در اقناع اعضای گروه فرقان نقش بسزایی داشت.»
در اهمیّت نقش محوری واحد اطلاعات سپاه در برخورد با گروه فرقان و دستگیری اعضای آن، مطالب دیگر تاریخ شفاهی دکتر محسن رضایی که به ساختار و سازمان و تیم اجرایی این گروه پرداخته و نیز اشاره به بازجوییها و نحوه رویگردانی اعضای گروه و گودرزی رهبر آن، ارائه گزارش دستگیریها به امام و سایر موضوعات، که در دو روایت مقایسهشده با روایت آقای رضایی مشاهده نمیشود، میتواند مورد توجّه قرار گیرد.
از این نوشته کوتاه میتوان نتیجه گرفت که دستگیری گروه فرقان کار جمعی نیروهای انقلاب با مرکزیت واحد اطلاعات سپاه پاسداران بوده است و روایتهای مختلف، ناشی از نقشهای گوناگون است نه آنکه فرد یا گروهی بخواهد آن را به نام خود تمام کند. زهر گروه خوارجمسلک فرقان آنقدر تیز و تند و بهلحاظ زمانی سریع بود (دو سه ماه پس از پیروزی انقلاب) که بهدلیل نداشتن نیروی امنیتی، نیروهای انقلابی احساس مسئولیت و ورود به موضوع میکردند، زیرا نظام جدید ساختاربندی نشده و نهادهای امنیتی جدید جایگزین ساواک و… نشده بودند.
بدتر آنکه تشکیل واحد اطلاعات مورد مخالفت بود تا موافقت. از اینرو در برخورد و دستگیری گروه فرقان، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، آقای ناطق نوری، بخش فنی اداره دوّم ستاد مشترک ارتش، و واحد اطلاعات سپاه بهعنوان صحنهگردان اصلی و نیز بعضی شخصیتهای دیگر کم و بیش نقش داشتهاند.
مطالب مندرج در متن کتاب راه در بالا نشان میدهد که واحد اطلاعات سپاه در آستانه راهاندازی با پدیده خشونتطلب و تروریسم کور گروه فرقان مواجه شده که در روزها و گام اول، بزرگترین استوانه انقلاب یعنی آیتالله مطهری را به شهادت رسانده، در ترور هاشمی رفسنجانی ناموفق مانده، تیمسار قرنی رئیس ستاد مشترک، حاج مهدی عراقی، آیتالله مفتح و چندین نفر دیگر را ترور و شهید کرده و بزرگان انقلاب همچون آیتالله دکتر بهشتی، حجتالاسلام باهنر، آیتالله موسوی اردبیلی، آیتالله امامی کاشانی، حجتالاسلام ناطق نوری و تیمسار فلاحی را نیز در نوبت ترور قرار داده است.
در چنین شرایطی با مرکزیت و محوریت واحد اطلاعات سپاه پاسداران، از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به عنوان محور و از نیروهای معرفیشده از سوی آقای هاشمی و واحد اطلاعات ارتش و شاید افراد دیگری که پس از 30 سال آنان خاطر نیاورد، بهره گرفته شده و اولین تروریسم کور و متحجر و ایدئولوژیک مهار گردیده است. پاسخ حاضر بهمنظور روشنگری چیستی و واقعیّت امر بیان شده است
گروهکی تروریستی به نام فرقان که در ایدئولوژی خود دچار گمراهی شده و راهکار مقابله با اندیشهها را ترور میدانستند، دست به ترور استاد مطهری زدند. پس از آیت الله مطهری، چند نفر دیگر نیز توسط این گروه منحط ترور شدند. این اتفاق، حضرت امام را آن چنان متأثر ساخت که راهی بیمارستان شد.
به گزارش «تابناک»، محسن رضایی با بیان این مطلب میگوید: «در این شرایط من فعالیتهای سیاسی را کنار گذاشتم و خرداد ۵٨ وارد سپاه شده، اطلاعات را شکل دادم. و این طوری، خداحافظی با سیاست برای اولین بار درزندگی من شکل گرفت».
او میگوید که در مقابله با فرقان چون خیلی دستمان پر نبود و تنها توانسته بودیم سرنخهایی از خانههای تیمی فرقان به دست آوریم، خجالت میکشیدیم پیش امام برویم. البته، راجع به حوادث کردستان خدمت امام میرسیدیم، اما در مورد فرقان حرفی نمیزدیم. چند ترور دیگر هم این گروهک انجام داد که برخی از آنها، مانند ترور شهید قرنی، موفق بود و برخی مانند ترور آقای هاشمی رفسنجانی ناموفق. همین گروه، رهبر معظم انقلاب را هم ترور کردند.
مسئولیت عملیات به عهدۀ خود محسن رضایی جوان بود. در عین حال، بچههای عملیات، تعقیب و مراقبت و شنود همگی با هماهنگی کامل در اختیار آقای محمدعلی رمضانی بودند و رضایی به آنها گفته بود که عملیات را با رمز «یا زهرا» آغاز کنند. عملیات با موفقیت کامل همراه بود و بدون آنکه کسی شهید شود، همه آنها گرفته شدند، در حالی که تمام اعضا و خانههای تیمی گروه فرقان هم اسلحه و هم نارنجک و مواد منفجره و تجهیزات دیگر داشتند.
آن زمان بعضی میگفتند که باید به خانههای تیمی حمله کرده و با دستگیری افراد این خانهها بقیه را دستگیر کنیم، اما رضایی میگوید که: «ما بر مبنای سابقه کار چریکی در دوره قبل از انقلاب میدانستیم اگر در آنها هوشیاری به وجود بیاید، همه سرنخها نابود میشود و از این به بعد، شناسایی و یافتن بقیه افراد آن کار سختی است. درمورد فرقان نیز چون مطمئن نبودیم میتوانیم گودرزی رهبر گروه را دستگیر کنیم، لذا تدابیری انیشیدیم تا حتماً بتوانیم به سران و کادر فرماندهی فرقان دست پیدا کنیم. همین نکته سبب تردید بیشتر در حمله به خانههای تیمی فرقان میشد».
دکتر رضایی میافزاید: «حتی در شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز مسألۀ فرقان به عنوان یک مأموریت مطرح نبود؛ شورای فرماندهی سپاه در چارچوب اساسنامۀ سپاه عمل میکرد، حال آنکه طرح تشکیل واحد اطلاعات و بررسیهای سیاسی در اساسنامه سپاه نبود. واحد اطلاعات سپاه برمبنای نیازهای زمان و حوادث ایجاد شد و حضرت امام حامی ما بودند و مرتب خدمت ایشان رسیده، از آن حضرت کسب اجازه میکردیم».
آن موقع، بحثهای مطرح در صحنه سیاسی کشور بحثهای دیگری بود و اگر احیاناً کسی به مسائل امنیتی توجه هم میکرد، برای مقابله با آن راهکار نداشت یا نمیدانست چه کاری باید بکند. بسیاری از افراد باورشان نمیشد که اطلاعات سپاه بتواند چنین کارهایی را انجام دهد.
اولین فرمانده سپاه پاسداران میگوید: «همه این اقدامات کاملاً خودجوش بود. دوستان ما در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز از روی تعهد و علاقهای که به انقلاب داشتند، بدون اینکه کسی به آنها چیزی بگوید، دور هم جمع شدند و گفتند باید فکری کرد، ممکن است گروه فرقان افراد دیگری را هم شهید کند. پس باید کاری کرد. من تشخیص دادم با امکانات سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نمیتوان کار اساسی انجام داد. در سپاه نیز کسی به ما چیزی نگفت و این برداشت خودم بود که اگر تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی برای کشور درست نکنیم که قادر باشد حوادث را فنی و سیستماتیک دنبال کند، درعمل نمیتوان کاری انجام داد. گروه فرقان ممکن است فردا چند نفر دیگر را شهید کند، مگر اینکه ما سازمان اطلاعاتی جامع درست کنیم. کسی به ما نگفت شما سازمان اطلاعاتی درست کنید؛ همۀ این اقدامات از فضای خودجوش انقلاب نشأت میگرفت».
شهید مطهری و امام خمینی
محسن رضایی دربارۀ نحوۀ کسب اطلاعات از گروهک فرقان میگوید: «چون برای ما مهم بود که بدون ازدست دادن زمان اگر افراد یا خانههای تیمی دیگری هنوز وجود دارد، سریع به آنها دسترسی پیدا کنیم. احتمال میدادیم بتوانیم در ۴۸ ساعت اول، اطلاعات دست اول کسب کنیم. لذا بسیاری از دوستان ما در دو روز اول برای یک لحظه خوابشان نبرد و پای کار ماندند. از طرف دیگر، دستگیرشدگان قریب به پنجاه نفر بودند که میبایستی اطلاعات آنها گرفته شده و بعد از تطبیق دادن، اطلاعات تکمیلی از آنان گرفته میشد. به همین دلیل، وقت زیادی لازم بود و اگر دوستان ما میخواستند به سبک اداری فقط در روز هشت ساعت کار کنند، شاید دو تا سه ماه طول میکشید تا بتوانند تمام افراد گروه فرقان را تخلیۀ اطلاعاتی کنند، ولی در ۴۸ ساعت، همه کارها را انجام دادند. یکی از کارهای خوب دوستان ما برخورد اعتقادی با اعضای دستگیرشده فرقان و پرهیز از موضع قدرت و حکومت بود. لذا خیلی از آنها نهایت همکاری را داشتند».
گودرزی، در گروهک فرقان اقتدار ویژهای داشت. دکتر رضایی میگوید: «آقای گودرزی در همان ۴۸ ساعت اول همه چیز را لو داد. بقیه یاران او نیز با ما همکاری میکردند. یکی از کمکهای خیلی خوب این بود که نه تنها آقای گودرزی همه اطلاعاتش را داد، بلکه وقتی یک نفر از دوستانش نمیبُرید و حرف نمیزد، وقتی او را با آقای گودرزی روبه رو کردیم خیلی راحت اعتراف کرد. آقای گودرزی بهشان میگفت که من خودم همه اطلاعات را دادهام؛ شما چرا مقاومت میکنید؟ شما هم اطلاعات خود را بدهید».
هنگامی که گروه فرقان متلاشی میشود، حضرت امام برای معالجه به بیمارستان قلب تهران رفتهاند؛ زیرا امام به سبب شهادت شهید مطهری خیلی متأثر شدند. دکتر رضایی میگوید: «وقتی من ازطریق آقای صانعی برای اولین بار در قم خدمت [امام] رسیدم و به ایشان گفتم ما کار روی فرقان را شروع کرده و سرنخهایی به دست آوردهایم، امام خیلی خوشحال شد».
او میافزاید: «ایشان به من وقت داد و من خدمت امام رفتم. این چهارمین بار بود که امام را از نزدیک میدیدم. یک بار قبل از پیروزی انقلاب در مدرسه رفاه امام را دیده بودم. یک بار هم فکر میکنم بعد از فروردین سال ۵۸، بار سوم در تیر یا خرداد سال ۵۸ خدمت امام رسیدم و درباره گروه فرقان به ایشان توضیح دادم و گفتم دوستان ما کار را شروع کرده و سرنخهایی هم به دست آوردهاند که امام خوشحال شد. این خوشحالی در چهره امام آشکار بود. امام برای بچههای اطلاعات سپاه دعا کردند. خیلی راضی بودند. من فکر میکنم این گزارش در روحیۀ امام تأثیر مثبتی داشت. البته، خیلی مشکل بود در زمانی که امام روی تخت بیمارستان بستری است، گزارشهای حساس امنیتی بدهی، اما من هم به دلیل آنکه امام از روحیه خوبی برخوردار بودند و هم اخبار و اطلاعات خوشحال کننده بود، این کار را کردم و امام نیز بچهها را دعا کردند. برخی اوقات گزارش مکتوب هم میدادم، منتها به دلیل آنکه مسائل سرّی بود، معمولاً حضوری خدمت امام (ره) میرسیدم. با این حال، گزارشهای مکتوبی که به امام میدادم هم موجود است».
دکتر رضایی میگوید: «آن موقع، دکتر حسن عارفی مسئول تیم پزشکی امام بود. هنگامی که من به سید احمد آقا گفتم: میخواهم خدمت امام بیایم و راجع به قضیه فرقان به ایشان گزارش بدهم تا هم خوشحال شده و هم در جریان امور باشند.
احمد آقا گفت: این کار تقریباً شدنی نیست.
پرسیدم چرا؟
احمد آقا گفتند آقای دکتر عارفی گفته هیچ کس ـ به جز یکی دو نفر از بستگان نزدیک ـ حق ندارد امام را ببیند. اعضای شورای انقلاب هم چند روز است منتظر ملاقات با امام هستند، امّا دکتر عارفی اجازه ملاقات نداده است. حالا منتظر باش ببینم چه کار میتوان کرد. فردای آن روز به من اطلاع دادند میتوانی امام را ملاقات کنی. من وارد اتاق بزرگی شدم که امام آنجا بستری بود و به نقطهای خیره شده بود. آقای دکتر عارفی هم در انتهای اتاق ایستاده و چپ چپ به من نگاه میکرد. من کنار تخت امام رفتم و آن بزرگوار سرشان را برگرداندند. من امام را بوسیده و از فاصله نزدیک به گونهای که آقای عارفی متوجه نشود، برای امام تعریف کردم که ما گروه فرقان و رهبر آنها را دستگیر کرده و وی اعتراف کرده که انگیزهاش از این کارها چی بوده است. بعد توضیح دادم که اینها برنامه خیلی وسیع تری داشتند و میخواستند خیلی از آقایان را شهید کنند، ولی الحمدالله همگی دستگیرشدهاند. امام خیلی خوشحال شدند و سپس خداحافظی کرده، از بیمارستان بیرون آمدم».
خاطره پزشک امام
در بخش دیگری از خاطرۀ دکتر رضایی آمده است: «سالها بعد و در زمان رحلت حضرت امام، دکتر عارفی با دیدن من گفت آقای رضایی بیا خاطرهای را برای شما تعریف کنم. آن موقع که شما به بیمارستان قلب آمده و در گوش امام حرف میزدی، من خیلی تعجب کردم. تعجب من از دو جهت بود: یکی اینکه علی رغم آنکه من گفته بودم هیچ کس نباید امام را ملاقات کند، اما چرا احمد آقا اصرار میکردند که شما امام را ببینی. من مرتب به ایشان میگفتم مصلحت نیست و تنها دو یا سه نفر از بستگان نزدیک میتوانند با ایشان ملاقات داشته باشند. امّا شما که از بستگان امام نبودید، با ایشان ملاقات میکردید. تا مدتها نمیدانستم چرا شما میآیی و با امام ملاقات میکنی. مطلب دوم که سبب تعجّب من شده بود، این بود که شما مثل بقیه فاصلهات را با امام حفظ نمیکردی و در گوش امام چیزهایی میگفتی. این کار تعجب من را بیشتر میکرد تااینکه بعدها یک بار دیدم که شما به عنوان مسئول اطلاعات سپاه پاسداران مصاحبه کردی. تازه متوجه شدم عجب! این جوان مسئول اطلاعات کشور بوده و اخبار امنیتی را به امام میرسانده است».
خاطرۀ دکتر محسن رضایی با بیان این نکته پایان مییابد: «حادثه فرقان یکی از عبرتهای تاریخ انقلاب است. همان گونه که مقام معظم رهبری میان درس گرفتن و عبرت از تاریخ تفکیک قائل هستند، میتوان گفت گروه فرقان یکی از عبرتهای تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. تعدادی با شعار اسلام و متدین، نمازخوان، نمازشب خوان و دائم روزه دار آمدند و بهترین آدمهای متدین انقلاب را به شهادت رساندند. امّا با کار فرهنگی که روی آنها شد، به شدت عوض شده، تغییر کرده و فهمیدند که اشتباه بزرگی کردند، طوری که تا نزدیکی چوبه دار دغدغه این را داشتند که آیا خدای متعال توبه آنها را پذیرفته یا نه؟ آنها حتی پدر و مادر و خواهر و برادران خود را توجیه کرده بودند که ما اشتباه کردیم. برای ما دعا کنید تا خدا توبه ما را بپذیرد. موضوع فرقان از آن نظر در تاریخ حادثه عجیبی است که در یک انقلاب، عدهای متدین بهترین نیروهای انقلاب را به شهادت رسانده و بعد فهمیدند اشتباه کردند و تا آخرین دقایق عمر دنبال این بودند که به هر طریقی شده توبهشان مورد پذیرش خدا قرار بگیرد».
و این افسوس هم در خاطر فرمانده سابق سپاه هنوز باقی است که: «اگر ما شهید مطهری، شهید مفتح و شهید عراقی را از دست نداده بودیم، اینها میتوانستند کمک مؤثری به امام (ره) و ادامه انقلاب کنند. در جریان انقلاب فرهنگی، خلأ مطهری را کاملاً حس کردیم. امروز که بحث از علوم انسانی در ایران میشود و تأکید میشود که علوم انسانی باید اصلاح بشود، ما خلأ شهید مطهری را بیشتر احساس میکنیم».
بنا بر این گزارش، این خاطرات که به مناسبت سالروز شهادت استاد شهید مرتضی مطهری، بخشی از ناگفتههای تاریخ انقلاب اسلامی است که برای نخستین بار منتشر میشود. این نوشتار برگرفته از مجموعه خاطرات سرلشکر پاسدار محسن رضایی است که به تازگی در کتابی با نام «راه» منتشر شده است، و به بیان بخشی از دلایل تشکیل واحد اطلاعات سپاه و جزئیات دستگیری عوامل گروهک تروریستی فرقان میپردازد.